قواعد نامگذاری کودک به همراه فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی آنها
دوم، اینکه آهنگ اسم کوچک باید با نام خانوادگی بخواند بطور کلی تعداد سیلابهای اسم کوچک نباید به اندازه تعداد سلاب های نام خانوادگی باشد برای اینکه ببینید اسمی که انتخاب می کنیئ با نام خانوادگی فرزندتان هم خوانی دارد نام خانوادگی را چندین بار پشت هم تکرار کنید.
سوم، نیز این است که تلفظ اسم را چک کنید اگر اسم با بعضی تلفظ ها غیر معمول باشد آنوقت فرزندتان باید تا آخر عمر با این مسئله کنار بیاید.
چهارم، منابع زیادی برای انتخاب اسم وجود دارد هم به صورت کتاب و هم به صورت برنامه های کامپیوتری می توانید اسم فرزندتان را از اسم افراد معروف انتخاب کنید قرآن هم منبع خوبی برای انتخاب اسم است.
پنجم، می توانند نام یکی از دوستان و افراد خانواده که برایتان قابل احترام است را انتخاب کنید و یا اینکه برای خلق یک اسم جدید چند اسم را با هم ترکیب کنید می توانید با کنار هم گذاشتن دو اسم یک اسم جدید خلق کنید
ششم، نامهای مستعار با اسمهای خودمانی که با آن اسم ساخته می شود را پیدا کنید ممکن است دوست داشته باشید اسمی انتخاب کنید که نامهای مستعار زیادی از روی آن ساخته شود این باعث می شود فرزندتان وقتی بزرگتر شد کنترل بیشتری روی اسم خود پیدا کند.
هفتم، اسم را تمرین کنید و ببینید چه حسی به شما دست می دهد یکی از دوستان نزدیکتان را بارها به طرق مختلف با این اسم صدا بزنید در آینده مجبور خواهید بود هزاران هزار بار این اسم را به صورت های مختلف صدا کنید با زمزمه وقتی بچه خواب است یا با فریاد وقتی او را برای شام صدا میکنید.
هشتم، اسمهای دو قسمتی فرصت خوبی برای شما است می توانید اسم یکی از بزرگان را برای احترام با اسم دلخواه خود ترکیب کنید یا اگر با همسرتان توافق ندارید هر دو اسم مورد علاقه تان را در صورت امکان به هم بچسبانید.
نهم، گاهی اوقات وقتی نام کوچک و نام خانوادگی با یک حرف شروع می شوند با هم همخوانی پیدا نمی کنند یا اگر نام خانوادگی با حرف صدادار تمام می شود نام کوچک نباید اینطور باشد همینطور حرف آخر اسم کوچک نیز نباید با حرف اول نام خانوادگی یکسان باشد یا همخوانی نداشته باشد.
دهم، براساس نکات فوق درکشورعزیزمان ایران ،می توانید برای دختر یا پسر خود یکی از اسم های اصیل فارسی را انتخاب کنید.برای کمک به شما هموطنان گلم بخش های زیر شامل اسامی زیبای فارسی و ایرانی تفکیک شده با حروف الفبای فارسی باذکر معنی آنها قرارداده شده:
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف الف
افرا: ستایش کردن
افشید: شکوه خورشید
آپامه : خوشرنگ و آب . دختر اردشیر دوم هخامنشی
آتری : آذر
آتشگون : سرخ فام، سرخ رنگ
آتوسا : نام دختر کورش ، زن داریوش
آدخت : خجسته و نیکو
آذر : آتش، فروغ، روشنایی
آذربانو : بانوی آتش گون
آذرچهر : همانند روشنایی
آذرگون : گل همیشه بهار و نام دختری در ویس و رامین
آراسته : با نظم و ترتیب
آرام : قرار، سکون
آرام دخت : از نام های برگزیده
آرام دل : از نام های برگزیده
آرامش : آرمیدن
آرمیتا : آرمان، عشق پاک
آرمیتی : فروتنی و پاکی و محبت
آرمیدخت : از نام های برگزیده
آزادچهر : آزاده نژاد
آزاده : نام مادر گشتاسب
آزیتا : از نام های برگزیده
آژند : نام گلی است
آشتی : مهر و دوستی، یکرنگی
آشنا : یار، دوست
آشوب : شور، انقلاب
آشیان : لانه و کاشانه
آفتاب : گرمی، روشنایی
آفرین : درود و سپاس
آلاله : نام گلی است
آمیتیس : نام دختر آستیاک، پادشاه ماد، نام زن کورش
آناهیتا : بانوی پاک و بیگناه، پاکبانو
آندیا : نام زن اردشیر ساسانی
آنیتا : از نامهای برگزیده
آهنگ : سرود و نغمه
آوا : آواز، آهنگ
آوازه : شهرت و نام آوری
آویشن : گیاهی خوشبو
اختر : ستاره، شهاب
ارشیا : راست و درست
ارغوان : نام گلی است
ارمغان : پیشکشی، هدیه
ارنواز : نیکو سخن و خوش گفتار. نام یکی از خواهران جمشید
اروس : سپید، درخشان و زیبا
اشااونی : زن پاک و راست
اشوچهر : از نام های برگزیده
اشودخت : از نام های برگزیده
اشوروی : از نام های برگزیده
اشوزاد : از نام های برگزیده
اشومهر : از نام های برگزیده
افروز : روشن، روشن کننده
افسانه : داستان، خاطره و یادمان
افسر : بالا و سرور
افسون : از نام های برگزیده
افشان : از نام های برگزیده
اَمُرداد : کمال و رسایی جاودانی
انارام : روشنایی بی فروغ و بی پایان
انگبین : عسل، شهد
انوش : جاویدان
انوشک : انوشه، جاودان
انوشه : بیمرگ و جاودان
انیران : روشنایی بی پایان
اَهونَوَر : نگهبان تن
ایران : آزادگان و سرزمین آزادی
ایرانبانو : بانوی ایرانی
ایراندخت : دختر ایران
ایشتار : ستاره باران و آب، تشتر(تیر)
آلیش: قابل اشتعال
الیا: نام گل
آمیتریس: نام دختر داریوش دوم و همسر خشایارشا
آموتیا: نام دوشیزه در زمان زندیه
آناهیتا: نام فرشتگان اهورامزدا
آندیا: همسر اردشیر اول
آنیتا: نام دختران در زمان زند- به معنی پرورش گیاه
انوشا: خوشحالی و سرور و شادی
انوشک: نام زنان در زمان ساسانیان- به معنی جاوید و ابدی
انوشه: نام زنان در زمان ساسانیان- به معنی جاوید و ابدی
آرا: آراستن و زیبا کردن
آرمیلا: نام دختران در ایران باستان
آرمیتان: شخصیتی در شاهنامه و دختر جمشید
آروشا: درخشان – نورانی – باهوش
آرتا: نام شهر در زمان زند که به روی دختران میگذاشتند
ارنواز: شخصیتی در شاهنامه و دختر جمشید
آرتمیس: گوینده راستی- نام دریاسالار زن
آرتنوس: صادق – راستگو – نام دختر داریوش
آسا: نام دختر شاپور دوم ساسانی- بزرگ و علیحضرت
آتاناز: نامی ایرانی
آتنا: نامی ایرانی
آتوسا: دختر کورش بزرگ همسر داریوش بزرگ مادر خشیار
آتوشه: نام عمه یا خاله شاپور شاه
آوید: نامی ایرانی
آویسا: آب پاک و تمیز
آیدا: همچون ماه و مهتاب
آیدان چهره زیبا همچون ماه – آیسان
آیلا :نور ماه و مهتاب- آیناز
آبگینه : شیشه، بلور
آپامه : خوشرنگ و آب . دختر اردشیر دوم هخامنشی
آتری : آذر
آتشگون : سرخ فام، سرخ رنگ
آتوسا : نام دختر کورش ، زن داریوش
آدخت : خجسته و نیکو
آذر : آتش، فروغ، روشنایی
آذربانو : بانوی آتش گون
آذرچهر : همانند روشنایی
آذرگون : گل همیشه بهار و نام دختری در ویس و رامین
آراسته : با نظم و ترتیب
آرام : قرار، سکون
آرام دخت : از نام های برگزیده
آرام دل : از نام های برگزیده
آرامش : آرمیدن
آرمیتا : آرمان، عشق پاک
آرمیتی : فروتنی و پاکی و محبت
آرمیدخت : از نام های برگزیده
آزادچهر : آزاده نژاد
آزاده : نام مادر گشتاسب
آزیتا : از نام های برگزیده
آژند : نام گلی است
آشتی : مهر و دوستی، یکرنگی
آشنا : یار، دوست
آشوب : شور، انقلاب
آشیان : لانه و کاشانه
آفتاب : گرمی، روشنایی
آفرین : درود و سپاس
آلاله : نام گلی است
آمیتیس : نام دختر آستیاک، پادشاه ماد، نام زن کورش
آناهیتا : بانوی پاک و بیگناه، پاکبانو
آندیا : نام زن اردشیر ساسانی
آنیتا : از نامهای برگزیده
آهنگ : سرود و نغمه
آوا : آواز، آهنگ
آوازه : شهرت و نام آوری
آویشن : گیاهی خوشبو
اختر : ستاره، شهاب
ارشیا : راست و درست
ارغوان : نام گلی است
ارمغان : پیشکشی، هدیه
ارنواز : نیکو سخن و خوش گفتار. نام یکی از خواهران جمشید
اروس : سپید، درخشان و زیبا
اشااونی : زن پاک و راست
افروز : روشن، روشن کننده
افسانه : داستان، خاطره و یادمان
افسر : بالا و سرور
افسون : از نام های برگزیده
افشان : از نام های برگزیده
اَمُرداد : کمال و رسایی جاودانی
انارام : روشنایی بی فروغ و بی پایان
انگبین : عسل، شهد
انوش : جاویدان
انوشک : انوشه، جاودان
انوشه : بیمرگ و جاودان
انیران : روشنایی بی پایان
اَهونَوَر : نگهبان تن
ایران : آزادگان و سرزمین آزادی
ایرانبانو : بانوی ایرانی
ایراندخت : دختر ایران
ایشتار : ستاره باران و آب، تشتر(تیر)
آذرمهر: آتش مقدس ایرانیان- آذرمینا
آذرنوش: نام زنان ساسانی و همچنین آتش مقدس ایران
آزیتا: نام شاهزاده – ملکه و پرنسسز در ایران
الیکا: مادر زمین – شکوفه – نام دهی در شما ایران
الیزه: نام مکانی در رودبار
المیرا: فدا کننده
اریکا: مرتبط با زمین
اِستاتیرا: همسر داریوش سوم
ایرسا: رنگین کمان
آبنوش: از زنان ویس و رامین
آپاما: دختر سپیتمن سردار ایرانی
آرتادخت: وزیر خزانه داری اردوان چهارم اشکانی
آرتیستون: دختر کورش بزرگ – زن داریوش
آرگون: شهبانوی اردشیر یکم هخامنشی
ارشانوش: از نام نامه نخعی
آتری: به معنی آتش – از نامهای باستانی
آپامه: خوشرنگ و زیبا – دختر اردشیر دوم هخامنشی
آرتا: از نامهای باستانی
آندیا: زن اردشیر درازدست شاهنشاه هخامنشی
ارشین: از شاهدخت های هخامنشی
ارشنوش: نام نامه نخعی – نام باستانی
افروز :از نامهای پهلوی
آذرگون: دختران در زمان اشکانی ویس و رامین
آذرمهر: آتش مهر
آرتونیس: دختر ارته باذ و خواهر برسین
آرمه: ئیتی فروتنی – پاکی – نگهبان زمین
آذرمیدخت: دختر همیشه جوان – دختر خسروپرویز – زنی که شاه شد
آسیمن: نامی پهلوی که همان سیمین امروزی است
آماستریس: دختر داریوش سوم
اَدرک: دختر یزدگرد سوم ساسانی
اَردویسور: فرشته آب در ایران باستان
آرته دخت: شهبانو اشکانی همسر اردوان
اَرشیت: دوست ترین – نامی از دوره هخامنشی
اَمِستریس: شهبانوی خشایارشا
اوراشی: زن پسر سیامک
آریا ناز: نامی ایرانی
آبان سا :مانند آبا ن – آبان ماه تغییر آب و هوا است و آبان آسا کنایه از کسی است که خلق و خوی متغیر دارد Ĥ آبان
آباندخت :دختری که در آبان به دنیا آمده، دختر آبان، نام همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی
آبانفام :به رنگ آبان کسی که رنگ چهره اش زرد است
آبگینه :شیشه، آینه، ظرف شیشه ای یا بلورین به ویژه جام شراب
آبنوس :درختی که چوب آن سیاه رنگ است و میوه ای بسیار شیرین و به شکل انگور دارد
آبیژ :صورت دیگر آیید،شراره، اخگر،آتش – کنایه از افراد پر جنب و جوش
آپاما :نام دختر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
آپامنه :نام دختر یکی از فرماندهان ایرانی در زمان سلوکیان
آترا :آذر- آتش – نام یکی از ماههای پاییز
آتبین :آبتین ،روح کامل و نیکو کار – از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
آپامه :نام دختر سپیتامن یکی از سرداران ایرانی و همسر سلوکوس
آتسا :آتوسا
آتش :از شخصیتهای شاهنامه، مخفف نام نوش آذر، یکی از چهار پسر اسفندیار
آتشدخت :دختر آتش یا دختری که چون آتش است – کنایه از دختر با شور و حرارت
آتیه: عربی آینده
آتورینا : آشوری متحول کننده ، تغییر دهنده ، مشتق از واژه آشور که با گذشت زمان ش به ت تبدیل شده است
آتوسا : یونانی نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی
آتیس :نام خدای حاصلخیزی فریگیان
آتشین :نورانی، فروزان، گیرا، مؤثر، به رنگ آتش، سرخ
آتلاز: ترکی اطلس، حریر – پارچه نرم و لطیف
آتنا: فرانسه در اساطیر یونان، خدای اندیشه، هنر، دانش، و صنعت
آتنه: فرانسه آتنا-در اساطیر یونان، خدای اندیشه، هنر، دانش، و صنعت
آتور: اوستایی-پهلوی آذر،آتش
آدا :پاداش مینوی، فرشته توانگری
آدنا :نام روستایی در نزدیکی چالوس
آدورینا: آشوری آدور- مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی، کمک کننده، یاری دهنده
آدونیس: فنیقی آدنیس ، گلی به رنگ زرد و قرمز که فقط هنگام تابش خورشید باز می شود
آدیشه: آتش – در گویش خراسان آتش کوچک
آذر: اوستایی-پهلوی نام ماه نهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان آتش، نام روز نهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
آذر:افروز هردو روشن کننده آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، نیز دلداده بهرام در داستان همای و
آذرخاتون :آذر+ خاتون،بانوی آتش
آذردخت :دختر آتش
آذرک :شراره آتش، اخگر، نام دختر یزگرد سوم پادشاه ساسانی
آذرگل :گلی سرخ رنگ شبیه شقایق
آذرگون :گلی است از دسته شقایق ها که رنگش زرد است و میانش مشکی است – به رنگ آتش
آذرمه :رئیس و بزرگ آتشها( آتشکده ها)
آذرمینا :لعلگون، سرخ رنگ
آذینگل :زینت گل، زیورگل – کنایه از زیبایی بسیار زیاد
آراسته :آن که دارای صفتهای خوب اخلاقی است، آنچه آرایش شده و زینت و زیور داده شده است
آرا :مخفف آراینده آرایشگر-زیور زینت
آراگل :آراینده گلها – زیبا کننده گلها
آرالیا: انگلیسی نام عمومی گروهی از گیاهان علفی، درختی، و درختچه ای که بعضی از آنها زینتی اند
آرامدخت :دختر آرام دختر ساکت دختر با وقار
آرتمیس: یونانی در اساطیر یونان، خدای شکار و خواهر دوقلوی آپولون – همچنین نام شیرزنی که فرمانده نیروی دریایی
آرزو :میل و اشتیاق برای رسیدن به مراد یا مقصودی معمولاً مطلوب، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سرو پادشاه
آدنیس: فنیقی آدونیس ، گلی به رنگ زرد و قرمز که فقط هنگام تابش خورشید باز می شود
آرتیستون :نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی
آرمتی :فروتنی، پاکی، فرشته محبت، فرشته نگهبان زمین
آرمیتا: اوستایی-پهلوی الهه نعمت – آرامش یافته
آرمیندخت :دختر آرمین
آرمینه: ارمنی ارمنی، دختر ارمنی
آریادخت :دختر آریایی – دختر ایرانی
آریانا :نامی که جغرافی دانان یونانی به قسمتی از ایران یعنی سرزمین آریایی ها داده بودند
آریاناز :موجب فخر و مباهات قوم آریایی
آریانوش :شادکننده و خوشحال کننده آریاییان
آریژه :نام شهری در زمان اسکندر
آرینا کردی آریایی نژاد – از نسل آریایی
آریندخت :دختر آریایی – دختر ایرانی
آزاددخت :دختر آزاده ، نام همسر شاپور اول پادشاه ساسانی
آزاده :عاری از صفات ناپسند اخلاقی،رها ، وارسته،از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر رومی بهرام گور پادشاه ساسانی
آزاله :فرانسه گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغوانی دیده می
شود
آزالیا: انگلیسی گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغوانی دیده می
شود
آزرم :شرم وحیا،ملایمت، مهربانی،از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر خسروپرویز پادشاه ساسانی
آزرمخاتون :آزرم + خاتون ،بانوی با حیا
آزرمدخت :دختر با حیا
آزرمیدخت :دختر پرویزبن هرمزبن انوشیروان معروف به عادله که ? ماه زمام حکومت را در اختیار داشت، دختر باحیا
آزرمیدخت :آذرم + ی نسبت + دخت، دختر با حیا دختر سنگین و با وجاهت-نام دختر پرویز نوه انوشیروان که ? ماه بر
ایران فرمانروایی کرد
آزیتا: فارسی
آسا :زیور مایه زیبایی و آرایش – وقار و ثبات و تمکین و آسودگی
آسادخت :دختر زیبا،دختر آرام،دختر با وقار
آسمان :فضای بالای سر ما که آبی رنگ به نظر می رسد، نام روز بیست وهفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم،نام کوهی
