ناصرالدینشاه قاجار
تولد و خانواده
پدر ناصرالدین، السلطان بن السلطان و الخاقان بن خاقان محمدشاه قاجار نوه فتحعلیشاه قاجار و سومین پادشاه دودمان قاجاریه بود. محمدشاه هنگامی که دوازده سال داشت در ۱۲۳۴ به دستور فتحعلیشاه با دختر عمه چهارده سالهاش ملک جهان ازدواج کرد. این ازدواج به قصد از بین بردن تفرقه بین شاخههای قوانلو و دولو ایل قاجار صورت میگرفت.[۳] در منابع عصر قاجار، طرح این ازدواج را جزئی از توصیههای آغامحمدخان به فتحعلیشاه دانستهاند.[۴] ناصرالدین سومین پسر و نخستین فرزند باقیمانده این زوج[۵] در ششم صفر ۱۲۴۷ در دهکده کهنمو از توابع اسکو در نزدیکی تبریز به دنیا آمد.[۶]
ولیعهدی
فرمان ولیعهدی ناصرالدین میرزا در ۱۲۵۱ هـ ق در تبریز خوانده شد.[۷] برادران تنی شاه بهمن میرزا و قهرمان میرزا، به بهانه سن کم ناصرالدین، او را شایسته داشتن عنوان ولیعهدی نمیدیدند.[۸] آصفالدوله، دایی محمدشاه، هم مصمم بود از ولیعهدی ناصرالدین جلوگیری کند تا عِرق سلطنت از خاندان دولو قطع نشود.[۸] سرانجام ولیعهدی ناصرالدین زمانی تأیید شد که قهرمان میرزا را به کفالت حکومت آذربایجان منصوب کردند که در واقع تأیید ضمنی ولایت او بر ولیعهد صغیر بود.[۷]
نخستین وظیفه رسمی ولیعهد، سفر به ایروان برای ابلاغ تهنیت پدرش به نیکلای اول بود که در آن هنگام در قفقاز از ولایات تازه تسخیر شده بازدید میکرد. در هنگام ملاقات، تزار ولیعهد را روی زانوی خود نشاند و به نشان محبت انگشتر الماس خود را به او بخشید.[۹]
محمدشاه در تابستان ۱۲۵۵ هـ ق ناصرالدین را به پایتخت فراخواند. در آن هنگام او نزدیک پنج سال بود که پدرش را ندیده بود. در تابستان ۱۲۶۱ هـ ق ولیعهد چهارده ساله، با دخترعموی پدرش، گلین، ازدواج کرد. نخستین ازدواج ناصرالدین، به معنای رسیدن او به سن بلوغ بود که ضرورت انتصاب نایب السلطنه را از بین میبرد، چرا که دیگر ولیعهد صغیر محسوب نمیشد. در ۱۲۶۳ هـ ق بهمن میرزا به روسیه فرار کرد و محمدشاه، ناصرالدین را به درخواست خودش حاکم آذربایجان کرد. در این مدت ولیعهد با مسائل جدی حکمرانی آشنا شد. در همین زمان، باب را به فرمان حاجی میرزا آقاسی برای محاکمه و تفتیش عقاید به تبریز آوردند و مجلس محاکمه در حضور ناصرالدین صورت گرفت.
تاجگذاری
هنگامی که محمد شاه قاجار که سالها با بیماری نقرس دست به گریبان بود در ۱۲۲۷ خورشیدی در ۴۲ سالگی از دنیا رفت، کشور گرفتار شورش بود و تنها بخش آرام ایران آذربایجان شمرده میشد. در این زمان ناصرالدین میرزای ولیعهد -که آن زمان شانزدهساله بود- در تبریز به سر میبرد و مدعیان پادشاهی از هر سو سر برآورده بودند. حاجی میرزا آقاسی وزیر محمد شاه که توانایی آرام نگاه داشتن تهران را نداشت به حرم عبدالعظیم پناهنده شد و بست نشست. در این زمان ناصرالدینمیرزا با پشتیبانی میرزاتقیخان امیرنظام (امیرکبیر آینده) راهی تهران شد و پیش از رسیدن به شهر میرزاتقیخان را لقب اتابک اعظم داد و او را صدراعظم خود گردانید. با رسیدن به تهران در همان سال ناصرالدین شاه به پادشاهی ایران رسید.
