نسناس
Adminstartor | شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۰۳ ب.ظ
نسناس در برخی فرهنگهای فارسی
- جانوری بود چهارچشم سرخروی درازبالا سبزموی، در حد هندوستان، چون گوسفند بود، او را صید کنند و خورند اهل هندوستان. (لغتنامهٔ اسدی) (اوبهی).
- جنسیاند از خلق که بر یک پای میجهند. (دهار).
- نوعی از حیوان که بر یک پای جهد. (غیاث اللغات از منتخب اللغات و کشف اللغات) (از آنندراج).
- صاحب حیوةالحیوان نوشته که: نِسْناس بالکسر، نوعی از حیوان است که بهصورت نصف آدمی باشد چنانکه یک گوش و یک دست و یک پای دارد و به طور مردم در عربی کلام کند...
- و در تواریخ بهجت العالم نوشته که: نسناس در نواحی عدن و عمان بسیار است و آن جانوری است مانند نصف انسان که یک دست و یک پا و یک چشم دارد و دست او بر سینهٔ او باشد و به زبان عربی تکلم کند و مردم آنجا او را صید کرده میخورند. (از غیاث اللغات) (آنندراج).
- گویند جنسیاند از خلق که به یک پای میجهند. (از مهذب الاسماء) (از برهان قاطع).
- دیو مردم که بر یک پای جهند. (السامی).
- و به زبان عربی حرف میزنند. (برهان قاطع).
- دیو مردم یا نوعی از مردم که یک دست و پا دارد، و فی الحدیث: انّ حیاً من عادٍ عصوا رسولهم فمسخهم الله نسناساً، لکل واحد منهم ید و رجل من شق واحد ینقرون کما ینقر الطائر و یرعون کما ترعی البهائم. و گویند که قوم عاد که ممسوخ شده بود نیست گردید و قومی که بر این سرشت بالفعل موجود است خلق علیحده [است] یا آنها سه جنساند، ناس و نسناس و نسانس، یا نسانس زنان آنها، یا نسانس گرامیقدر از نسناس است، یا آنها یأجوج و مأجوج است، یا قومی از بنیآدم از نسل ارمبن سام، و زبان عربی دارند و به نامهای عربان مینامند و بر درخت برمیآیند و از آواز سگ میگریزند. یا خلقی بر صورت مردم، مگر در عوارض مخالف مردماند و آدمی نیستند، یا در بیشهها بر کرانهٔ دریای هند زندگانی میکنند و در قدیم عربان شکار میکردند و میخوردند آنها را. (از منتهی الارب) (آنندراج).
- حیوانی است که در بیابان ترکستان باشد منتصبالقامه، الفیالقد، عریضالاظفار، و آدمی را عظیم دوست دارد، هرکجا آدمی را بیند بر سر راه آید و در ایشان نظاره همی کند و چون یگانه از آدمی بیند ببرد، و از او گویند تخم گیرد، پس بعد انسان از حیوان او شریفتر است که به چندین چیز با آدمی تشبه کرد یکی به بالای راست و دوم به پهنای ناخن و سوم به موی سر. (از چهارمقالهٔ نظامی عروضی، معین صص۱۴-۱۵).
- خدایتعالی ذریهٔ او را [جدیس را] مسخ گردانید و ایشان را نسناس خوانند، نیم تن دارند و به یکی پای چنان [دوند] که هیچ اسبی درنیابدشان. (از مجمل التواریخ).
- آنکه بهشکل انسان بود ولی خوی و سرشت انسانی در وی نباشد. (ناظم الاطباء)
منابع
- «GENIE». Encyclopædia Iranica، February 7, 2012.
- مصاحب، غلامحسین، دائرةالمعارف فارسی، تهران ۱۳۷۴