در نزدیکی بندر نخیلو در ساحل خلیج فارس
آسمانهور :خورشید آسمان،کنایه از فردی که زیباییش نظیر ندارد
آسو : (کردی) شفق،هنگام طلوع خورشید،همچنین نام شرابی مست کننده که از قند سیاه درست می کنند،نام محلی در
مسیرلار به لنگه
آسیمن: اوستایی-پهلوی سیمین، نقره فام
آشتی :دوستی و پیوند دوباره بعد از رنجش و آزردگی، سازش و صلح
آشنا :آن که او را می شناسیم، آن که یا آنچه به ذهن و خاطر می آوریم، آگاه به چیزی یا امری، عاشق، دلداده
آشورینا: آشوری منسوب به آشور،برهم زننده،تغییر دهنده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد
آفاق: عربی افقها،عالم آسمان،زمانه روزگار، نام همسر نظامی گنجوی
آفت: عربی بلا، بلیه، کنایه از زیبایی و عشوه گری
آفتاب :مرکب ازآف(مهر،خور) + تاب(فروغ،نور)، نوری که از خورشید به زمین می تابد،کنایه از زیبایی و خیره کنندهگی
آفتابدخت :دختر آفتاب، دختر خورشید،کنایه از زیبایی و خیره کنندگی
آفرین :هنگام تحسین و تشویق به کار می رود، مرحبا، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام
آفریندخت :مرکب از آفرین( واژه تحسین) + دخت ( دختر)،دختر تحسین برانگیز،دختری که تمام خوبی ها را دارد ۰
آفرینگل :مرکب از آفرین(واژه تحسین) + گل،گل تحسین برانگیز کنایه از دختر بسیار زیبا
آفرینماه :مرکب از آفرین(واژه تحسین) + ماه(قمر)،ماه تحسین برانگیز کنایه از دختری که زیباییش مانند ماه است
آفرینمهر :مرکب از آفرین(واژه تحسین) + مهر (محبت یا خورشید)،کسی که از زیبایی مانند خورشید است یا بسیار با
محبت
آفرینناز :مرکب از آفرین(وازه تحسین) + ناز(کرشمه، غمزه)،دختری که بسیار ناز داردکنایه از دختر زیبا و طناز
آفریننوش :شنونده آفرین،کسی که تحسین همه را بر می انگیزاند
آفسانه :افسانه،داستان،خیال،مشهور،کسی که بحدی زیبا ست که خیالی به نظر می آید
آفشید :خورشید، روشنایی آفتاب
آگاهدخت :دختر آگاه، دختر مطلع،بانوی باخبر
آگرین کردی آتشین، به رنگ آتش
آلا :پروا احتیاط
آلاگل: فارسی,ترکی آلا( ترکی) + گل (فارسی) ، گل رنگی، نام بزرگترین تالاب جهان واقع در شمال آق قلا که در این اواخر نابود شده
آلاله :شقایق،گلی به رنگ زرد سفید یا قرمز که انواع گوناگون خودرو و زینتی دارد
آلاوه :آتشدان،شعله آتش،جایی که در آن آتش روشن می کنند
آلتنای: ترکی زر، طلای ناب
آلتون: ترکی آلتنای،زر، طلای ناب
آلتینگلین: ترکی عروس طلایی
آلکا هردو :در گویش سمنان نام امامزاده ای
آلما: ترکی سیب، کنایه از زیبایی
آلماز: ترکی از اعلام زنان
آلنوش: ارمنی عروس جاودانی دریا، دختر زیبا و دلربا
آلوگونه :نام همسر اردشیر اول پادشاه هخامنشی، کسی که سرخی گونه هایش به آلو می ماند،دختر زیبا و به اصطلاح
سرخ و سفید
آلیس: فرانسه بانوی نجیب زاده ، دختر اصیل ، خانم با اصل و نسب
آلیش: ترکی شعله، شعله گیر
آلیشان: هردو ترکی شعله ور
آماتیس: یونانی نوعی کوارتز شفاف به رنگ بنفش یا صورتی که در جواهرسازی به کار می رود
آمال عربی آرزوها،خواسته ها،دوست داشتنی ها
آمستریس :نام مادر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی
آمنه : عربی نام مادر پیامبر(ص)،مونث آمن به معنای بانوی نترس،زن دلیر،خانم استوار
آمیتیدا :نام دختر آستیاک، همسر کوروش پادشاه هخامنشی
آمیتیس :نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی
آمین: هردو عبری قبول کن،بپذیر،چنین باشد
آن :سبب علت دلیل،قصد عزم عقیده
آنا: ترکی مادر
آنا: عبری دوست داشتنی ظریف خوش اندام،برانگیزاننده لطف و محبت
آنالی: ترکی برخوردار از محبت مادر، کنایه از نور چشمی مادر
آناهیتا :ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده
است
آناهید :آناهیتا،ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف
شده است
آندیا: بابلی نام همسر بابلی اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی
آنسه: عربی انس گیرنده ، مانوس ، خو گیرنده ، همنشین نیکو
آنو: بابلی در دین بابلی، نام خدای آسمان
آنوش: ارمنی از پایتختهای قدیم ارمنستان
آنیا: اسپانیایی
آنیتا :انیبا،در زبان زندوپازند نام درخت مورد است
آنیتا :آناهیتا،ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف
شده است
آوا :صدایی که به آواز خوانده می شود یا از آلات موسیقی به گوش می رسد
آوات: کردی آرزو،خواسته
آوادان: ترکی زیبا، قشنگ
آوادخت :مرکب از آوا ( آواز) + دخت ( دختر)،دختر آوازه خوان ، بانوی خوش صدا
آوادیس :مرکب از آوا ( آواز) + دیس ( مانند)،کنایه از کسی که دلنشین است یا صدای دلنشینی دارد
آوانوش :شنونده آوا
آوشن :آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
آون :آونگ، نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته
آونگ :نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته
آویده :مشتاق، خواهان
آوین: کردی عشق
آهار :گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید، قرمز، نارنجی، صورتی، یا دو رنگ که انواع گوناگون کم پر و
پر زیاد دارد
آهنگ :قطعه موسیقی، اراده، قصد
آهو :جانور معروف که نام دیگر آن غزال است، آهو به زیبایی چشم و خرامش در رفتار شهرت دارد
آهید :در گویش فارس آهوی صحرایی
ارزنده :محترم، دارای احترام
ارزینه :ارزنده، گرانبها
ارسا :ارس
ارسان :نام همسر نرسی پادشاه ساسانی
ارشا :از نام های ایران باستان
ارشامه :آرشامه
ارشین :با فتح (الف) و کسر (ر)- نام یکی از شاهدختهای هخامنشی-مرکب از ارش به معنای عاقل و زیرک + ین
پسوندتفضیلی – به معنی عاقلترین هوشمند ترین
ارغون: یونانی مخفف ارغنون(نام سازی است )
ارکیده :گلی با رنگهای درخشان که یک گل برگ آن از دو گل برگ دیگرش بزرگتر است
ارم :نام دختر گودرز و همسر رستم پهلوان شاهنامه
ارمغان: ترکی رهاورد، سوغات، هدیه
ارمیتا :آرمیتا،الهه نعمت،راحتی و آرامش
اروس: اوستایی-پهلوی سفید ، درخشان، زیبا
اروس: فرانسه در اساطیر یونان، خدای عشق
اریحا: عبری مکان خوشبو، نام شهری قدیمی در فلسطین، گلی که شکوفه آن چلیپا شکل است
اریدیس ترکی به ضم الف)نام همسر ارفاوس، شاعر و موسیقی دان ترکیه-در افسانه ها آمده است که اریدیس فرشته ای بود)
که معشوقه ارفاوس بود
اریکا :نام روستایی در استان مازندران
اسپنوی :از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر تژاو تورانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی
استاتیرا :همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
استر عبری ستاره، همسر یهودی خشایار پادشاه هخامنشی
اسرا :در گویش سمنان اشک
اسما عربی جمع اسم، نامها، نام دختر ابومسلم خراسانی
اشک :آبی که از چشم می ریزد
اطلس: یونانی پارچه ابریشمی، دیبا
اطلسی یونانی,:اطلس(معرب) + ی (فارسی) گلی شیپوری و خوشبو به رنگهای سفید، صورتی، ارغوانی، یا سرخ
اعظم: عربی بزرگوارتر، بزرگ تر
افرا :درختی که برگهای پنجه ای و میوه بالدار دارد
افروز :ریشه افرختن
افرینا :نام دختر سیامک پیشدادی
افسانه :داستانی که بر اساس تخیل ساخته شده – زیبا
افسر :کلاه پادشاهی، تاج
افسرخاتون :افسر(فارسی) + خاتون(فارسی)، تاج بانو ، سر آمد همه زنان
افسردخت :افسر( تاج) + دخت ( دختر)سرآمد همه دختران
افسون :سحرانگیزی، جاذبه
افشان :آشفته و پریشان(در مورد زلف به کار می رود)، ریشه افشاندن
افشید :روشنایی خورشید
افشین :نام سردار معروف معتصم خلیفه عباسی،تون اپ ????
افق: عربی خطی که در محل تقاطع زمین و آسمان به نظر می رسد
اقاقی: یونانی اقاقیا،درختی زینتی که گلهای سفید خوشه ای ومعطر دارد
اقاقیا: یونانی درختی زینتی که گلهای سفید خوشه ای ومعطر دارد
اقبال: هردو عربی خوشبختی، سعادت، در باور مردم آنچه باعث خوشبختی شود، بخت
اقدس: عربی پاک تر، مقدس تر
اقلیما: یونانی نام دختر آدم(ع)
اقلیمیا: یونانی اقلیما،نام دختر آدم(ع)
اکرم: عربی بزرگوار، گرامی
اکلیل: عربی تاج
الاهه: عربی الهه
السا :نان خواه – دانه ای خوشبو که بر روی خمیر نان می پاشند و در درمان نیش عقرب مفید است
الکا: ترکی سرزمین، ناحیه
المیرا: فارسی,ترکی ال (ترکی) + میرا (فارسی)، ایل میرا فدایی ایل
النا: یونانی نورانی
الناز: فارسی,ترکی ال (ترکی) + ناز (فارسی)، ایل ناز موجب نازش ایل
الوا :ستاره
الهام: عربی فکری که به طور ناگهانی در ذهن پیدا می شود
الهه: عربی در اعتقادات قدیم، نیمه خدایی که نماینده انواع خاص بوده و به صورت زنی تجسم می شده است
الیکا :نام روستایی در مازندران
الینا :نام روستایی در نزدیکی رودیار
امالبنین: عربی نام همسر علی(ع) و مادر عباس(ع)
امیتیس :آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی
امیده :امید
امیرا عربی,:امیر(عربی) + ا (فارسی) امیره
امیردخت عربی,:دختر پادشاه، شاهدخت
امیره عربی مؤنث امیر
امیندخت عربی,:امین (عربی) + دخت (فارسی) دختر امین، دختر درستکار
امینه: عربی مؤنث امین
انار :میوه ای خوراکی با دانه های قرمز یا سفید فراوان و مزه ترش یا شیرین
انارگل :گل انار
اندیشه :آنچه حاصل اندیشیدن است، فکر
انسیه: عربی مونث انسی، مربوط به انس، انسانی
انگیزه :آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک، باعث
انوشا :صورتی از نغوشا، پیرو مانی
انوشک :نام زنی در زمان ساسانیان
انوشکزاد :انوش زاد
انوشه :جاودان، شادمان، خوشحال، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاهزاده ای ساسانی در تیسفون و نام دختر نرسی،نام
انوشهدخت :دختر جاویدان، دختر شادمان
انوشهروان :انوشیروان،دارای روان جاوید ، نام یکی از پادشاهان نامدار ساسانی ملقب به دادگر، پیامبر(ص) در زمان این
پادشاه متولد شد
انیبا :انیتا،در زبان زندوپازند نام درخت مورد است
انیتا :انیبا،در زبان زندوپازند نام درخت مورد است
انیس: عربی همدم
انیسه: عربی همدم
اوران :در گویش سیستان
اورانوس: فرانسه نام هفتمین سیاره منظومه شمسی
اورنینا: یونانی ربه النوع فراوانی نعمت
اورینا :یونانی در اساطیر یونان، الهه آسمانها و حامی عشق آسمانی
اولدوز: ترکی ستاره
ایده :فرانسه فکر و اندیشه، رأی
ایران: اوستایی-پهلوی مکان آریائیان، نام کشور باستانی ما، از نظر لغوی هم ریشه با کلمه آریا و ایرج
ایرانا :مرکب از ایران + الف اطلاق
ایراندخت :دختر ایران، نام همسر فریدون پادشاه پیشدادی
ایرانشید :خورشید ایران
ایرانمهر :خورشید ایران
ایرانناز :موجب فخر و مباهات ایران
ایرانه :منسوب به ایران
ایرن :نام ملکه روم شرقی
ایزدچهر :دارای چهره ای چون فرشتگان
ایسیه: عبری آسیه
ایلناز: فارسی,ترکی ایل (ترکی)+ناز(فارسی)،مایه ناز ایل، الناز
ایما :عربی اشاره
ایمنه عربی آمنه
ایواز :آراسته و پیراسته
اشتار: آشوری الهه عشق و برکت
آریان: نام یکی از مورخین آسایش آسودنآصف نام دبیر حضرت سلمان
ابراهیم: استواری، سازنده خانه کعبه ابوالقاسم پدر قسمت کننده، مقسم
ابوذر :از صحابه نامدار پیامبر(ص)
احسان: نیکی، بخشش احد یگانه، یکتا احمد بسیار ستوده، نام پیامبر
ادریس: نام یکی از پیامبران اردشیر شیر خشمناک، مقدس، بنیان گذار دودمان ساسانی
ارژنگ: آرایش، زینت
ارسطو: نام دانشمندی در یونان
ارسلان: (ترکی) شیر، شیر درنده، مجازا مرد شجاع
اسحاق: کهنه شدن جامه، حضرت ا براهیم(ع)
اسدالله: شیر خدا، لقب حمزه بن عبدالمطلب و کنیه امام علی(ع)
اسد: شیر جنگل
اسفندیار: پدر سام شهلوان نامی ایران
اسکندر: الکساندر، یاری کننده مرد
اسماعیل :پسر ابراهیم، شنونده
اشرف: با شرافت و با شخصیت، شریف
اشکان: منسوب به بنیان گذار پادشاهی پارت ها و نام سومین نیای پاکو اصغر کوچک، ریزه نقش، کوچک تر
الیاس: نام پیامبر، پسر زاده سام بن نوح و عموی خضر که موکل بر خشکی است. امرسان یکی از یخچال های طبیعی در کوه های کردستان
امید: آرزو، دلگرمی
امیر: فرمانروا، شاه سلطان و خلیفه
امین: الله امانت دار خدا
امین: درستکار، امانت دار، راستگو
اندی: خاص یا خاصه، بو، امید
ایاز: نسیم شب، شبنم، سرمای سخت زمستان ایرج نام پسر فریدون و یاری دهنده آریایی ها
ایوب: برگشت به سوی خدا، نام پیامبر نمونه صبر و شکیبایی
آبان دخت : دخترآبان ، نام زن داریوش سوم
آبتین : نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
آتوسا : قدرت و توانمندی – دختر کورش وزن داریوش اول
آفر : آتش – ماه نهم سال شمسی
آفره دخت : دختر آتش – دختری که در ماه آذر به دنیا آمده است .
آذرنوش: شیرین و دل انگیز
آذین : زیور، طاق نصره، تزئین ، آرایش
آراه : نام فرشته موکل روز بیست و یکم ازماه پنجم درآئین زردشت
آرزو : کام ، مراد ، معشوق ، امید
آرش: درخشان ، آفتاب ، جد بزرگ اشکانیان – پهلوان کمانگیر ایرانی در لشگرمنوچهر
آرتین: عاقل و زیرک,نام پهلوان ایران در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی
آرتام:والی فریگه در زمان کوروش هخامنشی
آرتمن:نام برادر بزرگ تر خشایار شاه پسر داریوش شاه
آرشام : بسیار قوی – پدر بزرگ داریوش بزرگ هخامنشی
آرمان : آرزو – خواهش – امید
آرمین : آرام گرفتن – پسر کیقباد پادشاه پیشدادی
آرمیتا: آرامش یافته ، کلمه ای زردشتی است
آریا فر: دارنده شکوه آریائی
آریا : آزاده نجیب – یکی از پادشاهان ماد – مهمترین نژاد هند و اروپائی
آریا مهر : دارنده مهر ایران – از سرداران داریوش سوم
آرین : سفید پوست آریائی
آزاده : دلیر و بی باک ، رها
آزرم : شرم ، مهر ، محبت ، عشق
آزرمدخت : یکی از ملکه های ساسانی
آزیتا : آزاده
آناهیتا : الهه آب
آونگ : شبنم – نام کردی
آهو: شاهد ، معشوق، یکی از همسران فتحعلی شاه قاجار
آیدا : شاد، ماه – نام تذکمنب
اتسز : لاغر و استخوانی – از پادشاهان خوارزم
اختر : ستاره ، علم ، درفش
ارد : خیر وبرکت ، فرشته نگهبان ثروت – نام چند تن از پادشاهان اشکانی
ارد شیر : شیر زیبا – اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانیان
اردوان : نام پادشاهان معروف اشکانی
ارژن : درختی با چوب بسیار سخت و محکم – نام کردی
ارژنگ : آرایش – کتاب مانی نقاش – دیوی که رستم در هفتخوان اورا کشت
ارسلان : شیر، دلیر و شجاع – نام پادشاه سلجوقی
ارغوان : نام درختی با گل و شکوفه های سرخ رنگ
ارمغان : هدیه ، تحقه ، سوغات
ارنواز: نوازش شده اهورا – دختر جمشید شاه پیشدادی
اروانه : نام گلی کوهی است – نامی کردی
استر : ستاره – بردارزاده مردخای وزن خشایارشاه
اسفندیار : پاک آفریده شده – پسر گشتاسب که بدست رستم کشته شد
اشکان : منسوب به اشک – بنیانگذار سلطنت پارتها
اشکبوس : پهلوان کوشانی که به کمک افراسیاب آمد، اما به دست رستم کشته شد
افسانه : داستان ، سرگذشت ، حکایت گذشتگان
افسون : سحر و جادو ، حیله و تزویر
افشین : با همت .