ناصرالدین شاه در ۲۲ شهریور ۱۲۲۷ (۱۴ شوال ۱۲۶۴) بر تخت نشست و از آن پس تا زمان مرگش در جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ (۱۷ ذیالقعدهٔ ۱۳۱۳) شاه ایران بود.
دوران صدارت امیرکبیر
از پیشامدهای مهم این دوران شورش حسن خان سالار پسر الهیارخان آصفالدوله صدراعظم فتحعلی شاه بود که پس از پایان پادشاهی محمد شاه سر به شورش برداشته بود. امیرکبیر مرادمیرزا حسامالسلطنه را برای سرکوبی وی فرستاد که پس از سه سال کشمکش سرانجام این غائله با کشتهشدن سالار پایان یافت. هم چنین در این دوران سران بابی سرکوبشده و خود باب نیز تیرباران شد.
هنگامی که امیر و شاه به تهران رسیدند شمار ارتش ایران تنها ۳۰۰ تن بود.[نیازمند منبع] امیرکبیر که خود سپهسالار کل ایران بود به نظم و ساماندهی سپاه پرداخت و برای آموزش ارتشیان اقدام به استخدام آموزگار از خارج نمود و به صنعت اسلحهسازی رونق داد. او همچنین فرمان حذف لقبهای اضافی در نامهنگاریها را داد و به فرمان او حتی خود وی را نیز تنها با لقب جناب میخواندند. وی هم چنین تلاش کرد جلوی رشوهخواری را بگیرد و به درآمد کارکنان دولت سامان دهد.
امیر کبیر به زیباسازی تهران و پیشرفت پایتخت نیز کوشید، در این راستا دست به ساخت بازار امیر و کاروانسرای امیر و تیمچهای نو زد. همچنین به پاکیزگی گرمابهها رسیدگی کرد و در اندیشهٔ کشاندن بخشی از آب رود کرج برای آشامیدن مردم تهران بود که دورهٔ زمامداریاش به پایان رسید و این طرح و دیگر اندیشههایش ناکام ماند.
اقدامات امیر کبیر که به سود تودهٔ ایرانیان و به زیان شاهزادگان، دارایان، ملاها و اشراف بود خشم این دستهها را برانگیخت و چون امیر جلوی دستاندازی مهد علیا را نیز در کارهای کشور گرفتهبود اینان به گرد او جمع شدند. مهد علیا میکوشید تا میرزا آقاخان نوری را که در آن زمان وزیر لشکر بود جایگزین امیر کبیر نماید. پس شاه را انگیزاندند تا امیر را کنار بزند، اگرچه شاه جوان در آغاز پایداری نمود. از ۱۲۶۷ قمری میان شاه و امیر کبیر اندکاندک به هم میریخت و شاه دچار بدگمانی به صدراعظمش میشد. اختلاف نظر میان شاه و امیر بالا میگرفت، برای نمونه یک بار شاه یکی از برادرانش را به فرمانروایی قم فرستاد ولی امیر او را بازگرداند و شاه که دلش از این کار امیر کبیر تیره شده بود او را باز به قم فرستاد. این گونه بود که شاه امیر کبیر را از صدر اعظمی کنار گذارد و او را به فرمان روایی کاشان گمارد؛ ولی کمی پس از آن که سفیر روسیه دست به اقداماتی نظامی به ظاهر به سود امیر کبیر زد، ناصرالدین شاه که بیمناک شدهبود امیر را به باغ فین در کاشان فرستاد و چندی پس از آن به فرمان شاه امیرکبیر به قتل رسید.