امید : انتظار ، آرزو
انوش ( آنوشا ) : استوار و جاوید – دخترمهرداد ششم
انوشروان : دارنده لوح جاویدان – لفب خسرو اول پادشاه ساسانی
اورنگ : عقل و کیاست ، تخت پادشاهی
اوژن : شکست دهنده ، دشمن برانداز
اوستا : نام کتاب آسمانی زردشت
اهورا : صاحب ، فرمانروای دانا
ایاز : بزرگ و پاینده – نام غلام ترک سلطان محمود غزنوی
ایران : محل زندگی آریائیها
ایراندخت : دختر ایران
ایرج : یاری دهنده آریائیها – پسرفریدون ، پادشاه و پهلوان ایرانی
ایزدیار : کسی که خداوند یار اوست
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ب
بابک : پدر کوچک ، جد اردشیر ، پسر ساسان
باپوک : کولاک ، نامی کردی
باربد : پرده دار ، موسیقی دان و نوازنده دربار خسرو پرویز
بارمان : لایق – نام سردار افراسیاب
بامداد : پگاه ، سپیده دم – نام پدر مزدک
بامشاد : کسی که در سحرگاهان شاد است – نوازنده مشهور دربار ساسانیان
بانو : خانم ، ملکه ، لقب آناهیتا الهه نگهبان آب
بختیار : خوشبخت ، خوش اقبال – استاد رودکی در موسیقی
برانوش : مهندس رومی که پل شوشتر را در زمان شاپور ساسانی
بردیا : پسر کورش و برادر کمبوجیه
برزو : بلند قامت – پسر سهراب و نوه رستم دستان
برزویه : طبیب مشهور انوشیروان و مترجم کلیله ودمنه از هندی به پهلوی
برزین : بلند و تنومند – ازپهلوانان ایران – نام پسر گرشاسب
برمک : از وزیران ساسانی – نام اجداد و نگهبانان آتشکده بلخ
بزرگمهر : خورشید بزرگ – نام وزیر دانشمند انوشروان ساسانی
بنفشه : گلی رنگارنگ و زینتی با عمر نسبتا طولانی
بوژان : رشد کرده – نامی کردی
بویان : خوشبو – مامی کردی
بهار : شکوفه و گل – سه ماه اول سال شمسی
بهارک : بهار کوچولو
بهاره : بهاری
بهتاش : خوب ومانند
بهداد : نیک آفریده شده
بهرام : پیروز ، ایزد پیروزی درآئین زردشت ، لقب برخی از پادشاهان ساسانی
بهدیس : خوش رنگ ، خوشگل
بهرخ : زیبا چهره ، قشنگ
بهرنگ : خوش رنگ
بهروز : خوشبخت ، نیکبخت
بهزاد : نیک نژاد – مینیاتوریست مشهور صفویان – نام اسب سیاوش
بهشاد : خوشحال وشاد
بهمن : نیک اندیش – برف انبوه که از کوه فرو ریزد – جانشین اسفندیار
بهناز : خوش ناز، باناز ، طناز
بهنام : نیک نام
بهنود : سلامت ، عافیت
بهنوش : کسی که نیک مینوشد
بیتا : بی همتا ، بی مانند
بیژن : ترانه خوان ، جنگجو – پسر گیو و دلداده منیژه
باستیان : بردبار ، شکیبا
بانو : خانم، کلمه احترام درباره بانوان
بانو گشسب : نام دختر رستم زال ، زن گیو و مادر بیژن
بردبار : شکیبا، با حوصله
برسومه : برسم، شاخههای گیاه
برنا : جوان ، خوش اندام
برومند : خوش قامت،نام مادر بابک خرمدین
بلوت : درخت سودبخش
بنفشه : نام گلی است
به آفرید : نام دختر کی گشتاسب
به نگار : خوب چهره، نیکو صورت
بهآفرین : نیک آفریده شده
بهار : نخستین فصل سال
بهاره : از آن بهار
بهدخت : نیک ترین دوشیزه
بهرخ : نیک چهره
بهرو : نیکو چهره
بهشت : پردیس، بهترین
بهگل : نیکوترین گل
بهناز : از نام های برگزیده
بهنوش : نیکوترین نوشیدنی
بهین : بهترین ، نیکوترین
بوته : گیاه، ساقه جوان
بوختار : از نام های برگزیده
بوستان : باغ پر گل
بی تا : یکتا، بیمانند
بیدار : هشیار و سرزنده
بینا : روشن، دل آگاه
برسین: دختر داریوش سوم که اسکندر با او ازدواج کرد
بهنوش: خوش مشرب – مطبوع – دلپذیر
بهشید: نامی ایرانی به معنی بهترین روشنایی
بیتا: زیبا و خوش چهره
برسین: زن ایرانی اسکندر گجستک
بینا: دانا و بیننده
بابک: پرورش دهنده، امین، استوار
باقر: گشاینده، شکافنده
باهنر: هنرمند
بایرام: عید،جشن(ترکی)
بردیا: نامش در سنگ نوشته بیستون آمده و نام پسر کوچک کوروش
برزو: بلند بالا و نام پسر سهراب پسر رستم
برزین: پهلوان ایرانی از خانواده جمشید پسر گرشاسب، آتشکده بزرگ در خراسان
برمک: نگهبان نوبهار، سخاوتمند
برنا: جوان، ظریف،
برومند: بارور، کامیاب، آبرومند
برهان: دلیل و حجت
بزرگمهر: نام وزیر انوشیروان، دارای مهر و محبت بسیار
بکتاش: بزرگ خادم، دویا چند خدمتکاررا نسبت به دیگری بکتاش می گویند(ترکی)
بهادر: شجاع، دلیر، پهلوان
بهجت :سرور، شادمانی، تازگی و زیبایی
بهداد: نیک آفرید، نیک فرستاد
بهراد: نام فرزند اسفندارمذ
بهرام: نام روز بیستم هر ماه خورشیدی، ستاره مریخ
بهروز :روز خوب، کندر هندی و نوعی بلور کبود رنگ وشفاف
بهزاد: اصیل، نیکوکار، خوش زاد
بهمن: گیاهی کوهی، برف انبوهی که از کوه سرازیر شود
بهنام: نیک نام، خوش نام، دارای شهرت خوب
بیژن: جنگجو، پهلوان ایرانی
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف پ
پارسا: پرهیزگار، خداترس
پاسدار: نگهبان،مراقب
پاشا: رتبه ای در مراتب کشوری، مخفف پادشاه
پدرام: شادباش، جای خوش آب و هوا، آراسته و نیکو
پرویز: شکست ناپذیر، گرامی، نام پسر انوشیروان
پژمان: افسرده، غمناک، پژمرده
پوریا: نام ایرانی برای پهلوانان
پولاد: نام پسر آزادمرد، آهن خشکه، آهن ناب
پیام: خبر، رسالت
پیروز: مبارک، چیره
پیمان: شرط، قرارداد
پروشات: همسر داریوش دوم
پاداش : پاداش
پارمیدا : از نام های برگزیده
پارمیس : نام دختر بردیا پسر کورش بزرگ
پارند : نیک بختی و فرارونی. نگهبان گنج و خواسته
پاک سیما : از نام های برگزیده
پاکبانو : آناهیتا، بانوی پاک
پاکچهر : خوش صورت
پاکدل : پاکیزه دل، دلپاک، خوش قلب
پاکرخ : از نام های برگزیده
پاکروز : از نام های برگزیده
پاکروی : از نام های برگزیده
پاکفر : از نام های برگزیده
پاکناز : از نام های برگزیده
پاکیزه : بدون آلودگی، پاک
پانتهآ : پایدار، نام زن آریاسب، سردار نامدار کوروش بزرگ
پرتو : فروغ، روشنایی
پرخیده : سخن سربسته
پردیس : باغ بهشت
پرشت : پر آرزو
پرند : پارچه ابریشمی
پرنیان : حریر ، دیبا
پروانه : از نام های برگزیده
پروین : نام ستارهای
پری : زن زیبا
پری بانو : از نام های برگزیده
پری سیما : زیبا روی
پریچهر : پری رخسار، خوشگل، زیبا روی
پریدخت : از نام های برگزیده
پریدخت : از نام های برگزیده
پریرخ : پری رو، پری رخسار، خوبروی
پریروی : خوشگل، زیبا رو
پریزاد : فرزند پری، فرزند زیبا
پریسا : مانند پری
پریسان : از نام های برگزیده
پریفام : زیبا چهره
پریگون : مانند پری
پریماه : از نام های برگزیده
پریمرز : از نام های برگزیده
پریناز : از نام های برگزیده
پریوش : پری مانند
پگاه : سحر، بامداد
پوپک : پرندهای است، هدهد
پودینه : پونه
پوران : از نام های برگزیده
پوروچیستا : نام کوچکترین دختر اشوزرتشت
پونه : بوته و گلی خوشبو
پیراسته : با نظم، با آرایش
پیرایه : آراسته، آرایش
پیروزه : از سنگ های قیمتی
پانته: آ شاهزاده ای که اسیر کورش بزرگ شد
پریسا:تیس همسر داریوش دوم و نام شاهزادگان
پارمیس: دختر ارشد کورش بزرگ
پارمیس: دختر بردیا – نوه کورش بزرگ
پروشات: در اوستایی به معنی بسیار شاد
پریزاد: زن داریوش دوم هخامنشی
پورچیستا: پردانش-دختر زرتشت-زن جاماسب
پریوش: پریزاد – پریسا – پریداد – پری تن
پُرشاد :خواهر داریوش سوم هخامنشی
پری: ویس دختری در ویس و رامین
پردیس: باغ و بهشت – واژه پارادیز انگلیسی از همین است
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ت
تابان : تابنده ، منور
تاباندخت : دختر تابناک
تاجی : تاجدار ، نام و عنوانی در فارسی دری
تارا : ستاره
تاویار : آتشبان – نامی کردی
ترانه : زیبا و صاحب جمال ، سرود ، نغمه
تناز : نازنین ، با ناز و کرشمه – نامی کردی
توران : نام دختر خسروپرویز – سرزمین تور
توراندخت : دختری از توران
تورج : دلاور ، یکی از سه پسر فریدون شاه
تورتک : خروس صحرایی ، قرقاول
توفان : باد سخت
توژال : برف اندک – نامی کردی
تیر داد : داده تیر ، اشک دوم پادشاه اشکانی
تینا : گل ، نامی کردی
تینو : تشنه ، نامی کردی
تارا :ستاره
تناز: مادر لهراسب – دختر آرش کمانگیر
تینا: عاشق نوازش
توشنامئیتی: فرشته مهر و دوستی
تیتک: از نامهای زرتشتیان امروزی
تابان : نورانی، فروغمند
تابانروی : از نام های برگزیده
تابانمهر : از نام های برگزیده
تابش : نورافشان
تابناک : پرتو، نورانی
تابنده : تابیدن
تازه : جدید، پرتراوت، لطیف
تاژ : لطیف و نازک
تخشک : خوبرو و زیبا
تذرو : نام دختر داریوش سوم هخامنشی
ترانه : تر و تازه، لطیف، نرم
ترگل : گل تازه
تُرنج : نام میوه ای است
ترنگ : آواز تارهای ساز
تَرَنُم : آواز خوش
تریتی : نام دختر میانه اشوزرتشت
تشتر : نام ستاره تیر. نگهبان باران
تکاو : نام یکی از آهنگ های نامی باربد
تمیس : گیاهی بالا رونده
تناز : نام مادر لهراسب. دختر آرش
تنبور : نوعی ساز، دنبره
تَندُر : بلبل
تندیس : پیکره، تصویر
تِهرت : نام دختر میانه اشوزرتشت
تهمینه : زن رستم و مادر سهراب
توران : از نام های برگزیده
تورانبانو : از نام های برگزیده
توراندخت : از نام های برگزیده
تِیتَک : شبکیه چشم به زبان پهلوی
تیهو : پرندهای خوش رنگ
تاجیک: عجم، هر غیرعرب را عجم گویند(تاجیک)
تارخ: نام پدر حضرت ابراهیم
تاژ :برادر هوشنگ پیشدادی
تقی: ترسان از خدا، پرهیزگار
تندر: برق آسمان، رعد، بانگ باران
توانا :توانمند، زورمدار،قوی
توحید: یکتاو یگانه
توسکا :درختی در محل های مرطوب، توسا
تیمور: سردار مغول
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ث
ثاقب: روشن، فروزان
ثامر: میوه دهنده، ثمردهنده
ثمر: حاصل درخت، میوه
ثمین: گران، سنگین، پرقیمت
ثواب :نام مرد تدبیر و شجاعت، مزد، پاداش
ثریا : پروین (نام ستاره ای در منظومه شمسی)
ثمینا : ثمین (عربی) + ا (فارسی) گرانبها، قیمتی، با ارزش
ثنا : سپاس، ستایش، شکر، دعا
ثمینه : گران بها، قیمتی
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ج
جابان : سردار ایرانی یزدگرد
جامین : اسم یکی از قهرمانان ایران زمین ، نامی کردی
جاوید : پایدار ، همیشگی
جریره : نام دختر پیران ویسه که همسر سیاوش شد.
جمشید : پسر طهمورث چهارمین پادشاه پیشدادی
جوان : برنا ، دلیر ، شاداب
جویا : جوینده – پهلوان مازندرانی بود که بدست رستم کشته شد.
جهان : دنیا ، عالم ، گیتی ، کیهان
جهانبخت : شانس و اقبال جهان
جهانبخش : بخشنده جهان
جهاندار : نگهبان جهان
جهانگیر : فاتح جهان – نام پسر رستم
جهان بانو : بانوی جهان ، ملکه جهان
جهاندخت : دختر گیتی
جهان ناز : مایه فخر عالم
جیران : آهو ، نامی ترکی
جام : پیاله، ساغر
جانانه : دوست داشتنی
جانمهر : از نام های برگزیده
جر یره : زن سیاوخش، مادر فرود
جوانه : جوان، جوانی،رویش
جابر: بیدادگر، شکسته بند
جاسم: نام قریه در شام، نام قبیله
جاوید: پاینده، همیشه، دایم
جبار: ستمگر، ظالم
جبلی: دوقلو
جعفر: رودخانه، نهر، جوی
جلیل: پرمایه، باشکوه، بزرگ
جمال: زیبا رو، نیکوسیرت، زیبایی
جمشید: بلندقدر، دارای منزلت فراوان، گروه بسیار از هر چیز
جناب: سرور، درگاه،آستان
جواد: جوانمرد، بسیار بخشنده، اسب نیک رو
جوان: دلاور، شاداب
جهان: بخش بخشنده و دادگر جهان(خدا)
جهان: بین کارآزموده، چشم و گوش باز
جهان گیر: جهان گشا و فاتح، پیروز
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف چ
چنگیز: قوی و محکم، فرمانروای سفاک مغول چوبین: کنیه ای برای بهرام شپهسالار ارتش هرمز و انوشروان ساسانی به خاطر اندام بایکش و نام مرغی است که آن را کاروانک می گویند.
چام : ناز و عشوه
چشمه : آب طبیعی از کوه
چکاو : نام پرنده ای خوش آواز
چکاوک : آهنگی از موسیقی ایرانی
چَمان : خرامان
چهرزاد : از نام های برگزیده
چیترا : از نام های برگزیده
چیستا : دانش و دانایی . نام جوانترین دختر اشوزرتشت ، ایزد دانش
چیستی : دانش و آگاهی
چیستا: زنی که دارای مقام روحانی و مقدس در ایران بوده
چیستا: فرشته دانش و خرد
چابک : زرنگ ، چالاک
چالاک : سریع و زبردست
چاوش : پیشرو و پیش قراول کاروان
چترا : دوازدهمین پادشاه سلسله ماد
چوبین : کنیه و لقب بهرام چوبین سردار انوشیروان
چهرزاد : نام دختر بهمن است که سی سال پادشاهی کرد
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ح
حارث: کشاورز، برزگر، شیر
حارس: نگهبان، پاسدار
حامد: ستاینده، ستایشگر، درود فرستنده
حایری: منسوب به حایر، زمینی که مرقد سیدالشهدا(ع) در آن واقع است.
حبیب: دوست، معشوق، محبوب و دوستدارخدا
حجت: دلیل، نمودار، برهان
حداد: آهنگر، آهنکار و آهن فروش
حسام: شمشیر بران، تیزی شمشیر
حسن: صاحب جمال، زیبارو، نیکو
حسین: ر.ک حسن
حشمت: عظمت، بزرگی، شرم و حیا
حلاج: پنبه زن،نام منصور حلاج
حمدالله: ستاینده خدا، کسی که خدای یگانه را ستایشگر است.
حمزه: شیر، عموی پیامبر
حمید: پسندیده، ستوده، مبارک
حیدر: شیر، یکی از نام های حضرت علی(ع)
حورآسا:حور (عربی) + آسا (فارسی) = کسی که چون حور زیبا است.
حورآفرین:حور (عربی) + آفرین (فارسی) : مرکب از حور (زن زیبای بهشتی) + آفرین (آفریننده)
حورا:زن زیبای بهشتی
حورجهان:حور (عربی) + چهر (فارسی) آن که سیمایی زیبا مثل حور دارد.
حوردیس:حور (عربی) + دیس(فارسی) آن که چون حور زیباست.
حوررخ:حور (عربی) + رخ (فارسی) کسی که چهره ای زیبا چون حور دارد.
حورزاد:حور (عربی) + زاد(فارسی) زاده حور، زیبا
حوروش:حور (عربی) + وش (فارسی) آن که چون حور زیباست. نام زیبای دخترانه
حوری: حور (عربی) + ی (فارسی)، زن زیبا، زن زیبای بهشتی
حوری بانو:حور (عربی) + ی (فارسی) + بانو (فارسی) = زن زیبای بهشتی
حوری دخت: حور (عربی) + ی (فارسی) + دخت (فارسی) مرکب از حوری (زن زیبای بهشتی) + دخت (دختر)
حوری رخ :حور (عربی) + ی (فارسی) + رخ (فارسی) آن که چهره ای زیبا چون حوری دارد.
حوری زاد:حور (عربی) + ی(فارسی) + زاد (فارسی) زاده حوری، زیبا
حوری لقا:حور (عربی) + ی (فارسی) + لقا (عربی)، نام قهرمان کتاب عاشقانه و غنایی حور لقا و حمراه، آنکه چون حوری زیبا می باشد.
حوریا : حور (عربی) + ی (فارسی) + ا (فارسی) آن که چون حور زیباست.
حلیا:مرکب از حلی عربی و الف تانیث فارسی، زینت وزیور، پیرایه، خوش آمدن در چشم اسم دختر
حسیبا:مرکب از حسیب (به معنای پاک نژاد و پاکزاد) و الف نسبت = دختر با اصل و نسب
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف خ
خالد: پاینده، جاوید، ماندنی
خاور: شرق، جای برآمدن آفتاب
خداداد: چیزی که خداوند بخشیده است.
خراسان: خورآسان، جایی که خورشید به آسانی سر می زند ودیده می شود.
خرم: شاد، خندان
خسرو: نیم نام، نیم آوازه، پادشاه
خشایار: دلیر، نیرومند، پسرداریوش هخامنشی،(می زنم تو مخت ها)
خلیل: دوست، صادق، دوست مهربان
خیام: چادردوز، شاعر و حکیم و فیلسوف معروف ایران
خیراندیش: خوب فکر، خیرخواه، طالب خوبی
خاور : جای خورشید یا سرزدن خورشید
خجسته : شادباش، مبارک
خجیر : زیبا روی و پسندیده
خرامان : با ناز و وقار راه رفتن
خرم چهر : از نام های برگزیده
خرمدل : خوشدل، خوشحال، شادمان
خندان : خندیدن، با لبخند
خوب چهر : از نام های برگزیده
خوبرخ : از نام های برگزیده
خوبروی : از نام های برگزیده
خوردخت : از نام های برگزیده
خورزاد : از نام های برگزیده
خورشاد : از نام های برگزیده
خورشید : هور، هور شید
خورشید چهر : از نام های برگزیده
خُوروَش : همانند خورشید
خوشبوی : از نام های برگزیده
خوشچهر : نیکو روی
خوشخو : نیک رفتار، با صفا
خوشدل : شاد، شادمان، خوشنود، خوشحال
خوشروی : خوشرو، خوش صورت، خوشگل
خوشگو : خوش سخن
خوشنوا : خوش آواز، خوش آهنگ
خوشه : چند دانه که در کنار هم آویزان باشند
خاوردخت : دختر مشرق زمین
خداداد : خدا داده
خدایار : دوست خدا – فرمانروای بخارا بوده است
خرم : شاد و خندان – پهلوان خرم از عهد شاه شجاع است
خرمدخت : دختر شاد و خندان
خسرو : مشهور ، نیک نام – لقب چند تن از پادشاهان ساسانی
خشایار : قهرمان ، نیرومند – نام پسر داریوش کبیر هخامنشی
خورشید : درخشنده آفتاب – معشوقه جمشید درداستان جمشید و خورشید
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف د
داتام : نام یکی از فرماندهان پارسی کاپادوکیه
داتیس: اسم یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی بوده است.
دادار : خالق، عادل، دادگر
دادبرزین: نام یکی از سرداران بهرام گور پادشاه ساسانی، از شخصیت های شاهنامه فردوسی
دادبه : آفریده بهتر، اسم پدر ابن مقفع نویسنده نامدار قرن دوم
دادفر : مرکب از داد (عدل) + فر (شکوه، جلال)
دادفرخ : مرکب از داد (عدل) + فرخ (فرخنده، مبارک)، نام یکی از قاضیان در زمان ساسانیان
دادفروز : فروزنده عدل و داد، عادل
دادفرین : نام یکی از سرداران زمان اسکندر مقدونی
دادمهر : داده خورشید، و نیز به معنی “عدالت دوست” نیز آمده است، نام یکی از پادشاهان طبرستان که هم زمان با بنی امیه بوده است.
دادهرمز : داده هرمز، خداداد، نام موبدی در زمان ساسانیان
دارا : دارنده، صورت دیگری از داراب و داریوش، نام پادشاه کیانی در شاهنامه و منظومه نظامی، آنکه صاحب دارایی بسیار است.
داراب : از شخصیتهای شاهنامه، اسم پسر بهمن پادشاه کیانی و همای چهرزاد
داران : عربی دنیا و آخرت
دارمان : از شخصیت های شاهنامه فردوسی، و هم چنین اسم یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
دارنوش : نام یکی از وزیران بخت نصر
داریا : دارا، دارنده، از نامهایی که در اوستا آمده است.
داریاو : نام یکی از شهریاران پارس در زمان سلوکیها
دارینوش : اسم یکی از پادشاهان کیانی، ظاهراً محرف داریوش است
داریو : نام پادشاهی پیش از ساسانیان
داریوش :مرکب از دارا + وهو (نیکی) : دارنده نیکی، نگهبان نیکی، آنکه خلق و خوی نیک دارد، فرزند ویشتاسب از شاهان بزرگ هخامنشی و هم چنین اسم چندتن از پادشاهان هخامنشی
داشاب : هدیه
داشاد = داشاب، هدیه
دامور : آواز نرم و لطیف
دامون : نام اصیل ایرانی به معنای جایی که هرگز آفتاب ندیده، انبوه از جنگل، در گویش مازندران دامنه جنگل را گویند.
دانا :عاقل، خردمند
دانش : مجموعه اطلاعات یا آگاهی هایی که از طریق آموختن، علم، تجربه، یا مطالعه به دست می آید، معرفت.
دانوش : نام کسی که عذرا معشوقه وامق را فروخت.
داو : هر یک از اشخاصی که طرفین دعوا برای حل اختلافات به طریقه غیررسمی انتخاب می کنند، قاضی، خداوند
داور: آنکه میان دو نفر به عدالت حکم کند، از نامهای حضرت حق
دستان : نامی که سیمرغ بر زال (پدر رستم پهلوان شاهنامه) نهاده بود.
دشمه : از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی و جد تخواره شاه دستان در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
دلاور : شجاع، نترس
دلیر : شجاع، دلاور
دماوند: دارای دمه و بخار، اسم کوهی از سلسله جبال البرز در شمال شرقی تهران
دمور : از شخصیت های شاهنامه، اسم دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب
دیاکو = دیااکو؛ بنیانگذار ایران و اولین پادشاه مادها که شهر هگمتانه (همدان) را بنا نهاد و آنرا پایتخت ایران کرد، مشهور است که دیاکو در عدالت بسیار دقیق بود.
دارینا :زرگر، طلاساز، مجازا به معنی “ارزشمند و گران بها”
دارینه : اسم روستایی است حوالی سقز
دالیا : اسم گلی است.
داماسپیا :نام همسر اردشیر شاه پادشاه هخامنشی
دامینه : جاری و روان، به معنای دانش و دانایی نیز آمده است.
دایانا : زیبا و گرانمایه مثل زر سرخ، همچنین نام دیگر آناهیتا (الهه آب) است.
دخت مهر : دختر خورشید
درافشان: بخشنده، آنکه مروارید می افشاند، دارای فصاحت و زیبایی، دختر دانا و زیبا
دربها : بانوی ارزشمند، دختری که مانند مروارید ارزشمند است، نام همسر کورش کبیر
درخشا : درخشان
درخشنده: روشن و تابان، آنکه در جمع می درخشد.
درستی : نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی
درفشان : درخشان و روشن
دریا : توده پهناور از آب شور که بخش وسیعی از زمین را در بر گرفته و کوچکتر از اقیانوس است.
دریادخت : مرکب از دریا + دخت (دختر) = دختر دریا
دریاناز :مرکب از دریا و ناز، مایه ناز و مباهات دریا یا به معنای دریای ناز، دارای زیبایی و لطافت فراوان، زیبا و قشنگ
درین :مانند در و گوهر شئ گرانبها و ارزشمند مرکب از در به معنای مروارید و پسوند شباهت
دل آرا : موجب آرامش و شادی دیگران، محبوب، معشوق، از شخصیت های شاهنامه، نام مادر روشنک همسر داراب در زمان اسکندر مقدونی farsi girl names
دل آرام : موجب آرامش و آسایش خاطر، محبوب، معشوق، آنکه دل آرامی دارد.
دل آسا : موجب تسکین و آسایش دل
دل آویز : زیبا، دلنشین، محبوب
دل افروز : موجب شادی و خوشی دل، شاد وخرم، محبوب و معشوق، از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
دل انگیز :پسندیده، خوب و زیبا
دل بهار :کسی که قلبش مانند بهار سبز و زنده است.
دلارا : دل آرا
دلارام : دل آرام
دلبان : محافظ و نگهدارنده دل
دلبر : زیبا، جذاب، معشوق
دلپذیر : مطبوع، پسندیده
دلپرور : بسیار مطبوع، پرورش دهنده دل
دلجو :غمخوار، تسلی دهنده دل، معشوق، زیبا و پسندیده
دلدار : معشوق، محبوب، شجاع، مهربان، با محبت اسم فارسی دختر
دلربای : زیبا، جذاب، محبوب، معشوق، نام نوعی عتیق که دارای دانه های ریز براق است.
دلستان: دلربا
دلشاد : خوشحال، شاد
دلفروز : موجب شادی دل، زیبا و پسندیده، آنکه وجودش موجب روشنی و آرامش دل ها می شود.
دلکش : جذاب، خوب و زیبا، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
دلگشا : خوش منظره، با صفا، شادی بخش، فرح بخش، نام باغی زیبا در شیراز نیز می باشد. نام اصیل فارسی
دلگون : مرکب از دل + گون (مانند)
دلناز : موجب فخر و مباهات دل، زیبا، مطبوع
دلنواز : آرامش بخش، مهربان و دلسوز، محبوب ومعشوق، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
دلنوش : گوارای دل، مطبوع
دلوار : نام شهری در استان بوشهر،محل تولد رئیس علی دلواری مبارز و وطن پرست شجاع ایرانی
دلیار : یار دل، مونس جان، همراه دل
دمن : دامنه کوه یا پهنه دشت
دنا : نام بلندترین قله رشتهکوه زاگرس است. ارتفاع این قله ۴۴۰۹ متر است و در ۳۵ کیلومتری شمال غربی شهر یاسوج و ۵ کیلومتری منطقه پادنا در استان اصفهان واقع شده است
دهما : پارسا
دیبا : نوعی پارچه ابریشمی معمولاً رنگین را گویند.
دیدار : ملاقات، دیدن، چهره، صورت
دینارگیس : دینار (یونانی) + گیس (فارسی)، دارای مویی به رنگ طلا، نام زنی در منظومه ویس و رامین نام زیبای دخترانه
دادمهر : زاده آتش ، نام استاندار پارسی طبرستان
دارا : مالدار، ثروتمند ، از نامهای خداوند
داراب : نام پسر بهمن پادشاه کیانی
داریا : دارنده ، ازنامهایی که در اوستا آمده است
داریوش : نگهبان نیکی – فرزند ویشتاسب از شاهان بزرگ هخامنشی
دانوش : از اسمهائی که در کتاب وامق و عذرا آمده است
داور: حاکم عادل ، قاضی
دایان : ماما ، نامی کردی
دریا : بحر ، نام فرزند علاالدین عماد شاه
دل آرا : محبوب و معشوق
دل آویز : دلچسب ، دلکش ، آویزه دل
دلارام : مایه آرامش دل / معشوقه بهرام گور
دل انگیز : گوارا ، مطلوب
دلبر : برنده دل ، یار و معشوق
دلبند : عزیز و گرامی
دلربا : رباینده دل ، محبوب
دلشاد : شادمان و خوشحال
دلکش : جذب کننده دل ، دلربا ، دلپذیر
دلناز : آنکه قلب و دلش ناز است
دلنواز : مهربان ، مشفق
دورشاسب : نام جد پنجم گرشاسب ، دور از اسب پادشاه
دنیا : عالم و گیتی
دیااکو: اولین پادشاه مادها در قرن هفتم پیش از میلاد
دیانوش : دزد دریائی در داستان وامق و عذرا
دیبا : پارجه ابریشمی رنگی ، روی زیبا
دیبا دخت : دختر زیبا ، دختری همچون پرنیان
دُخمل : از نام های برگزیده
دراج : نام پرندهای است
دُرافشان : روشن، تابان ، شیرین سخن
درخشان : درخشنده، روشنایی دهنده
دُردانه : دانه در، مروارید بزرگ
درسا : از نام های برگزیده
درمان : چاره
دِرمنَه : گیاهی خوشبو
دُرنا : نام پرنده ای است
دریا : از نام های برگزیده
دَستنبو : میوه ای خوشبو
دُغدو : نام مادر اشوزرتشت
دل آرا : مایه نشاط و خرمی
دل آرام : آرامش دهنده دل
دل آشوب : از نام های برگزیده
دل افروز : روشن کننده دل
دل انگیز : نشاط آور
دلاویز : دلپسند، مرغوب، دلخواه
دلبر : یار و معشوق
دلپذیر : دلخواه, پسندیده
دلپسند : پسندیده، مرغوب
دلجو : نوازش کننده
دلخوش : خوشدل، خوشحال ،شادمان
دلدار : دلبر, معشوق, دلیر, دلاور, شجاع
دلشاد : خوشحال ، شادمان
دلکش : دلربا, دلپذیر, دلفریب
دلگرم : خشنود، امیدوار
دلنواز : دلارام, دلجو, دلپذیر
دمساز : همدم، همراز، هم صحبت
دنبره : نوعی ساز، تنبور
دنیا : گیتی ،جهان
دیبا : نوعی پارچه ابریشمی
دیبارخ : از نام های برگزیده
دینا : از نام های برگزیده
دیناز : از نام های برگزیده
دل آسا :نامی ایرانی
درسا: همچون مروارید
داماسپیا: شهبانوی اردشیر یکم
دادار: نام خداوند
دادکار: داد دهنده
دادگر: نام خداوند،عادل
دارا: مالک
دانا :پژوهنده، شاعر، دانشمند
دانیال: قضاوت خداوند، نام یک از چهل پیامبر بزرگ
داوود: محبوب، نام پیامبری
دل شاد: همت، بخشش، شادان
دهباشی: سردسته ده نفر فراش یا سپاهی و سرباز
دهخدا: دهدار، صاحب ده
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ذ
ذبیح: کشته، آنچه برای کشتن آماده شده باشد
ذکی: تیزهوش، زیرک، هوشمند
ذوالفضل: دارای دانش و بزرگواری
ذوالفقار : (عربی) در لغت به معنی صاحب فقرات، و فقره هر یک از مهرههای پشت است که ستون فقرات از آن مرکب است؛ (به مجاز) شمشیر؛ در اصل نام شمشیر حضرت علی(ع)
ذِکری : (عربی) (جمع ذِکرَیات) یاد، یادگار، یادبود، خاطره.
ذِکرالله : (عربی) یاد خدا، ذکر خدا، یاد کردن از خدا.
ذبیح الله : (عربی) ۱- قربانی شده برای خدا، سر بریده برای خدا؛ ۲- (اَعلام) لقب حضرت اسماعیل(ع) و به قولی لقب اسحاق نبی که هر دو فرزند ابراهیم خلیل(ع) بودند.
ذَبیح : (عربی) (در قدیم) ذبح شده، مذبوح.
ذاکر : (عربی) آنکه خدا را ستایش میکند، آن که ذکر خدا میگوید؛ یاد کنندهی خدا؛ یاد کننده.
ذَکیه : (عربی) (مؤنث ذکیّ) به معنای تیز هوش و با هوش، زن تیز خاطر.
ذُریه : (عربی) فرزندان، فرزند، نسل.
ذاکره : (عربی) (در قدیم) ذاکر، ذاکر.
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ر
رابو : نام گلی بهاری – نامی کردی است
رابین : مشاور ، متعمد – نامی کردی است
رادبانو : بانوی بخشنده و جوانمرد
رادمان ( رادمن ) : نام سپهسالار خسرو پرویز ساسانی
رازبان : راز دار – عنوان مردان بزرگ در پارسی دری
راژانه : رازیانه – نامی کردی برای دختران
راسا : هموارو صاف – نامی کردی
رامتین : آرامش تن – موسیقی دان عهد ساسانیان
رامش : فراغت ، آسودگی ، راحتی ، نام هیربد زردشتی
رامشگر : خواننده و نوازنده ، خنیاگر
رامونا : نگهبان عاقل
رامیار : چوپان و گوسفند چران
رامیلا : خدای بزرگ ، نامی آشوری است
رامین : معشوقه ویس ، نام یکی از سرداران ایران
راویار : شکارچی – نامی کردی
رژینا : مانند روز – نامی کردی
رخپاک : دارای چهره پاک
رخسار : چهره ، سیما
رخشانه : منسوب به رخش
رخشنده : تابان ، کنایه از خورشید است
رزمیار : رزمنده ، مبارز
رستم : تنومند و قوی اندام ، جهان پهلوان ایرانی و قهرمان بزرگ شاهنامه
رکسانا : نورانی ، روشن
روبینا : یاقوت سرخ
رودابه : فرزند تابان ، زن پسرزا ، نام قلعه ای در غرب ایران
روزبه : خوشبخت : بهروز، از موبدان بهرام گور ساسانی
روشنک : مشعل دار ، همچنین نام دارویی گیاهی است
روناک : روشن
رهام : نام پسر گودرز
رهی : راهی شده ، روان ، مسافر
ریبار : رهگذر ، نامی کردی
راسپینا : پائیز ، لغت زند و پازند
رادنوش : از نام های برگزیده
رازمهر : از نام های برگزیده
رازیانه : گیاهی خوشبو
رام افزون : شادی افزون ،آرامش بخش
رام دخت : از نام های برگزیده
رامش : خوشی
رامک : آرامش دهنده
رایکا : پسندیده و دوست داشتنی
رایومند : دارنده فروغ و شکوه
رخسار : روی، چهره، صورت ، سیما
رخشا : رخشان، درخشان
رخشانه : رخشان و درخشنده
رخشنده : درخشان ، نورانی
ردیمه : نام زن کمبوجیه و دختر هوتن
رسا : بالغ، بلند
رَسابانو : از نام های برگزیده
رَسادخت : از نام های برگزیده
رُکسانا : نام دختر داریوش سوم هخامنشی
رودابه : فرزند تابان و مادر رستم دستان
روژین : سرخ فام
روشنک : دختر دارا
روناک : روشنایی
رویا : خاطرههای شیرین
ریواس : گیاهی با شاخههای سپید
رُدگون مادر داریوش اول – پرنس در اشکانیان
رائیکا :پسندیده و دوست داشتنی
رادنوش: بانوی شهرین
ردیمه: همسر کمبوجبه – شاهزادگان هخامنشی
رکسانا: دختر داریوش دوم
رائیک: پسندیده و دوست داشتنی
راتا: فرشته بخشش و مهربانی در وندیداد
رادمنش: دارای منش رادمردی، سخاوت و جوانمردی
راد: منع کننده
رامبد: ازنام های باستانی و کنونی ایران
رامین: نام عاشقان ویسه و چنگ نوازی
ربیع: بهاری، فصل بهار
رجب: شرم کردن، نام رودی در بهشت، ماه هفتم قمری
رحمان: یکی از نام های خدا، مهربان، بخشنده، روزی رسان
رحمت: شفقت، مهربانی
رحیم: بخشاینده،ر.ک رحمان
رستم: تنومند، خوش اندام، نام پهلوان بزرگ ایران
رضا: خشنود، راضی، خوشدلی
روح: الله روان و روح خدا، نام امام خمینی، لقب حضرت عیسی
روزبه: خجسته روز، روز خوب و نیک، بهروز، روز خوش
رهی: راهی، غلام، مسافر، بنده و چاکر
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ز
زامیاد: ایزد زمین و نام روز بیست و هشتم از هر ماه
زکریا: یکی از پیامبران و نام زکریای رازی زکی پاکیزه، پاک و منزه زنگنه نام پهلوانی در زمان کیکاووس زیار کمان، قوس،ژرف عمیق، رودخانه یا چاه ژکور آدم بخیل، ژیان شیر درنده، خشم آلود
زادمهر : برآمده از روشنایی
زرافشان : افشاننده سیم و زر
زراندام : از نام های برگزیده
زربانو : نام دختر رستم و خواهر بانو گشتاسب
زرستان : نام دختر ارجاسب
زرشام : نام دختری از خاندان جمشید
زرگیس : از نام های برگزیده
زرگیسو : از نام های برگزیده
زرمان : زرمانند و بسیار زیبا
زرنگار : از نام های برگزیده
زری : منسوب به زر، زر دار
زرین : طلایی
زرین بانو : از نام های برگزیده
زرین چهر : از نام های برگزیده
زرین چهر: : از نام های برگزیده
زُمرد : گوهر، از سنگ های قیمتی
زیبا : خوبروی، خوش چهره
زیبا دخت : از نام های برگزیده
زیباچهر : خوش رو
زیبارخ : از نام های برگزیده
زیباروی : از نام های برگزیده
زیبنده : شایسته، سزاوار
زیور : آرایش، پیرایه
زادبخت : خوشبخت ، خوش اقبال
زاد به : بهزاد ، نیک زاده شده
زاد چهر : دارای نژاد پاک و اصیل
زاد فر : زاده روشنی
زال : فرزند سپید موی سام نریمان و پدر رستم قهرمان ملی ایرانیان
زادماسب : برادر شاپور ساسانی ، نام یکی از قضات ساسانی
زاوا : داماد ، نامی کردی
زردشت : صاحب شتر زرد و زرین ، پیامبر ایران باستان
زرنگار : طلا کوب ، زرین
زری : طلائی ، زربفت
زرین : طلائی رنگ ، منصوب به زر
زرینه : آنچه منسوب به زر است
زمانه : روزگار ، دهر
زونا : گیاهی با گل کبود رنگ ، نامی کردی
زیبا : خوشگل ، قشنگ ، خوب ونیکو
زیبار : قبیله ای از کردها ، نامی کردی
زیما : زمین ، لغت اوستائی
زینو : زنده ، پابرجا – نامی کردی
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ژ
ژاله : شبنم ، قطره
ژالان : گلهای دارای قطره و شبنم – نامی کردی
ژیار : زندگی ، زندگی شهری – نامی کردی
ژینا : زندگی و حیات – نامی کردی
ژیوار : زندگی
ژیان چهر : از نام های برگزیده
ژیان دخت : از نام های برگزیده
ژامک: اسم باستانی به معنی آینه
ژانیا: از نامهای باستانی
ژاوا: جاوه، نام قسمتی از اقیانوس هند که میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو قرار گرفته.