قتل امیرکبیر در ماه ربیعالاول سال ۱۲۶۸ (قمری) اتفاق افتاد. پس از قتل امیرکبیر عزمی که او در باب تغییر و تحول دستگاه دولتی قاجار از خود نشان داده بود تکرار نشد، ولی او باعث شد ناصرالدین شاه تا حدودی به اصلاحات علاقهمند شود. سیاستهای خارجی و داخلی ناصرالدین شاه نیز در سالهای بعد تا حدودی متأثر از اقدامات امیرکبیر بود.[۱۰]
احداث دارالفنون
دارالفنون در روز روز یکشنبه ششم دی ماه ۱۲۳۰ برابر با پنجم ربیعالاول ۱۲۶۸ قمری، سیزده روز پیش از قتل امیرکبیر و با حضور ناصرالدین شاه، آقاخان نوری صدراعظم جدید و گروهی از دانشمندان و معلمین ایرانی و اروپایی با ۳۰ نفر شاگرد رسماً گشایش یافت. در روزنامه وقایع اتفاقیه آمدهاست: در روز یکشنبه پنجم ماه ربیع نخستین از سال ۱۲۶۸ هجری مطابق سنه خامسه از جلوس سعادت مأنوس، مدرسه مبارکه دارالفنون، واقعه در ارک محروسه تهران که بنا و انشاء از سال سابق شروع شده بود بر حسب امر فرمان مطاع افتتاح گردید و از آن تاریخ علوم مستظرف و فنون مستحدث و صنایع مستغرب که حکمای اروپا اساس آنها را در ظرف چندین قرن برپا ساخته بودند در این تأسیس با تقدیس انتشار همی گرفت و اشتهار همی پذیرفت. در آن زمان هفت معلم اتریشی، آموزش محصلینی را که اغلب از خانوادههای مهم و بانفوذ بودند، بر عهده داشتند. با وجود آغاز به کار مدرسه عملیات ساختمانی آن تا سال ۱۲۶۹ هجری قمری ادامه داشت. در سال ۱۳۰۴ قمری نیرالملوک وزیر علوم تالار نمایشی در مدرسه ساخت تا مکانی برای اجرای تئاتر باشد. از آن زمان درِ اصلی مدرسه در خیابان همایون بسته و دری به خیابان ناصریه سابق و ناصر خسرو فعلی گشوده شد بعدها با اعتراض سفیر انگلستان به ملیت اتریشی این افراد، چند استاد ایتالیایی، فرانسوی و آلمانی نیز به این افراد اضافه شدند. سه استاد ایرانی طب، عربی و جغرافیا و یک استاد فرانسوی مقیم ایران نیز بزودی به این جمع افزوده شدند.
دوران صدارت نوری
سؤ قصد بابیان
در سپیده دم بامداد روز ۸ شوال ۱۲۶۸ هنگامی که ناصرالدین شاه از کاخ ییلاقی نیاوران عازم شکار بود، گروهی از بابیان که توسط شیخ علی عظیم مأمور شده بودند، در فاصله کوتاهی از کاخ به شاه حمله کردند. آنان عریضه به دست به موکب شاه که تنها به اتفاق چندتن ملازم رکاب پیش میراند، نزدیک شدند و جبران وهنی را خواستند که با کشته شدن سید علیمحمد باب به کیش آنان وارد شده بود. به ترتیب سه تن از آنان سه تیر شلیک کردند که تیر دوم شاه را مجروح ساخت. در زد و خوردی که پیش آمد قراولان شاه یک تن از مهاجمان را کشتند و دو تن را دستگیر کردند.[۱۱]
مهدعلیا، شاه را به دست داشتن میرزا آقاخان نوری در سؤ قصد مظنون کرد و میرزا آقاخان برای مبری ساختن خود از تهمت، شدت عمل به خرج داد و بابیان را به طور گسترده سرکوب و دستگیر ساخت.[۱۲] از جمله این دستگیر شدگان بهاءالله بود که توسط سفارت روسیه به ایران تحویل داده شد. متعاقباً تعدادی از دستگیرشدگان به دست صاحب منصبان دولتی سپرده شدند تا کشته شوند.[۱۳] قرةالعین نیز در این ماجرا کشته شد. او که از سال ۱۲۶۵ هجری قمری دستگیر شده بود، در زمان سؤ قصد در منزل کلانتر تهران محبوس بود ولی دو هفته بعد از واقعه استنطاق و اعدام شد.[۱۴]