ژاییژ: شراره آتش
ژرفین:عمیق، دارای عمق زیاد
ژیژیس:اسم ندیمه پروشات همسر داریوش پادشاه هخامنشی اسم دختر فارسی
ژیلا: ژاله تگرگ
ژافه: نام یکی از پسران نوح
ژاماسب: جاماسپ
ژاو: خالص و چکیده هر چیز
ژاییز: ژاییژ
ژم: نام پسر قباد برادر انوشیروان پادشاه ساسانی
ژنگ:ارژنگ
ژوبین: نوعی نیزه کوچک با سر دو شاخه و نوک تیز ، نام زیبای فارسی
ژورک: پرنده ای سرخ رنگ به اندازه گنجشک
ژیگس:نام پدر میرسوس سردار پارسی در زمان داریوش پادشاه هخامنشی
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف س
سارا : صحرا ، کوه و دشت – نامی کردی
سارک : سار کوچک ، پرنده ای سیاه رنگ وبزرگتر از گنجشک
سارنگ : نام سازی شبیه به کمانچه
ساره : بامداد ، فردا – نامی کردی
ساسان : سوال کننده ، رئیس معبد آناهید استخر که خاندان ساسانیان به او منسوبند
ساغر : پیاله شرابخوری ، جام
سام : سیه چرده – جهان پهلوان ایرانی وجد رستم
سامان : ترتیب ، نظام ، زندگی
سانا : سهل و آسان
ساناز : کمیاب ، نادر، نام گلی است
سانیار : حامی و یار و پشتیبان – نامی کردی
ساویز : خوش اخلاق ، مهربان – نامی کردی
ساهی : آسمان صاف – نامی کردی
ساینا : خاندانی از موبدان زردشتی ، سیمرغ
سایه : منطقه تاریک پشت هر جسم ، حمایت
سپنتا : مقدس ، محترپ
سپند : اسفند
سپهر : آسمان ، نام فرزند کیخسرو
سپهرداد : بخشیده اسمان – داماد داریوش هخامنشی
سپیدار : درخت سفید
سپید بانو : بانوی سفید و درخشان
سپیده : سحرگاه ، سپیدی چشم
ستاره : کرات آسمانی که در شب می درخشند
ستی : دختر ، سیتا
سرافراز : سربلند ، متکبر
سرور : رئیس ، پیشوا
سروش : شنیدن و فرمانبرداری – فرشته مظهر اطاعت
سرور : شادمانی ، خوشحالی
سوبا : شناگر ، فردا
سوبار : اسب سوار – لغت زند و پازند
سنبله : یک خوشه گندم
سودابه : دختر زا – سود ده
سوری : سرخ رو ، نام دختر اردوان پنجم
سورن : خانواده ای در دوره اشکانیان که قدرتمند بودند
سورنا : سردار دلیر و خردمند پارتی
سوزان : سوزنده ، ملتهب
سوزه : سبزه ، نامی کردی
سوسن : گلی به رنگهای سفید، کبود ، زرد و حنایی
سومار : نام قبیله ای از کردها
سولان : نام گلی است ، نامی کردی
سولماز : زنی که پیرو پژمرده نمی شود
سوگند : شاهد گرفتن خدا یا بزرگی را گویند
سهراب : سرخ روی ، نام پسر رستم که در جنگ با رستم فرمانده سپاه تورانیان بود
سهره : پرنده ای خوش آواز، با پرهای سبز و زرد
سهند : کوه آتشفشان قدیمی در آذربایجان
سیامک : مجرد – نام پسر کیومرث
سیاوش : دارنده اسب سیاه ، فرزند کیکاووس که ناجوانمردانه و بی گناه به قتل رسید
سیبوبه : مانند سیب ، دانشمند شهیر ایرانی ، منصف الکتاب
سیما : چهره ، رخ
سیمدخت : دختر نقره ای و سفید
سینا : مرد دانشمند ، نام پدر شیخ ابوعلی سینا
سیمین : نقره ای ، سفید ، روشن
سیمین دخت : دختر نقره ای و سفید
ژاله : شبنم
ژیان چهر : از نام های برگزیده
ژیان دخت : از نام های برگزیده
اسم دختر ایرانی با حرف س :
ساحل : از نام های برگزیده
سارا : از نام های برگزیده
ساغر : جام و پیمانه
سالمه : سالومه
سالومه : حساب سال و ماه
ساویس : با ارزش، گرانمایه
سایه : از نام های برگزیده
سپیتا : سفیدترین و پاکترین
سپیته : سپید و درخشان
سپیده : آغاز بامداد
ستاره : اختر،کوکب
ستی : بانو، خانم، کلمه احترام
سداب : نام گیاهی است
سرور : شادمانی
سَروَر : رییس ، پیشوا
سمن : نام گلی است ، یاسمین
سمن ناز : نام دختر کورنگ
سمنبر : لطیف، سفید و خوشبو
سمنزار : بوستان یاسمن
سمیرا : از نام های برگزیده
سنبل : نام گلی است
سهی : راست، نام زن ایرج
سودابه : نام زن کیکاووس
سوزان : نام زن رامشگر تورانی
سوسن : نام گلی خوشبو
سوگل : از نام های برگزید
سوگند : از نام های برگزیده
سیما : روی ، چهره ،صورت
سیمبر : دارنده اندام سفید
سیمروی : سپیدروی
سیمگون : نقره فام
سیمین : نقره فام، سفید
سیمین چهر : سپیدروی
سیمین دخت : ازنام های برگزیده
سیمین رخ : از نام های برگزیده
سیندخت : نام دختر مهراب، پادشاه کابل
ساینا: سیمرغ
سپاکو: همسر مهرداد چوپان که کوروش بزرگ را پرورش داد
سَتوِش: ستاره باران در زبان پهلوی
سریرا :زیبا – خوش چهره
سندوس: خواهر خشایارشاه
سی سی: کام کامروا – مادر داریوش سوم – دختر اُستان برادر اردشیر دوم
سیندخت: دختر مهراب پادشاه کابل
سپاکو: زن مهرداد چوپان که کورش بزرگ را تربیت کرد
سپنتا: مقدس ایرانی
ساسان: نام پدر بابک، جد اردشیر و از نجبای پارس
ساعی :کوشا، شتابنده
سالار: سردار، رئیس،
سالم: درست، تندرست و بی عیب
سامان :راه و آیین، ترتیب و نظام
سام: ورم، آماس، پسر نوح
ستار: مخفف ستاره، خیمه پشه بند، پرده، پوشاننده
سجاد :صفت امام چهارم، بسیار سجده کننده
سراج: چراغ
سروش: بانگ، در اوستا سرئوشه آمده به معنی اطاعت از خداوند
سعد: نیک، خجسته
سعید: نیک بخت، همایون، خجسته
سلمان: سنگ بزرگ، سلمان ایرانی از صحابه بزرگ
سلیم: درست، سالم، بی عیب
سهراب: پسر رستم، سرخ آب
سهیل :ستاره ای درخشان در طرف جنوب
سیامک :در اوستا سیامک به معنای سیاه مو آمده است
سیاووش: ساوخش فرزند کیکاووس و پدر کیخسرو
سینا :پدر ابو علی سینا، سینه، سوراخ کننده، کوه طور سینا
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ش
شاپرک : پروانه
شادی : شادمانی ، خوشحالی ، شور شادان : شادمان
شادمهر : مهربان ، با محبت
شاران : گردنبند درست شده از بادام – نامی کردی
شاهپور : پسر شاه ، شاهزاده – نام چند تن از شاهان ساسانی
شاهدخت : دختر شاه ، شاهزاده خانم
شاهرخ : شاه منظر ، کسی که رخساری همچون شاه دارد
شاهین : پرنده ای شکاری
شاهیندخت : دخت شاهین
شایسته : سزاوار ، لایق
شباهنگ : بلبل ، ستاره کاروان کش
شب بو : نام گلی است که شب هنگام باز می شود
شبدیز: سیه فام ، سیه چرده ، نام اسب خسروپرویز
شبنم : رطوبتی که شب هنگام روی گلها می نشیند
شراره : گرمای سوزان ، عشق فراوان ، نامی کردی
شرمین : شرمسار ، خجل
شروین : یکی از سرداران معاصر شاپورذوالاکتاف ساسانی
شکوفه : گل درختان میوه دار ، شکفته
شکفته : خندان ، بشاش
شمشاد : درختی زینتی و تقریبا همیشه سبزکه دستمایه بسیاری از شاعران است
شمین : خوشبو، خوش عطر
شوان : شبان ، چوپان – نامی کردی
شمیلا : از نامهای ارمنی ایرانی به معنی بانوی بزرگوار
شورانگیز : فتنه انگیز ، ایجاد کننده شور و شوق
شوری : خوش قیافه ، قد بلند- نامی کردی
شهاب : شعله آتش ، سنگ آسمانی ، ستاره دنباله دار
شهبار : درخورشاه ، لایق شاه
شهباز : باز سفید رنگ ، شاه باز
شهبال : پر بزرگ پرندگان
شهپر: پرشاهانه
شهداد : داده و بخشیده شاه
شهرآرا: آنکه به زیبایی مایه آرایش شهراست ، آرایش دهنده شهر
شهرام : رام و مطیع شاه
شهربانو : بانوی شهر ، ملکه
شهرزاد : شهرزاده ، بومی – نقال قصه های هزار و یک شب
شهرناز : خواهر جمشید و همسر ضحاک ماردوش
شهرنوش : شیرینی شهر
شهره : مشهور و نامی
شهریار : پادشاه ، یارشهر ، نام پسر برزوپسر سهراب
شهرزاد : شاهزاده ، فرزند شاه
شهلا : زن سیه چشم
شهنواز : نوازش شده شاه
شهین : منسوب به شاه
شیبا : نسیم شبانه – نامی کردی
شیدا : آشفته و عاشق
شیده : خورشید ، درخشان
شیردل : پهلوان و دلاور
شیرزاد : شیر بچه ، همچون شیر
شیرنگ : به رنگ شیر ، مانند شیر
شیرو : پهلوان معاصر با گشتاسب ، نام سردار فریدون
شیرین دخت : دختر شیرین
شیما : دخترانه ، نامی کردی
شینا : قدرتمند ، توانا – نامی کردی
شیرین : مطبوع و گوارا ، معشوقه خسرو پرویز
شیوا : شیرین بیان ، خوش زبان ، ایزد بزرگ هندیان باستان
شاپور: پهلوان ایرانی، پادشاه ایرانی
شادمان :شاد، خرم، سرزنده
شادمهر: سیراب، خوشحال، ترو تازه
شاه مراد: مراد بزرگ، أرزوی شاهانه
شاهپور: شاهزاد، فرزند شاه
شاهرخ: بهترین چهره، خوش چهره
شاهین: پرنده شکاری ، لایق، تکیه گاه،ممکن
شایان: سزاوار، همتا
شایگان: درخور، فراخ، ذخیره، شایسته، گشاد
شبیب: میان سال
شروین :نام روستایی در قفقاز، پسر شاپور
شریف :أبرومند، پاک نژاد و عالی مقام
شعبان :ماه هشتم هجری، شعبانی منسوب به أن
شعیب: نام پیامبری که پدرزن موسی بود، توشه دان، مشک کهنه
شکرالله: پاس دار خداوند
شکیب :أرام، تحمل، بردباری
شهاب: شعله، ستاره کوکب، ستاره روشن، زود گذر، راه أب
شهداد: شاه داده، روستایی در کرمان که میوه های شیرین دارد
شهرام: رام شده شاه، أرامش شاه
شهریار: کلانتر، حاکم شهر، فرماندار والی
شهزاد :شاه زاده
شیردل: پردل، دلاور، بی باک، شجاع
شاد آفرید : از نام های برگزیده
شاداب : تر و تازه، خرم – نام سخنوری بوده است
شادبانو : از نام های برگزیده
شادپری : از نام های برگزیده
شاددل : از نام های برگزیده
شادروز : نیک روز، خوشبخت
شادروی : از نام های برگزیده
شادکام : شادمان، کامران، کامروا
شادمان : خوش، مسرور
شادمهر : از نام های برگزیده
شادی : سرور و شادمانی ، خوشی
شادی آور : از نام های برگزیده
شادی افزا : افزاینده شادی و نشاط
شاهدخت : از نام های برگزیده
شاهرو : از نام های برگزیده
شایسته : با ارزش ، سزاوار
شب بو : نام گلی است
شبنم : ژاله
شراره : جرقه، ریزش آتش
شرمین : از نام های برگزیده
شکربانو : از نام های برگزیده
شکرناز : از نام های برگزیده
شکفته : از نام های برگزیده
شکوفه : گلهای رنگارنگ میوه
شکوه : بلندجایگاه، با عظمت
شگون : خجستگی، با شانس
شنایا : همه چیز دان
شهربانو : نام زن رستم
شهرخ : از نام های برگزیده
شهردخت : از نام های برگزیده
شهرزاد : از نام های برگزیده
شهرناز : نام خواهر جمشید
شهرنواز : خواهر شاه جمشید پیشدادی
شهرو : نام مادر برزویه پزشک
شهرود : نام زن سهراب ومادر یرزو
شهگل : از نام های برگزیده
شهلا : از نام های برگزیده
شهناز : از نام های برگزیده
شهنواز : از نام های برگزیده
شهین : از نام های برگزیده
شهین بانو : از نام های برگزیده
شورانگیز : از نام های برگزیده
شیدا : شیفته
شیدبانو : از نام های برگزیده
شیددخت : از نام های برگزیده
شیدرخ : از نام های برگزیده
شیرین : مزه شادکامی
شیرین گل : از نام های برگزیده
شیفته : عاشق، مجنون
شیوا : رسا و بلند و کشیده
شراره :از نامهای رایج امروزی
شاهیده: پارسا – پرهیزکار
شیددخت: دختر روشنایی و نور
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ص
صائب :رساننده، راست، درست
صابر :شکیبا، بردبار، آدم حکیم وآرام
صادق: راستگو، درست کردار، آشکار، لقب امام ششم
صالح: نیک، سزاوار،
صبا: باد بهاری که از شرق می وزد، باد لطیف و خنک صبح
صفار: مسگر، روی گر
صفا: روشنی، پاکی، پاکیزگی، یکرنگی
صفر: دومین ماه قمری پس از محرم،
صمد: بی نیاز، مهتر، پایدار
صاباح گل :مرکب از صاباح (ترکی به معنای: صبح) + گل (فارسی)، گل صبح
صدپر : گل سرخ نام اصیل فارسی
صنوبر : معرب از فارسی، نام درختی همیشه سبز
صوفیا : نوایی در موسیقی است.
صاباح : ترکی از عربی صبح (صباح)
صاباح گل :صاباح (ترکی) + گل (فارسی) مرکب از صاباح (صبح) + گل
صابره : مؤنث صابر (شکیبا)
صادقه : مونث صادق، زن راستگو و درستکار
صالحه : مؤنث صالح، شایسته و درستکار، نیک، خوب، دارای اعتقاد و عمل درست دینی
صبا : نسیم ملایمی که از طرف شمال شرق می وزد، پیام رسان میان عاشق و معشوق
صباحت : زیبایی، جمال
صبح آسا : صبح (عربی) + آسا (فارسی) مانند صبح سپید و روشن
صبح جبین : سپید چهره ، سپید پیشانی اسم زیبای دختر
صبح چهر : صبح چهره، صبح (عربی) + چهره (فارسی) آن که چهره ای سپید چون صبح دارد.
صبرا : بردباری در برابر سختی ها و ناملایمات، شکیبایی، صبور و شکیبا
صبرناز : صبر (عربی) + ناز (فارسی) مرکب از صبر بردباری + ناز زیبا
صبرینه : صبر (عربی) + ینه (فارسی) نام گیاهی است.
صبریه : بردبار، شکیبا
صحرا : بیابان، میدان جنگ، دشت هموار
صحو : حالت هوشیاری سالک پس از بی خودی
صدا : انعکاس صوت، پژواک
صدف : نوعی جانور نرم تن که گذشتگان معتقد بودند اگر قطره باران در آن جا بگیرد به مروارید تبدیل می شود.
صدیقه : مؤنث صدیق، بسیار راستگو و درستکار، لقب عایشه همسر پیامبر (ص) و لقب مریم (ع) نام دخترانه
صغری : مؤنث اصغر، زن کوچک تر و هر شیء مؤنث که کوچک باشد.
صفاناز : صفا (عربی) + ناز (فارسی) آن که دارای یکرنگی و زیبایی است.
صفورا : مصرف کننده اندوخته ها، خالی کننده ظروف، نام همسر حضرت موسی و دختر حضرت شعیب
صفیه : مؤنث صفی، نام یکی از همسران پیامبر (ص) اسم ایرانی دختر
صنم دخت : صنم (عربی) + دخت (فارسی) دختر زیبارو و دلبر
صنم رو : صنم (عربی) + دخت (فارسی) آن که دارای صورت زیبا و دلبرانه است.
صنم گل : صنم (عربی) گل (فارسی) مرکب از صنم (بت) + گل
صنم ناز : صنم (عربی) + ناز (فارسی) دلبر زیبا و عشوه گر
صونا : صیانت، پارسایی، خویشتنداری از گناه
صهبا : شرابی که مایل به سرخی باشد، شراب انگوری
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ض
ضحاک: در عربی بسیار خنده کننده ، از شخصیتهای ستمگر شاهنامه، ایرانیان از گذاشتن این نام روی پسران پرهیز می کنند.
ضرغام شیر درنده ، پهلوان، دلاور
ضیا: نور، روشنی
ضیافت:مهمانی
ضیغم: شیر بیشه زار ، شیر قوی ، کنایه از فرد شجاع و دلیر
ضیاءالدین: چشم چراغ دین، روشنایی دین، فروغظفر: پیروزی
ضرغامه: مؤنث ضرغام، دلاور، شیر درنده، پهلوان
ضحی: صبح، زمانی از صبح که تازه آفتاب در آمده است، سحرگاه، چاشتگاه، روز روشن. تابش نور خورشید
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ط
طارق: شب رونده، ستاره صبح
طاهر: پاکیزه، منزه
طوس : فرزند نوذر پهلوان ایرانی شاهنامه
طوطی : پرنده سبز رنگ و سخنگوست و نام برخی زنان در فارسی دری است .
طهماسب : دارای اسب قوی – نام پسر منوچهر
طهمورث : روباه تیزرو و قوی ، پادشاه پیشدادیان و پدر جمشید
طرحان : نام بخش کوهدشت در شهرستان خرم آباد
طرهان : طرحان
طورگ : از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از فرماندهان سپاه افراسیاب تورانی، نیز نام سرداری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی، اسم زیبای ایرانی
طوس : از شخصیتهای شاهنامه، نام شاهزاده و پهلوان ایرانی ملقب به زرینه کفش، فرزند نوذر پادشاه پیشدادی
طوش : از شخصیتهای شاهنامه، بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، فرزند گشتاسپ پادشاه کیانی
طه : طهماسپ
طهماسپ : دارنده اسب نیرومند، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه پیشدادی ایران، پدر "زو" و جانشین نوذر پادشاه پیشدادی
طهمورث : از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هوشنگ پادشاه پیشدادی
طینوش : از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر قیدافه پادشاه اندولس و داماد فور هندی در زمان اسکندر مقدونی
طیهوج : معرب از فارسی، تیهو
طارق : عربی ستاره صبح، نام سوره ای در قرآن کریم
طالب : عربی خواستار، خواهان ، سالک
طالع : عربی طلوع کننده ، بخت و اقبال
طالوت : عبری معرب از عبری نام سرداری از بنی اسرائیل
طاها : عربی نام سوره ای در قرآن کریم
طاهر : عربی پاکیزه، بی گناه، معصوم، نام یکی از پسران پیامبر (ص)
طایر، طائر : عربی پروازکننده، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاه غسانیان در زمان حکومت ساسانیان
طباطبا : عربی نام چندتن از افراد تاریخی
طرب : عربی شادمانی، خوشی
طرخان : ترکی از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار چینی در سپاه افراسیاب تورانی
طغاتیمور : ترکی نام نبیره جوجی قسار برادر چنگیزخان مغول
طغان : ترکی شاهین، نام یکی از پادشاهان ترک. نام ایرانی
طغرل : ترکی پرنده شکاری از خانواده باز
طلب علی : عربی خواسته شده از (علی)
طلحه : عربی نام یکی از صحابه پیامبر(ص)، نیز نام دومین امیر از سلسله طاهریان
طمغاج : ترکی از پادشاهان ترک ماوراءالنهر معروف به افراسیاب
طوطیانوش: فارسی,هندی طوطیا (معرب) + نوش (فارسی)، مرکب از طوطیا (توتیا) + نوش (عسل)، نام دیگر اسکندر مقدونی
طوفان : آرامی معرب از آرامی ، جریان هوای بسیار شدید، هیاهو و غوغا
طه : عربی طاها نام یکی از سورههای قرآن
طهور : عربی آنچه آلودگی را پاک کند، پاک کننده
طیب : عربی پاک، مطهر، پاکیزه
طیفور : عربی نوعی پرنده کوچک، نام بایزید بسطامی عارف نامدار
طرفه : جالب، شگفت انگیز، عجیب، شگفت آور
طوطی : پرنده ای زیبا و محبوب که بیشتر در نواحی استوایی و جنگل ها زندگی می کند و گونه ای از آن با تکرار صداها و کلمات محبوبیت بیشتری دارند.
طیلا : شرابی که از جوشاندن فشرده انگور، خرما یا مویز حاصل می شود. می پخته شده، نام زیبای پارسی.
طاوس : اسم یونانی طاووس
طاووس : یونانی = طاوس، معرب از زبان یونانی، پرنده ای جذاب با پرهای رنگارنگ، نام یکی از صورتهای فلکی نیم کره جنوبی، نام همسر فتحعلی شاه قاجار
طاهره : نام عربی مؤنث طاهر، زن پاک و مبرا از عیب، لقب فاطمه زهرا (ع) و لقب خدیجه همسر پیامبر(ص)
طراوت : عربی تر و تازگی
طرب آرا : عربی، فارسی طرب (عربی) + آرا (فارسی)، آراینده انجمن سرور و خوشحالی، گرم کننده مجلس بزم
طرب انگیز : عربی، فارسی طرب (عربی) + انگیز(فارسی)، مسرت بش، شادی آور، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی نام اصیل ایرانی
طرلان : ترکی ترلان
طره : عربی موی پیشانی، زلف
طره خاتون : عربی، فارسی طره (عربی) + خاتون (فارسی) مرکب از طره (زلف) + خاتون (بانو)، کنایه از بانویی است که دارای موهای زیبایی باشد.
طغاترکان : اسم ترکی نام دختر الغ بیک گورکان
طلا : عربی فلزی زرد رنگ و نسبتاً نرم، زر
طلاسان : عربی، فارسی طلا(عربی) + سان(فارسی) مانند زر
طلاگون : عربی، فارسی طلا(عربی) + گون(فارسی) مانند طلا، مانند زر
طلاناز : عربی، فارسی طلا(عربی)+ ناز(فارسی) زیبا چون طلا
طلایه : نام دختر عربی نشانه یا جلوه نخستین از هر چیز که پیش از دیگر نشانه ها نمایان شود.
طلوع : عربی برآمدن خورشید و مانند آن
طلیعه : عربی طلایه
طناز : عربی بسیار زیبا، دلنشین و فریبنده اسامی ایرانی
طنان : عربی پرطنین، بلندآوازه، مشهور
طنین : عربی انعکاس صوت، خوش آهنگی، پژواک
طوبی : عربی نام درختی از درختان بهشتی
طوطیا : هندی معرب از هندی، توتیا
طهورا : عربی پاکیزه، پاک کننده، پاک
طیبه : عربی مؤنث طیب، پاک، مطهر، پاکیزه
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ظ
ظفردخت : ظفر (عربی) + دخت (فارسی) مرکب از ظفر (پیروز) + دخت (دختر)، دختر پیروز
ظریف : اسم عربی نازک، حساس، شکننده، دارای اجزا یا ساختار نازک و باریک همراه با ظرافت و تناسب، شخص نکته سنج و نکته بین
ظریفه : نام عربی مؤنث ظریف، دارای اجزا یا ساختار نازک و باریک همراه با ظرافت و تناسب، نکته سنج و نکته دان اسم اصیل دختر
ظهیره : اسم عربی دختر مؤنث ظهیر، پشتیبان، ظهیرالدین، یاور
ظافر : ظفریابنده، پیروزی یابنده
ظفر : پیروزی، نصرت
ظفرداد : ظفر(عربی) + داد(فارسی) نتیجه و حاصل
ظهور : پدیدار شدن، آشکار شدن
ظهیر : پشتیبان، یاور، ظهیرالدین
ظهیرالدین : یار و یاور دین، پشتیبان دین ، نام شاعر نامدار ایرانی قرن ششم، ظهیرالدین فاریابی
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف الف
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ب
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف پ
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ت
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ث
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ج
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف چ
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ح
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف خ
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف د
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ذ
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ر
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ز
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ژ
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف س
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ش
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ص
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ض
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ط
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ظ
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ع
ظفردخت : ظفر (عربی) + دخت (فارسی) مرکب از ظفر (پیروز) + دخت (دختر)، دختر پیروز
ظریف : اسم عربی نازک، حساس، شکننده، دارای اجزا یا ساختار نازک و باریک همراه با ظرافت و تناسب، شخص نکته سنج و نکته بین
ظریفه : نام عربی مؤنث ظریف، دارای اجزا یا ساختار نازک و باریک همراه با ظرافت و تناسب، نکته سنج و نکته دان اسم اصیل دختر
ظهیره : اسم عربی دختر مؤنث ظهیر، پشتیبان، ظهیرالدین، یاور
ظافر : ظفریابنده، پیروزی یابنده
ظفر : پیروزی، نصرت
ظفرداد : ظفر(عربی) + داد(فارسی) نتیجه و حاصل
ظهور : پدیدار شدن، آشکار شدن
ظهیر : پشتیبان، یاور، ظهیرالدین
ظهیرالدین : یار و یاور دین، پشتیبان دین ، نام شاعر نامدار ایرانی قرن ششم، ظهیرالدین فاریابی
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ع
عابد :پارسا، عبادت کننده، کسی که خدا را پرستش می کند
عادل: داد دهنده، دادگر، دادگستر
عارف :شناسنده، صبور
عاطف :مهربان، برگرداننده
عاکف :گوشه نشین و بازدارنده از کارهای اجتماعی
عبدالله: بنده خدا، سر سپرده درگاه
عثمان :نام مار و بچه مار، نام خلیفه سوم
عرفان: شناختن حق تعالی ومعرفت خداشناسی
عزیز :محبوب، یار، گران مایه، نادر
عسکر :لشکر، سپاه، نوعی انگور
عصار :روغنگر، روغن کش
عقیل: مرد زیرک و بسیار دانا
علی :بلند، شریف، نام امام اول
علیمراد: کسی که مراد و مرشدش علی است،
عماد: آنچه به آن تکیه کنند
عمار :مرد با ایمان، ثابت و استوار،
عمید: بزرگ، سرور، سردار،
عیار :زیرک، طرار، تندرو، تردست
عیسی: از پیامبران بزرگ
عالم تاج : عالم (عربی) + تاج (فارسی) آن که چون تاجی بر بالای هستی می درخشد.
عجب نوش : عجب (عربی) + نوش (فارسی) اسم شخصیت زنی در منظومه خسرو و شیرین
عرشیان : عرش(عربی) + ی(فارسی) + ان (فارسی)، فرشتگان، ملائکه
عرفانه : عرفان (عربی) + ه (فارسی) مرکب از عرفان (معرفت) + ه (پسوند نسبت)
عزت بانو : عزت(عربی) + بانو(فارسی) بانوی گرامی و ارجمند
عزت زمان : عزت (عربی) + زمان (فارسی)، عزت الزمان اسم اصیل فارسی
عطرسای : عطر (عربی) + سا (فارسی)، معطر و خوشبو کننده
عطرین : منسوب به عطر، دل انگیز، معطر، خوشبو
عنبربو : عنبر (عربی)+ بو، معطر، آنکه بوی خوش دارد.
عابده : مؤنث عابد، عبادت کننده، پرستنده، آنکه چیز یا کسی را می پرستد.
عاتکه : بانوی خوشبو، نام دختر عبدالمطلب، جد پیامبر (ص)
عادله : مؤنث عادل، بانوی با انصاف
عادیات : نام سوره ای است در قرآن کریم.
عارفه : مؤنث عارف، بانوی دانا، آن که از راه تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست می یابد، آگاه
عاطفه : عربی محبت و مهربانی، عطوفت
عاقله : مؤنث عاقل، دارای عقل و فهم زیاد
عالم : جهان، دنیا، هستی
عالمه : بانوی دانشمند، فرزانه
عالیه : مؤنث عالی،عنوانی احترام آمیز برای زنان، عالی مقام، نام دختر هارون الرشید، به روایتی نام دختر امام علی النقی(ع)
عامره : مؤنث عامر، آباد کننده
عایشه : دارای حال نیکو، نام دختر ابوبکر و همسر پیامبر(ص)
عذرا : دوشیزه، باکره، لقب مریم(ع) و لقب فاطمه (س)، نام معشوق وامق، بکر
عزالنسا : آن که موجب سربلندی زنان است.
عزت الزمان : آن که موجب بزرگی و سربلندی زمان خود است.
عزت السادات : آن که باعث عزت و سربلندی سیدها است.
عزت الملوک : آن که باعث سربلندی و عزت پادشاهان است.
عزت ملک : باعث عزت و سربلندی پادشاه، از زنان معروف اواخر دوره ایلخانیان
عزت نسا : زنان گرامی و ارجمند، نام دختر فتحعلی شاه قاجار
عزیر : نامی که اعراب مسلمان به عزرا می دهند،عزرا
عزیزه : مؤنث عزیز، گرامی، محبوب، گرانمایه، محترم
عسل : مایعی خوراکی که زنبور عسل می سازد، بسیار شیرین و دوست داشتنی
عشرت : خوشگذرانی، کامجویی
عشرت الملوک : سبب خوشی پادشاهان
عصمت : بی گناهی، معصومیت، پاکدامنی
عصمت الملوک : عصمت پادشاهان
عطا : بخشش، انعام
عطیه الله : عطاءالله
عطیه : انعام، بخشش
عظیمه : مؤنث عظیم، بزرگ، کلان، با اهمیت، بزرگ، فراوان، بسیار
عفاف : پرهیزکاری، پاکدامنی اسم زیبای ایرانی
عفت : پاکدامنی، پرهیزکاری، پارسایی
عقیق : نام سنگی قیمتی به رنگ زرد و صورتی یا جگری
عقیله : زن با اصل و نسب، گرامی و نجیب زاده
علیا : رفیع، والا
عهدیه : منسوب به عهد، پای بند به عهد و پیمان
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف غ
غوغا : آشوب ، هیاهو
غنچه : گل نشکفته ، کنایه از دهان معشوق
غضنفر: شیربیشه، شیر درنه، مرد درشت اندام و مرد قوی غفار :بخشنده، آمرزنده
غزل ناز:غزل (عربی) + ناز (فارسی) مرکب از غزل (قالب شعر عاشقانه) + ناز (زیبا)
غانیه : دختر جوان پاکدامن
غدیره : گیسوی بافته شده، قسمتی از گیاه
غزال : گونه ای آهوی ظریف اندام با چشمان زیبای درشت و سیاه
غزاله : آهو بره ماده
غزل : شعر عاشقانه، (قالب شعری)
غمزه : کرشمه، حرکت چشم و ابرو برای جلب توجه دیگری، ناز
غوغا : صدای بلند، بانگ و فریاد نام اصیل دختر
غاتفر : از شخصیتهای تاریخی شاهنامه، نام پادشاه هیتال در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی، نیز نام شهری در آسیای میانه
غباد : قباد،از شخصیتهای شاهنامه، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسر کاوه آهنگر
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ف
فاتح :پیروز، گشاینده
فایز: رستگار و غالب
فتح علی :منسوب به فتح
فتح الله : پیروزی برای خدا، پیروزی خدا
فخیم :بزرگوار، سربلند
فراز: باز، نزدیک، بالا بلند
فرامرز :آمرزنده دشمن، از پهلوانان شاهنامه
فرجام :انجام، انتها، عاقبت
فرج: گشایش، قیمت، آسودگی از کار و گرفتاری
فرخ: پی فرخ داد، فرخ روز
فرخ: خجسته، مبارک
فرداد: زیبایی داد
فردوس: باغ، بهشت
فردین: کوتاه شده فروردین
فرزاد: فرزند فر و شکوه و شادی
فرزین :فرزان، مهره ای به نام وزیر در شطرنج
فرشاد: نام روح و عقل کره زمین، نفس فلک مریخ
فرود :پایین، پس، زیرین
فروزانفر: روشنایی با شکوه،
فروهر: نیروی خداوندی، اهورایی است که پاکان و نیکان را نگه دارنده است.
فرهاد: نام یکی از نجبای ایران و پهلوانی در زمان کیکاووس
فرهمند :دارای فر و شکوه
فرهنگ: تربیت، دانش و ادب، آموخته زندگی
فریبرز :دارای قامت خوب و زیبا، نام پسر کیکاووس
فریدون: از شاهان ایران زمین به معنی دارنده سه نیرو
فرید :یکتا، گوهر نفیس، بی مثل
فریمان :پری مانند،
فضل الله: بخشش خداوند
فیاض بسیار بخشنده، جوانمرد
فیض :بخشش و عطا
فؤاد :قلب، دل
فایدیم : گل نیلوفر، نام همسر داریوش، دختر هوتن
فراتاگون : نام دختر آرتان، برادر داریوش بزرگ
فرانک : نام مادر شاه فریدون
فرخ ناز : از نام های برگزیده
فرخنده : مبارک، پرارج
فردخت : از نام های برگزیده
فرزان : از نام های برگزیده
فرزانه : گرامی، ارجمند
فرسیما : از نام های برگزیده
فرشته : از نام های برگزیده
فرگون : مانند روشنایی
فرمهر : از نام های برگزیده
فرناز : از نام های برگزیده
فرنگیس : نام دختر افراسیاب، زن سیاوش، مادر شاه کیخسرو کیانی
فرنوش : از نام های برگزیده
فرنی : بسیار ، افزون و فروزان
فروردین : نخستین ماه هر سال
فروزان : نورانی، شعله ور
فروزش : روشن
فروزنده : از نام های برگزیده
فروغ : روشنایی، تابش
فروغبانو : از نام های برگزیده
فریبا : فریبنده
فریماه : از نام های برگزیده
فرین : نام یکی از دختران اشوزرتشت
فریناز : از نامهای برگزیده
فلامک : الماس گلی رنگ
فیروزه : نگین انگشتر
فرنو: مادر بزرگ اشو زرتشت
فرگون: نام زنان در ایران باستان
فتانه : از نامهای کردی برای دختران
فدا : قربانی ، نامی کردی
فراز : بلندی و شکوه
فرامرز : شکوه مرزداری – نام پسر رستم دستان
فرانک : سیاه گوش ، نام مادر فریدون ، نام همسر بهرام گور ساسانی
فراهان : محل شکوه و جلال
فربد : مناعت ، بزرگی
فربغ : شکوه خداوند
فرجاد : دانشمند و فاضل
فرخ : تابان و زیبا – نام یکی از امیران سیستان در عهد سلجوقیان
فرخ پی : نیک پی و نیک قدم
فرخ داد : مبارک آفریده شده
فرخ رو : دارای صورت زیبا
فرخ زاد : مبارک زاد ، خجسته زاد ، رستم فرخزاد سردار معروف ساسانیان است
فرخ لقا : درای چهره زیبا ، خوشگل
فرخ مهر : زیبا چون خورشید
فرداد : داده شکوه وزیبائی
فردیس : بهشت ، بوستان
فرین : یگانه ، شکوه دین ، مخفف فروردین ماه اول بهار
فرزاد : زاده فرو شکوه
فرزام : شایسته و لایق – نامی کردی
فرزان : عاقل ، حکیم ، دانشمند
فرزانه : دانشمند ، عاقل و عالم
فرزین : عالم ، وزیر دربار
فرشاد : شا دمان ، مسرور ، خوشحال
فرشته : فرستاده الهی و آسمانی
فرشید : درخشانتر ، نام برادر پیران ویسه
فرمان : دستور ، حکم
فرناز : داری ناز فراوان
فرنگیس ( فری گیس ) : نام دختر افراسیاب و همسر دوم سیاوش
فرنود : دلیل و برهان
فرنوش : شکوه ، نام پادشاه باستانی ماد
فرنیا : نامی برای پسران
فروتن : افتاده حال ، متواضع
فرود : پائین – نام پسر سیاوش ، نام پسر کیخسرو نام پسر خسرو پرویزو شیرین
فروز : روشنائی ، روشنی
فروزان : تابان ، درخشان
فروزش : روشنی ، تابناک
فروزنده : درخشان ، درخشنده
فروغ : روشنائی ، تابش
فرهاد : عاشق افسانه ای شیرین
فرهنگ : شکوه ، ادب ، تربیت
فرهود : صداقت و راستی در دین
فربار : همراه خوب و شایسته
فریبا : زیبا و فریبنده
فرید : بی همتا، نامی کردی
فریدخت : دختر بی همت
فریدون : دارای شکوهی اینچنین ، پادشاه پیشداری که بر ضحاک ماردوش غلبه کرد
فریمان : فر و شکوه ایمان
فریناز : عشوه گر ، پریناز
فرینوش : شکوه شیرین
فریوش : زنگ ، همان پریوش هم هست
فیروز : پیروز و مظفر
فیروزه : سنگی گرانبها با رنگ فیروزه ای
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ق
قابوس : معرب کاووس است
قباد : سرور گرامی ، شاه محبوب ، پدر کیکاوس از پادشاهان کیانی
قدسی : بهشتی ، روحانی
قادر: توانا، مقتدر
قاسم: بخش کننده، توزیع کننده
قباد: پدر کیکاووس
قدرت: توانایی
قدیر :توانا
قربان علی :صدقه در راه علی
قربان :نزدیک شدن، هم نشین، فدایی
قلیچ :شمشیر
قنبر :یکی از یاران امام علی(ع)
قهرمان: دلاور
قیصر :امپراتور روم
قشنگ : زیبا، خوشگل
قشنگ گل : گل زیبا، دختری که چهره اش مثل گل زیبا و لطیف است. اسم دختر
قیدافه : از شخصیت های شاهنامه، نام زنی جهانجوی و بخشنده و پادشاه اندلس در زمان اسکندر مقدونی
قدسی : عربی، فارسی قدس (عربی) + ی (فارسی) منسوب به قدس، ملکوتی، مقدس
قدسیه : عربی قدسی
قدم خیر : عربی آن که دارای قدم مبارک است، خوش قدم
قدیسه : عربی مؤنث قدیس
قمر : عربی ماه، نام سوره ای در قرآن کریم
قمرالزمان : عربی آن که در زمان خود چون ماه می درشد.