ناصرالدین شاه که در ۱۲۶۶ هجری قمری نخستین ولیعهد خود سلطان محمود میرزا را از دست داده بود، دو هفته پس از سؤ قصد سلطان معین الدین میرزا را به ولیعهدی برگزید؛ ولی همچنان به دلیل سن کم معین الدین میرزا، او نتوانست شاه شود. اگر ناصرالدین شاه در میگذشت، نایب السلطنهای نیاز بود تا امور سلطنت را از طرف شاه صغیر در دست بگیرد. سفرای روسیه و بریتانیا در این مورد عباس میرزا ملک آرا، برادر ناتنی شاه را شایسته این مقام میدانستند. در این زمان شاه و مهدعلیا فرصت را برای از میان برداشتن عباس میرزا غنیمت شمردند و مدتی پس از سؤ قصد، عباس میرزا را به دست داشتن در ماجرا متهم کردند. به منظور تنبیه عباس میرزا، شاه نخست تصمیم گرفت او را نابینا کند، ولی با هشدار سفرای روسیه و انگلیس به زندانی کردن او رضایت داد. اما در نهایت وی را به عراق عرب تبعید کرد.[۱۵]
قطع روابط با انگلیس
در اوایل دهه ۱۲۷۰ قمری اعطای تحتالحمایگی از طرف دولت بریتانیا به رجال ایرانی و دخالتها مکرر سفرای بریتانیا در امور داخلی ایران ناصرالدین شاه را بیش از پیش به آن دولت بدگمان ساخت. عقاید میرزا ملکم خان مترجم مخصوص شاه و از معلمین دارالفنون نیز در ترغیب شاه به ایستادگی دربرابر نفوذ بریتانیا تأثیر داشت.[۱۶]
در نهایت ماجرای پناهندگی یکی از باجناغهای ناصرالدین شاه، میرزا هاشم نوری، به سفارت بریتانیا در تهران در سال ۱۲۷۲ قمری منجر به قطع روابط دو کشور شد. هاشم خان همسرش پروین خانم خواهر تاجالدوله (یکی از همسران عقدی شاه) را هم به همراه خود به سفارت برد. زن و شوهر مدتها در قلهک در چادری در کنار چادر چارلز موری وزیرمختار بریتانیا زندگی کردند و در تهران نیز محل زندگی آنان خانهای در مجاورت سفارت بود. این ماجرا منجر به شدت گرفتن شایعاتی در تهران درباب روابط عاطفی پنهان پروین خانم با موری شد.[۱۷] شاه پس از آنکه از چند مجتهد فتوا گرفت، دستور داد پروین خانم را به دستاویز جلوگیری از فحشا به خانه برادرش برده و بازداشت کنند. دربرابر موری از جمع دیگری از مجتهدین فتوا گرفت و خدمه سفارت را برای استرداد پروین خانم اعزام کرد، ولی با این عمل بر شایعات پیشین دامن زد.[۱۸] موری در مقابل مقاومت شاه در استرداد پروین خانم شاه را تهدید به قطع روابط بین دو کشور کرد؛ تصمیمی که در ۱۷ ربیعالاول ۱۲۷۲ با پایین کشیدن پرچم بریتانیا از سفارت عملی شد.[۱۹]
مدتی پس از این واقعه، روزنامه وقایع اتفاقیه در یکی از شمارههای خود احساسات ضد بریتانیایی ناصرالدین شاه را چنین توصیف کرد:[۲۰]
«[شاه] به قدری از کیفیت حالی خود متنفر شدهاست که حکومت یک ده در حالتی که غیرمحکوم [خارجی] باشد به مراتب ترجیح به این سلطنت میدهد... جمیع ناملایماتی که از ابتدای سلطنتش دیده سکوت کردهاست ولی حال غیرت و کینه او زیادتی بر حوصله و حلمش کردهاست و چنان معلوم میشود که حال تاج و تخت سلطنت را نمیخواهد مگر برای انتقام... از آن وقت، قلب او که مدتها مدید از تسلط دول خارجه منزجر بوده ابتدا کردهاست به بازشدن شعف و سرور و حالت ساکت و غیرمختلف در خانه تبدیل شدهاست به غیرت و حمیت.»
فتح هرات
ناصرالدین شاه در ربیعالثانی ۱۲۷۲، فرمانی به پنج ایالت ایران ابلاغ کرد و امر کرد قشون ایالات به سرکردگی عمویش سلطان مراد میرزا حسامالسلطنه به سمت هرات حرکت کنند. مدتی پس از آغاز محاصره هرات، سفیر بریتانیا در استانبول به ایران اعلام کرد برای استقرار مجدد روابط حاضر به مذاکرهاست. در پاسخ شاه میرزا ملکم خان به استانبول فرستاد ولی به دلیل پیشینه طرفداری ملکم از فرانسه، سفیر بریتانیا به او اعتنایی نکرد. در ۱۹ رمضان ۱۲۷۲ نخستین اخطار بریتانیا به دولت ایران ابلاغ شد. بینتیجه ماندن محاصره هرات و انعقاد معاهده پاریس (۱۸۵۶) در پایان جنگ کریمه که شاه را از کمک روسیه مأیوس کرد، او را از عقبنشینی بازنداشت. ناصرالدین شاه حتی تصمیم گرفت به خراسان عزیمت کند، اما نوری او را منصرف ساخت.[۲۱] در جستجوی حامیان جدید، شاه به فرانسه گرایش نشان داد. او از ناپلئون سوم، امپراتور فرانسه، برای حل اختلاف میان ایران و انگلیس درخواست کمک کرد و هدایای ارزشمندی، از جمله نشان شیر و خورشید، تمثال همایون و چندین رشته مروارید برای وی فرستاد. ناصرالدین شاه همچنین تلاش کرد با ایالات متحده آمریکا پیمان دوستی بندد و از این راه وسیله تازهای برای اعمال فشار برانگلیس در خلال مذاکرات فیمابین بیابد. شاه آمریکا را به ایجاد پایگاههای نظامی در خلیج فارس تشویق کرد، اما آن کشور تمایلی به درگیر کردن نیروی دریایی خود در آبهای ایران نشان نداد. تقاضای شاه در مورد کمک مالی آمریکا به ایران هم بینتیجه ماند.[۲۲]
اخطار و اتمام حجت دوم بریتانیا همزمان با تصرف جزیره خارک توسط نیروهای آن دولت، به ایران ابلاغ شد و به همراه آن شرایط سنگینی که بریتانیا برای برقراری صلح با ایران در نظر گرفته بود، از جمله عزل میرزا آقاخان نوری از صدارت و واگذاری بندر عباس به بریتانیا، به امینالملک، فرستاده ایران در استانبول، اعلام شد.[۲۳] دو هفته بعد، در در روز ۲۴ صفر ۱۲۷۳ خبر فتح هرات مقارن مرگ سلطان معین الدین میرزا ولیعهد به ناصرالدین شاه رسید.[۲۴] به مجرد فتح هرات، امینالملک که تا کنون به دستور شاه منتظر مانده بود، با فرستادگان بریتانیا وارد مذاکره شد. دولت بریتانیا که نیروهای خود را در جنوب ایران مستقر کرده بود، بر شرایط سنگین خود پافشاری کرد ولی شاه به پشت گرمی فتح هرات از امین الملک خواست تسلیم خواستههای بریتانیا نشود.[۲۵] مقارن این ایام شاهزادهای هندی از دهلی موسوم به محمدنجف میرزا به دربار قاجار پناه آورد و خواستار یاری ایران به مخالفان هندی بریتانیا شد. محمدنجف میرزا که خود را برادرزاده بهادرشاه، آخرین پادشاه گورکانی هند میدانست، شاه را به حرکت دادن نیروهایش از هرات به مرزهای هند تشویق کرد و به او اطمینان داد که انقلابی ضد انگلیسی در هند در حال نزج است که تقارن آن با لشکرکشی شاه به هند موجب استیصال انگلیسیان خواهد شد. اما پیشروی نیروی دریایی بریتانیا در جنوب ایران، شاه را از بلندپروازیهای بیشتر بازداشت. در اواسط ربیعالثانی ۱۲۷۳ نیروهای بریتانیایی بندر بوشهر و نواحی اطراف آن را اشغال کردند و بدون روبه رو شدن با هرگونه مقاومتی پیشروی خود را در خاک ایران ادامه دادند. در ماه رجب در جریان جنگ خوشاب، خانلر میرزا عموی شاه و حاکم خوزستان به سرعت عقبنشینی کرد و به این ترتیب مناطق بیشتری به دست نیروهای بریتانیا افتاد. ناصرالدین شاه به دلیل تهی بودن خزانهها خود را از آماده کردن نیرویی برای مقابله با بریتانیا ناتوان دید و حاضر به صلح شد. به دستور او امین الملک به فرانسه رفت و معاهده پاریس را با دولت بریتانیا به امضاء رساند که به موجب آن ایران ملزم شد از تمام ادعاهای خود نسبت به هرات چشم پوشی کند.[۲۶]
عشق به جیران
احتمالاً برای نخستین بار ناصرالدین شاه، جیران را در جمع ملازمان مهدعلیا در حدود سال ۱۲۶۸ قمری (اندکی پس از قتل امیرکبیر) دید و به او علاقهمند شد.[۲۷] شیفتگی او به شکار و رفتار جسورانه او که برخلاف حجب معمول زنان حرمسرا بود، او را بیش از پیش مورد توجه شاه قرار داد.[۲۷] برطبق گفتههای دوستعلی معیری (نوه ناصرالدین شاه):[۲۸]
«جیران هنگام سواری چکمه به پا میکرد و روبنده را گرد سر پیچیده به چالاکی بر زین مینشست. گروهی انبوه از تفنگدار، قوشبان، نوکر و چاپلوس در رکابش سوار میشدند و از دور همه را گمان میرفت که کبکبه شاهانهاست. در شکارگاه، قوش مخصوص خود را که «غزال» نام نهاده بود بدست میگرفت و برپشت اسب قزلی گلگون به نام «آهو» به قله کوه بر آمده، شهباز را در پی کبک میافکند.»