قمرالملوک : عربی آن که میان پادشاهان چون ماه می درخشد. ماه ملوک.
قمرتاج : عربی، فارسی قمر (عربی) + تاج (فارسی) تاج ماه
قمرسیما : عربی آن که چهره ای زیبا و نورانی چون ماه دارد.
قمرناز : عربی، فارسی قمر (عربی) + ناز (فارسی) آن که چون ماه زیباست.
قمری : اسم عربی نام پرنده ای کوچکتر از کبوتر، یاکریم اسم ایرانی اصیل
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ک
کارن :جنگی، جنگجو
کاظم: فرو خورنده خشم
کافی :بس، بی نیاز
کامبیز :تصحیف کبوجیه
کامران :بهره مند، سعادتمند
کاوه :آهنگر معروف اساطیری ایران
کاویان: کاویدن، جست و جو کردن
کدیور: کشاورز، ریش سفید و بزرگتر، صاحب
کرامت: جوانمرد، بخشنده
کرم :جوانمردی
کریم: بخشنده، سخاوتمند
کمال :ترقی، تمام
کمیل: کوچک شده کامل
کوشا :سعی کننده
کیان :منسوب به خاندان و شاهان ایران باستان
کیانوش: نام یکی از برادران فریدون
کیاوش: مانند پادشاه
کیوان :ستاره بزرگتر، ستاره زحل
کیومرث :زنده و فانی، پیشوای روی زمین
کاساندان : نام زن کوروش بزرگ و مادر کمبوجیه
کامدل : از نام های برگزیده
کامروا : خوشبخت، خرسند
کاویش : پیمانه شیر
کبیتا : نوعی شیرینی
کتایون : نام زن کی گشتاسب در شاهنامه
کشور : از نام های برگزیده
کشوربانو : از نام های برگزیده
کُنیا : دختری که ازدواج نکرده است
کی بانو : از نام های برگزیده
کی دخت : از نام های برگزیده
کیارنگ : از نام های برگزیده
کیانا : طبیعت، اهل هرچیز
کیانبانو : از نام های برگزیده
کیاندخت : از نام های برگزیده
کیسر : از نام های برگزیده
کیمیا : کمیاب
کیوان بانو : از نام های برگزیده
کیوانچهر : از نام های برگزیده
کیواندخت : از نام های برگزیده
کیوانرخ : از نام های برگزیده
کیوانزاد : از نام های برگزیده
کاساندان: همسر کورش بزرگ
کیانا: برخواسته از نسل کیانیان
کابان : کدبانو ، نامی کردی برای دختران
کابوک : کبوتر ، نامی کردی برای دختران
کارا : فعال و کوشا
کارو : از نامهای ارمنی ایرانی به معنی نوید دهنده
کاراکو : نام یکی از سرداران ماد
کامبخت : کسی که بخت به کام اوست
کامبخش : آرزو دهنده ، مراد بخش
کامبیز : صورت فرانسوی (( کمبوجیه )) پسر کورش است
کامجو : کامجوینده
کامدین : یکی از دانایان دین زردشت
کامران : سعادتمند و خوشبخت
کامراوا : به مقصود و مراد رسیدن
کامک : آرزو و خواهش کوچک
کامنوش : کامروا ، خوشبخت
کامیار : کامروا و پیروز
کانیار : معدن شانس ، نامی کردی
کاووس : پادشاه توانا – از پادشاهان کیانی و پسر کیقباد
کاوه : آهنگر معروف ایران باستان که علیه ضحاک قیام کرد
کتایون : جهان بانو ، دختر قیصر روم و مادر اسفندیار
کرشمه : ناز و غمزه
کسری : معرب خسرو است
کلاله : موی پیچیده ، دختری با موهای مجعد
کمبوجیه : نام پسر کورش کمبوجیه است
کوشا : کوشنده ، ساعی
کهبد : خداوند کوه ، عابد
کهرام : رام شده کوه نام برادر و سردار افراسیاب
کهزاد : زاده کوه ، کسی که در کوه زائیده شده است
کیارش : شهریار بزرگ
کیان : پادشاه ، امیران
کیانا : فرستاده ، نامی کردی
کیانچهر : دارای چهره پادشاهان
کیاندخت : شاهدخت ، دختر شاه
کیانوش : بسیار شیرین ، نام یکی از دو برادر فریدون در شاهنامه
کیاوش : بزرگوار – نام پدر کیقباد
کیخسرو : پادشاه نیکنام ، نام پسر سیاوش و سومین پادشاه کیانیان
کیقباد : پادشاه محبوب – پدر کیکاوس و سر سلسله کیانیان
کیکاووس : سیاه چرده ، سبزه ، نام پسر کیقباد و پدر کیاوش
کیوان : سیاره زحل و دومین سیاره منظومه شمسی پس از مشتری است .
کیوان دخت : دختر سیاره کیوان
کیومرث : نخستین انسان ، و به گفته شاهنامه نخستین پادشاه
کیهان : جهان و گیتی
کیاندخت : دختر گیتی
کیهانه : جهان کوچک
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف گ
گرد آفرید : پهلوان زاده شده
گردان : پهلوانان ، یلان
گرشا : به ر وایت شاهنامه همان کیومرث اولین پادشاه است
گرشاسب : صاحب اسب لاغر ، پهلوان ایرانی و جد رستم
گرشین : شعله آبی ، نامی کردی برای دختران
گرگین : منسوب به گرگ ، پسر میلاد از پهلوانان زمان کیخسرو
گزل : زیبا ، نامی ترکمنی است
گشتاسب : صاحب اسب رمنده ، پدر داریوش هخامنشی
گشسب : دارنده اسب نر
گشسب بانو : دختر رستم و زن گیو
گل : گیاهان رنگی کوچک که دستمایه شاعرانند
گل آذین : حالت قرار گرفتن گلها روی شاخه ها
گل آرا : آراینده گل
گلاره : تخم چشم ، نامی کردی
گل افروز : فروزنده گل
گلاله : دسته گل
گل اندام : آنکه اندامش مانند گل است
گلاویز : گیاهی برای زینت گل
گلباد : داری بوی گل
گلبار : پرگل ، گل افشان
گلبام : گلبانگ
گلبان : نگهدارنده گل
گلبانو : بانوی چون گل
گلبرگ : هر یک از برگهای یک گل ، مثل برگ گل
گلبو : معطر ، خوشبو
گلبهار : مثل گل بهاری
گلبیز : گل افشان
گلپاره : تکه گل ، پاره ای از گل
گلپر : برگ گل ، پر گل
گلپری : پری همچون گل
گلپوش : پرازگل ، پوشیده از گل
گل پونه : کسی که چهره اش به لطافت گل است
گلچین : باغبان ، عاشق گل ، کسی که گل می چیند .
گلدخت : دختر گل
گلدیس : به رنگ گل ، مانند گل
گلربا : رباینده گل
گلرخ : بسیار زیبا همچون گل
گلرنگ : به رنگ گل ، شرابی رنگ
گلرو : زیبا و سرخ رو
گلشن : گلزار و گلستان
گلریز : ریزنده گل
گلزاد : زائیده گل
گلزار : گلستان ، جای پرگل
گلسا : مثل گل
گلشید : درخشان چون گل
گلنار : گل انار ، شکوفه انار
گلناز : کسی که ناز و غمزه اش مثل گل است
گلنسا : گل بانو ، خانم گل
گلنواز : نوازش شده گل
گلنوش : شیرین مثل گل
گلی : مانند گل ، قرمز رنگ
گودرز : از پهلوانان عهد کاوس وکیخسرو و یکی از پادشاهان معروف اشکانی
گوماتو : انقلابی زمان مادها که برای براندازی مادها و هخامنشیان قیام کرد
گهر چهر : آنکه چهره اش همچون گوهر است
گوهر ناز : کسی که همچون گوهر نازش گرانبهاست
گیتی : دنیا ، جهان ، عالم
گیسو : موی بلند زنان
گیلدا : طلا
گیو : پهلوان نامی شاهنامه و پدر بیژن
گاتا : سرودهای جاودانه اشوزرتشت
گردآفرید : نام دختر گژدهم و یکی از بانوان پهلوان
گردیه : نام خواهر بهرام چوبینه و زن خسرو پرویز
گل آذین : طرز قرار گرفتن گلها بر روی ساقه یا شاخه
گل آرا : از نام های برگزیده
گل آسا : ز نام های برگزیده
گل آفرید : از نام های برگزیده
گل آگین : از نام های برگزیده
گل آور : از نام های برگزیده
گل آویز : از نام های برگزیده
گل آیین : از نام های برگزیده
گل افروز : از نام های برگزیده
گل افسر : از نام های برگزیده
گل افشان : از نام های برگزیده
گل اندام : نازک بدن
گل برگ : برگ های رنگین گل و شکوفه
گل بیز : کلاله گل بیدمشک
گل پر : گیاهی خوشبو
گل پری : از نام های برگزیده
گل پونه : نام گلی همانند نعنا
گل پیکر : از نام های برگزیده
گل تن : از نام های برگزیده
گل چین : از نام های برگزیده
گل خند : از نام های برگزیده
گل دخت : از نام های برگزیده
گل دوست : دوستار گل، گل پسند
گل ربا : از نام های برگزیده
گل سان : از نام های برگزیده
گل سیما : از نام های برگزیده
گل شاد : از نام های برگزیده
گل فشان : از نام های برگزیده
گل گون : سرخ رنگ، برنگ گل
گل گونه : مانند گل، به رنگ گل
گل نوش : از نام های برگزیده
گل وش : از نام های برگزیده
گلاب : از نام های برگزیده
گلاله : از نام های برگزیده
گلباد : از نام های برگزیده
گلباش : از نام های برگزیده
گلبان : از نام های برگزیده
گلبانو : بانویی همانند گل
گلبن : از نام های برگزیده
گلبهار : از نام های برگزیده
گلبو : از نام های برگزیده
گلپاد : از نام های برگزیده
گلچهر : از نام های برگزیده
گلچهره : زیبا، دارای چهرهای چون گل
گلدسته : از نام های برگزیده
گلدیس : از نام های برگزیده
گلرخ : خوبرو، خوشگل
گلرخسار : زیبا، خوش چهره
گلرنگ : به رنگ گل
گلروی : خوشگل ، زیبا
گلریز : از نام های برگزیده
گلزاد : زادهگل
گلزار : گلستان ، محل رویش گلهای فراوان
گلستان : از نام های برگزیده
گلشن : گلزار، گلستان
گلشید : از نام های برگزیده
گلفام : از نام های برگزیده
گلنار : از نام های برگزیده
گلناز : گل انار
گلناز : از نام های برگزیده
گلنام : از نام های برگزیده
گلنواز : از نام های برگزیده
گلی : از نام های برگزیده
گلی ناز : از نام های برگزیده
گهر : از نام های برگزیده
گهربانو : از نام های برگزیده
گهرچهر : از نام های برگزیده
گهردخت : از نام های برگزیده
گهرناز : از نام های برگزیده
گهرنگار : از نام های برگزیده
گوهر : جواهری با ارزش
گوهربانو : از نام های برگزیده
گوهرچهر : از نام های برگزیده
گوهردخت : از نام های برگزیده
گوهرزاد : از نام های برگزیده
گوهرسان : از نام های برگزیده
گوهرشاد : از نام های برگزیده
گوهرشید : از نام های برگزیده
گوهرفشان : از نام های برگزیده
گوهرناز : از نام های برگزیده
گیتی : جهان هستی
گیسو : زلف نگار
گیسیا : از نام های برگزیده
گرامی: عزیز، محترم گودرز :نام مرغی که روی آب می نشیند، نام پسر شاپور از پهلوانان ایرانی
گیو :گویا و سخن کننده،
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ل
لقمان :دانشمند
لبینا: نام یکی از قسمتهای موسیقی کهن ایران
لیدا: مهسان – مهسیما – مهسو- مهرشید
لادن : نام گلی است
لاله : نام گلی است
لاله رو : از نام های برگزیده
لاله گون : از نام های برگزیده
لاله وش : از نام های برگزیده
لبخند : احساس شادی بر لبان
لَچَک : دستمال سه گوش
لیو : خورشید، آفتاب
لادن : گلی به رنگهای زرد و نارنجی
لاله : گلی که رنگهای گوناگون دارد و معروفترین آن لاله سرخ و صحرائی است
لاله رخ : کسی که روی همچون لاله دارد
لاله دخت : دختر لاله
لبخند : تبسم
لقاء : چهره ، سیما
لومانا : نام محلی در کردستان ، نامی کردی برای دختران
لهراسب : دارای اسب تندرو ، از پادشاهای کیانی و پدر گشتاسب
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف م
مارال : آهو ، نامی ترکی
ماری : کبک ماده ، نامی کردی
مازیار : اورا مزدایار – پسر قارون فرمانروای طبرستان
ماکان : نام پسر یکی از سران دیالمه
مامک : مادر کوچک و مهربان
مانا : نام خداوند بزرگ و نام یکی از دولتهای ماد ، نامی کردی
ماندانا : دختر آژدهاک و مادر کورش هخامنشی
مانوش : کوهی که منوچهردربالای آن متولد شده است
مانی : پیامبر ایرانی در زمان شاپور ساسانی
مانیا : خسته شده ، نامی کردی
ماهان : منسوب به ماه
ماهاندخت : دختر ماهان
ماه برزین : یکی از بزرگان دولت ساسانیان
ماه جهان : زیبای جهان
ماهچهر : زیبا رو ، قشنگ
ماهدخت : دختر ماه
ماهور : تابناک – نامی کردی
ماهرخ : آنکه صورتی چون ماه زیبا دارد
ماهزاد : زاده ماه
مردآویز: جنگنده و دلاور
مرداس : مرد آسمانی – نام پدر ضحاک که مرد نیکی بود و بدست پسرش کشته شد
مرزبان : مرزدار – مرزبان بن رستم نویسنده کتاب مرزبان نامه
مرمر : ازسنگهای آهکی که صیقلی و جلا پذیر است ، سنگ مرمر
مزدک : خردمند کوچک – مردی که در زمان ساسانیان ادعای پیغمبری کرد اما کشته شد
مژده : نوید ، بشارت
مژگان : مژه ها
مستان : شادان ، شادمان
مستانه : خوشحال ، مانند مست
مشکاندخت : دختر خوشبو
مشکناز : مشک ناز دار
مشکین دخت : دختر مشک آلود و معطر
منیژه : پاک و سفید روی – نام دختر افراسیاب
منوچهر : کسی که چهره بهشتی دارد – از پادشاهان پیشدادی
مهبانو : بانوی بزرگ ، بانوی همچون ماه
مهبد : یکی از وزیران انوشیروان ساسانی
مه داد : از فرماندهان نظامی پارسیان ویکی از نامهای دوران هخامنشی
مهتاب : ماه تابان ، ماه تابناک
مهدیس : ماهرو ، زیبا ، خوشگل
مه جبین : انکه پیشانیش مانند ماه درخشان است
مه دخت : ماه دخت ، دختر ماه
مهر آذر : یکی از موبدان پارس در زمان انوشیروان – خورشید آذر
مهر آرا : آرایش دهنده مهر
مهر آسا : همچون خورشید زیبا روی
مهر آفاق : خورشید افقها
مهر افرین : عشق آفرین ، آفریننده عشق
مهرآب : کسی که فروغ خورشید دارد – نام جد مادری رستم
مهرداد : بخشنده ماه
مهر افزون : بالا برنده عشق و محبت
مهرام : رام شده ماه
مهران : منسوب به مهر است و یکی از خاندانهای عصر ساسانی
مهراندخت : دختر مهر و محبت
مهراندیش : دارای اندیشه با مهر و محبت
مهرانفر : شکوه
مهرانگیز : ایجاد کننده مهر و محبت و عشق مهرپویا : پوینده مهر
مهرداد : داده خورشید- خورشید عدالت – نام چند تن از پادشاهان اشکانی – خزانه دار بزرگ کوروش بزرگ
مهر دخت : دختر آفتاب
مهرزاده : زاده خورشید ، زیبا روی
مهرناز : ناز خورشید
مهرنوش : خورشید جاویدان – یکی از پسران اسفندیار که بدست فرامرز کشته شد
مهرنکار : آرایش دهنده خورشید ، مهر آرا- نام یزدگرد
مهرنیا : ازنژاد مهر
مهروز : آنکه روزی چون خورشید دارد
مهری : منسوب به مهر ، منسوب به خورشید
مهریار : دوست خورشید
مهسا : مانند ماه زیبا روی
مهستی : ماه هستی ، ماه روزگار ، گرانبهاترین
مه سیما: آنکه صورتی چون ماه دارد
مهشاد : ماه شادمان
مهشید : پرتوماه
مهنام : آنکه نامش چون ماه است
مهناز : نازماه
مهنوش : ماه همیشگی
مهوش : مانند ماه
مهیار : یار ماه ، نام پسر داریوش سوم هخامنشی
مهین : ماه زیبا رو
مهین دخت : دختر بزرگ
میترا : دوستی و محبت و مهر
میخک : گلی زیبا به رنگهای قرمز، سفید ، صورتی وزرد
مینا : گلی کوچک و زینتی ، گردنبند
مینا دخت : دختر مینا
مینو : بهشت ، جنت
مینودخت : دختر بهشت ، دختر پاک
مینو فر : دارای شکوه بهشتی
مهشید: مهسان – مهسیما – مهسو- مهرشید
ملیسا: مرهم – نام زنبور عسل در یونانی
ماندان: ماندانا: – مادر کورش بزرگ – همسر کمبوجیه اول
مرسده: ملکه در ایران
مارال : از نامهای برگزیده
ماسیس : نام دختر سی زین از خاندان ایرانی سورن
مانترَه : سخن منش انگیز و مقدس
ماندانا : نام دختر پادشاه ماد و همسر کمبوجیه
ماه آفرید : نام زن ایرج مادر منوچهر
ماه بانو : از نام های برگزیده
ماه دیس : از نام های برگزیده
ماهرُخ : خوشگل، زیبا
ماهرو : از نام های برگزیده
ماهوار : مانند ماه
ماهوش : مانند ماه
مخمل : نوعی پارچه
مرجان : از گیاهان دریایی
مرمر : سنگ خوشرنگ و قیمتی
مروارید : گوهر باارزش دریایی
مژده : نوید ، خبر شادی
مژگان : چشم پوش
مَشیانه : نام نخستین زن(حوا)
منیژه : خواهر فرنگیس، دختر افراسیاب
مه پیکر : از نام های برگزیده
مه سیما : ماه رو, ماهرخ، زیبا
مهتاب : نور آرام ماه
مهدخت : از نام های برگزیده
مهر رخسار : از نام های برگزیده
مهرآگین : از نام های برگزیده
مهرآمیز : از نام های برگزیده
مهرآور : از نام های برگزیده
مهراسا : از نام های برگزیده
مهرافروز : از نام های برگزیده
مهرافزا : آنکه مهر و محبت بیفزاید
مهرافزون : از نام های برگزیده
مهرافشان : از نام های برگزیده
مهرانگیز : از نام های برگزیده
مهربانو : از نام های برگزیده
مهرچهر : از نام های برگزیده
مهرچین : از نام های برگزیده
مهرخ : از نام های برگزیده
مهرکیش : از نام های برگزیده
مهرناز : از نام های برگزیده
مهرنگار : از نام های برگزیده
مهرنواز : از نام های برگزیده
مهروی : از نام های برگزیده
مهری : از نام های برگزیده
مهسان : از نام های برگزیده
مهستی : بزرگترین ریشه
مهشید : مهتاب، روشنایی ماه
مهناز : از نام های برگزیده
مهوش : مانند ماه ، خوشگل
مهین : بزرگ، بزرگتر
مورد : نام درخت همیشه سبز
مُوژان : غنچه نرگس
میترا : مظهر دوستی و محبت و صلح وصفا و روشنایی
مینا : نام گلی است
مینو : جهان معنوی
ماندوی: شهبانوی اردشیر سوم شاه ارمنستان
مهدیس: از ماه دیس گرفته شده است به معنی گل چهره
مهرو :به معنی چهره ای همچون ماه
مهدخت: به معنی دختری همچون ماه
مهر آریا :مهر دختر آریایها
مهر آئین: کیش مهر ایرانی
میرتو :از زنان شاهنشاهان هخامنشی
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ن
نازنوش: نامی ایرانی
نیسا: دختر یکی از شاهان پارتی
نیوشه: نیوشا:- گوش دهنده- نوشه
نوشا: پرنس در زمان ساسانیان
نارگل : گل سرخ انار
نارگون : همانند سرخی آتش
ناز : دوست داشتنی، نام گلی است
نازآفرید : از نام های برگزیده
نازآفرین : از نام های برگزیده
نازبانو : از نام های برگزیده
نازپرور : از نام های برگزیده
نازپری : از نام های برگزیده
نازمهر : از نام های برگزیده
نازنین : دارای ناز، نازک اندام
نازیاب : از نام های برگزیده
ناهید : آناهیتا، پاک بانو
نایریکا : از نامهای برگزیده
نخستین : آغازین، اولین
نرگس : نام گلی است
نساک : نام زن سیامک، پسر کیومرس
نسترن : گلی سپید رنگ
نسرین : از نام های برگزیده
نسیم : هوای ملایم بامدادی
نکوزاد : از نام های برگزیده
نکویار : از نام های برگزیده
نگار : چهره زیبا
نگین : جواهر انگشتری
نورسته : جوانه تازه
نوشین : شیرین و گوارا
نوگل : از نام های برگزیده
نونهال : نهال تازه، درخت جوان
نیایش : نماز بردن
نیکچهر : از نام های برگزیده
نیکچهره : از نام های برگزیده
نیکدخت : از نام های برگزیده
نیکرخ : از نام های برگزیده
نیکروی : از نام های برگزیده
نیلوفر : نام گلی است
نینا : از نامهای برگزیده
نیوشا : شنونده
نیسا: دختر مهرداد و خوهر میترادات اشکانی
نیشام: نام فرشته نگهبان آذرخش
نوشید: نام مادر مانی نقاش که خود را پیامبر نامید
نائیریکا: بانوان پارسا در دین زرتشتی
نوشید: مادر مانی نقاشی در دوره ساسانی
نِیشام: فرشته نگهبان آذرخش
نادر: کمیاب، هرچیزکم
ناصر: یاور، مددکار
ناظم :به نظم در آورنده
نام جو :طالب نام
نامی :نام آور، مشهور،رشد کننده
نجف :تل، زمین بلند که آب به آن برسد
نریمان: دلیر، پهلوان، نام پدر سام جد رستم
نصیر :مددکار، یاری دهنده
نقی :پاکیزه، برگزیده
نوذر: پسر کشته شده منوچهر به دست افراسیاب
نوید: مژده، خبر خوش
نوین :تازه، جدید
نیکا: آب خوب، آب صاف
نیما :کوچ، خرد، ریزه، نام تخلص
نادر : کمیاب ، بی همتا – نادر شاه افشار سر سلسله افشاریه درایران
ناز آفرین : معشوقی که ناز فراوان می کند
نازبانو : بانوی ناز دار
نازپرور : پرورش یافته در ناز
نازچهر : کشی که چهره ناز دارد
نازفر : دارای شکوه
نازلی : پرناز و غمزه – نامی ترکی برای دختران
نازی : با ناز ، اهل ناز
نازیدخت : دختر ناز
نامور : مشهور ، ارزنده
ناهید : پاک و بی آلایش – نام مادر اسفندیار
ندا : آواز ، بانگ ، فریاد
نرسی : فرشته وحی در اوستا – نام پسر شاپور نوه اردشیر بابکان
نرگس : گلی خوشبو و زیبا
نرمک : زیبا و لطیف – نامی کردی برای دختران
نرمین : لطیف و ملایم
نریمان : پهلوان ، دلیر – نام پدر سام
نسترن : گلی سفید و زیبا از گونه های نرگس
نسرین : گلی سفید و پر برگ
نسرین دخت : دختر نسرین
نسرین نوش : نام همسر بهرام گور
نکیسا : نوازنده و خواننده دربار خسرو پرویز ساسانی
نگار: نقش ، بت ، صنم
نگاره : شکل دارای نقش و نگار
نگارین : نقاشی شده
نگین : گوهر قیمتی
نوا : ناله ، آواز
نوش ( انوش ) : زندگی جاوید
نوش آذر : آتش جاویدان – از آتشکده های عصر ساسانی
نوش آور : چیزی که زندگی و حیات می آورد
نوشا : نوشنده ، آشامنده
نوش آفرین : افریننده شادی و شیرینی
نوشدخت : دختر شاد
نوشروان ( انوشیروان ) : جاویدان ، اولین خسرو ساسانی
نوشفر : شکوه جاوید
نوشناز : دارای ناز و ادای شیرین
نوشین : گوارا و شیرین
نوید : مژده و بشارت
نوین : تازه ، جدید
نوین دخت : دختر تازه به دنیا آمده
نیش ا : خال و نشانه – نامی کردی برای دختران
نیک بین : خوش بین
نیک پی : پاک نژاد
نیک چهر : خوشگل و زیبا
نیک خواه : شخص خیر خواه و خیراندیش
نیکداد : بخشنده نیکی
نیکدخت : دختر پاک و نیکو
نیکدل : دل پاک
نیکزاد : زاده نیکی و پاکی
نیلوفر : گل پیچک و زینتی به رنگهای سفید و سرخ وآبی
نیما : لقب علی اسفندیاری پدرشعر نو درایران ، نیما یوشیج
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف و
وامق : دوست دارنده ، عاشق – عاشق عذرا
ورجاوند : ارجمند – به اعتقاد زردشتیان کسی که درآخر زمان ایران را آباد می کند
وریا : پیدار، آگاه – نامی کردی برای پسران
وشمگیر : شکارچی بلدرچین – نام نام پسر وردانشاه از مولوک دیالمه
وهرز : نام مرزبان کشور یمن درعهد انوشیروان
وهسودان : نیک آسوده و آرام – عنوان یکی از سلاطین آذربایجان
ویدا : آموزنده و تعلیم دهنده
ویس : نام معشوق رامین در داستان ویس و رامین
ویشتاسب : صاحب اسبان فراوان
ویگن : از اسمهای ارمنی ایرانی به معنی جهش و پرش
واج : زمزمه
وارسته : آزاد
واژه : کلمه، لغت
وَرد : گل سرخ
وِستا : دانش
وهشتیه : نام شهبانوی خشایار شاه
وهوگون : خوشبو، معطر، خوشرنگ
ویدا : در اوستا به چم دانش و فرهنگ
ویس : نام دختر شاه غارن و شهبانو شهرو
ویستا : دانش و فرهنگ
ویرا: ویشکا- ویدا – ویستا
ورتا: نامی پهلوی به معنی گل
ویس: معشوقه رامین در دوره شاهنشاهی اشکانیان
وستا: پردانش – دختر پاکدامن و با اصل و نسب
ویدا: در اوستایی ویستا – پر دانش و فرهنگ
وانوشه: نام گل
وادگان : نام شخصی در وندیداد
واردان : نام دادوری در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
واسپور: لقب نجبا و شاهزادگان اشکانی و ساسانی، نام دانا و هنرمندی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
واسپوهر: واسپور، لقب نجبا و شاهزادگان اشکانی و ساسانی، نام دانا و هنرمندی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
وانان : نام روستایی در نزدیکی شهرکرد، نام یکی از پادشاهان اشکانی
وانتیار : نام پسر ایرج به نوشته بندهشن
وجاسب: دارنده اسب بزرگ، نام پسر هباسپ از خاندان کیانی اسم ایرانی
وخش : روشنایی، نام چهاردهمین جد آذرباد مهراسپند
وخش داد : داده روشنایی، یکی از سرداران هخامنشی
وراز : گراز که در ایران باستان نشانه زورمندی بوده است.
ورازاد : از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای سپیجاب که جزو قلمرو افراسیاب تورانی بوده است.
ورازبنده : بنده نیرومند، از نامهای ساسانیان
ورازپیروز : آن که نیرومند و پیروز است، آن که در زورآزمایی پیروز است.
ورازتیرداد : نام آخرین فرمانروای ارمنستان از خاندان مهرگان
ورازداد: دارنده زور و نیرومندی، نام یکی از شاهزادگان اشکانی فرماندار ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
ورازمهر : از نام های زمان ساسانیان
ورازنرسی: از نامهای زمان ساسانیان
وردانشاه : نام جد مرداویج
ورزا :نام پسر فرشید، پسر لهراسپ پادشاه کیانی
ورزاک : نام پدر مهرترسه وزیر یزدگرد اول پادشاه ساسانی
ورزگمهر : بزرگمهر، بسیار مهربان، نام وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی
ورشاد :وظیفه و مقرری
ورنا : برنا جوان، برنا، خوب و نیک
وژاسپ :وجاسب، دارنده اسب بزرگ، نام پسر هباسپ از خاندان کیانی
وسپور: واسپور،لقب نجبا و شاهزادگان اشکانی و ساسانی، نام دانا و هنرمندی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
وسپوهر : واسپور،لقب نجبا و شاهزادگان اشکانی و ساسانی، نام دانا و هنرمندی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
وستا : اوستا، نام کتاب مقدس زرتشتیان
وستوی : از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
وشمگیر : صیدکننده بلدرچین، نام پسر زیار از امرای آل زیار
وه پناه : نام یکی از دادوران مشهور ساسانی
وه وران : بهوران،آنکه دارای روح و روان نیکوست
وهامان : نام پدر سلمان فارسی
وهبرز : نام یکی از دادوران ساسانی
وهرام : بهرام، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد که در دربار کاووس پادشاه کیانی بود.
وهرام شاپور : نام پادشاه ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
وهرام گشسب : نام پدر بهرام چوبین
وهزاد :بهزاد، مرکب از وه (بهتر، خوب) + زاد (زاده)، نام اسب سیاوش، زاده خوب و نیکو
وهسود : بهسود، از نامهای زمان ساسانیان
وهشاپور : نام موبدی مشهور در زمان قباد پادشاه ساسانی
وهمن : بهمن، نام ماه یازدهم از سال شمسی ، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند ، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی، نام چندتن از شخصیت های شاهنامه از جمله نام پسر اسفندیار پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
وهمنش: بهمنش، کسی که دارای راه و روش نیکویی است.
وهمهر : نام مرزبان ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
وهنیا : بهنیا، کسی که از نسل خوبان است.
وهومن : بهمن، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسر اسفندیار پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
ویارش: بیارش، دو دلیر اسم فارسی
ویراب : از نامهای امروزی زرتشتیان
ویسپار: از نجبای پارس
ویستهم : وستهم،گستهم نام سپهبد بابل در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی
ویسه : از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر پیران سپهسالار پشنگ فرمانروای توران
ویشتاسب: نام پسر ارشامه و پدر داریوش پادشاه هخامنشی
ویناسب :نام دوازدهمین جد آذرباد مهراسپند
ویو : گیو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گودرز و از پهلوانان بزرگ ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
ویوان : نام حاکم رُخّج در زمان داریوش پادشاه هخامنشی
ویهان : نام یکی از سرداران دیلمی
ورونیکا :نام تیره ای از گیاهان که پوپک از آن دسته است.
وریا : قوی و درشت هیکل ، چکش آهنی بزرگ
ویریا: همت – یکی از کمالات ششگانه که یک بوداسف باید به آن برسد.
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ه
هاله : خرمن ماه
هدیه : پیشکشی
هلیله : نام درختی است
هما : مرغ خوش پرواز
هماچهر : از نام های برگزیده
همافر : از نام های برگزیده
همایون : فرخ، شادان
همدم : از نام های برگزیده
همراز : از نام های برگزیده
همساز : از نام های برگزیده
همگام : همراه، همسفر
هنگامه : وقت و زمان
هوآفرید : خوش ستوده، خوش آمرزیده
هوپاد : خوب نگهداری شده
هوداد : از نام های برگزیده
هور : خورشید
هورام : شاد، خنده رو
هوربانو : از نام های برگزیده
هورتن : از نام های برگزیده
هورچهر : از نام های برگزیده
هورداد : از نام های برگزیده
هوردخت : دختر خورشید
هورزاد : زاده خورشید
هورسان : مانند خورشید
هورشید : خورشید
هورفَر : از نام های برگزیده
هورمهر : از نام های برگزیده
هوروَش : از نام های برگزیده
هوزاد : خوب زاده، اصیل
هوزان : نرگس نوشکفته و نیک دان
هوشبام : سپیده دم
هوفر : نام خواهر یوئشتا
هوگون : خوب گون, خوش رنگ, ممتاز
هووَرشت : نیکوکار
هُووی : نام زن اشوزرتشت, دختر فرشوشتر
هورام: واژه ای پهلوی به معنی خوش رام – خنده رو
هژیر : خوب چهره ، نام یکی از پسران گودرز که بدست سهراب کشته شد
هخامنش : دوستار اندیشه – نام جد کورش کبیر
هربد( هیربد ) : حاکم آتشکده ، موبد موبدان
هرمز : اهورمزدا ، خدای بزرگ ایرانیان – نام پسر بهمن و نام پسر انوشروان
همایون : مبارک ، خجسته – نام تنی چند از پادشاهان هندوستان
هما : فرخنده ، مبارک ، مرغ سعادت – نام دختر گشتاسب و خواهر اسفندیار
همادخت : دختر مبارک و فرخنده بخت
همدم : رفیق و مونس و همزبان
همراز : محرم اسرار
همراه : دوست و یار موافق
هنگامه : غوغا ، شلوغی ، دادوفریاد
هوتن : خوش اندام ، نام یکی از متحدان داریوش درحمله به مغان
هور : خورشید ، آفتاب
هورتاش : همچون خورشید
هورچهر : تابان روی ، زیبا
هورداد : فرستاده و داده خورشید
هوردخت : دختر خورشید
هورزاد : زاده خورشید
هورمند : شبیه خورشید
هوروش : خورشید مانند ، مثل خورشید
هوشنگ : هوش و درایت – نام یکی از سلاطین پیشدادی و فرزند سیامک
هوشیار : با هوش و آگاه
هومان : نیک اندیش ، نام یکی از سرداران افراسیاب و نیز نام برادر پیران ویسه
هومن : نیک منش
هونام : خوشنام ، نیکنام
هویدا : آشکار و نمایان
هیتاسب : صاحب اسب بسته شده
هیرمند : یکی از القاب گستاسب ، آتش پرست
هیما : اشاره ، نامی کردی برای دختران
هیوا : امید وآرزو – نامی کردی برای دختران و پسران
فهرست کامل اسامی زیبای ایرانی پسر و دختر با معنی حرف ی
یادگار : آنچه از انسان بجای ماند – پسر پادشاه گرجستان
یاسمن ( یاسمین ) : گل زیبائی به رنگ سفید و زرد و کبود
یاشار : عمر کننده ، نامی ترکی برای پسران
یاور : کمک و همدست و یار
یزدان : خداوند ، آفریدگار هستی
یگانه : بی نظیر ، بی مانند
یوشیتا : پهلوانی از خاندان (( فریان )) نامی اوستائی
یاس : نام گلی است
یاس رخ : از نام های برگزیده
یاس گل : از نام های برگزیده
یاسمن : نام گلی است
یاسمین : گل یاسمن
یگانه : بی همتا
یوتاب: خواهر آریوبرزن – زنی سردار در آذرآبادگان
یاسمین: پهلوی یاسمن – نوعی گل- دختری در ویس و رامین
یارین : خوشحالی
یافا : زیبایی، جمال، نام شهری قدیمی در ساحل مدیترانه
یامین: نام همسر یعقوب (ع)
یرحا: نام مادر موسی (ع)
یغما : غارت، تاراج، غنیمت، نام شهری در ترکستان که مردمان زیبا و صاحب جمال دارد.
یکیتی : اتحاد (نگارش کردی : یهکیهتی)
یلدا : آخرین شب پائیز در نیم کره شمالی و بلندترین شب سال که همزمان با میلاد مسیح (ع) است.
یسنا: در لغت به معنی ستایش، پرستش، نماز، جشن و هم چنین در اصطلاح نام یکی از بخشهای پنجگانهی اوستا و مهمترین آنهاست.
- ۹۵/۰۴/۱۶