از دیگر معشوقههای وی نگین بود که طبق افسانهها در زمان سفر کرد و به صدها سال دیگر رفت و خود از این موضوع خبر ندارد، از مشخصات او موهای بنفشش است.
به اعتقاد عباس امانت «دلبستگی شاه به جیران به روال عشقهای عادی عصر نوین و برعکس زندگی جمعی حرمسرا فردی و خصوصی بود» و مهر او برای شاه «تجسم نوع دیگری از خانواده، همسر و فرزند بود که در پس ظاهر شاهانه، قرینهای از زندگی عادی به او عرضه میداشت.»[۲۹] در سال ۱۲۶۸ قمری دومین پسر جیران، محمدقاسم میرزا به دنیا آمد و به زودی مورد علاقه زیاد شاه قرار گرفت.[۲۹] زمانی که محمدقاسم میرزا پنج سال داشت، شاه به او لقب امیرنظام داد و به فرماندهی کل قشون ایران منصوبش ساخت.[۳۰] پس از مرگ سلطان معین الدین میرزا، ناصرالدین شاه تمایل یافت محمدقاسم میرزا را به ولیعهدی برگزیند.[۲۹] اما نسب غیرقاجار جیران و اینکه او همسر عقدی شاه نبود مانع عملی شدن این تصمیم بود. مقارن شوال ۱۲۷۳ چندتن از رجال معتبر از جمله مستوفیالممالک و عزیز خان مکری فهرستی از جرایم نوری تهیه کردند. جیران که میخواست نوری را وادار به پذیرش ولیعهدی پسرش کند، با آنان همدست شد و مأموریت یافت تا فهرست جرایم را به نظر شاه رساند.[۳۱] اما او تنها بخشی از موارد را نزد شاه افشا کرد و باقی را برای تحت فشار قرار دادن نوری تا رسیدن به توافق نهایی در خصوص ولیعهدی محمدقاسم میرزا آشکار نکرد.[۳۲] پس از این واقعه نوری جیران را به باغ خود، نظامیه دعوت کرد و به او قول داد تمام تلاشش را برای ولیعهدی امیرنظام بکند. با حمایت نوری از جیران، مهدعلیا که مخالف جدی ولیعهدی امیرنظام بود از او روگرداند.[۳۱] سرانجام در محرم ۱۲۷۴، ولیعهدی امیرنظام رسماً اعلام شد.[۳۳] چندی بعد امیرنظام بیمار شد و مخالفان چنین شهرت دادند که نوری ولیعهد را مسموم کردهاست و جیران و شاه را بار دیگر به نوری بدگمان ساختند.[۳۴] امیرنظام تنها یک هفته پس از ولیعهدی جان سپرد و ناصرالدین شاه را در اندوه عمیقی فرود برد، تا جایی که به گزارش پولاک «شاه از شدت اندوه از خود بی خود شده سر به دیوار میکوفت و چند روز لب به غذا نزد».[۳۵] پس از این واقعه تحریکات مخالفان نوری ادامه یافت تا آنکه در بیستم محرم ۱۲۷۵ در یکی از سفرهای ییلاقی شاه، در دره سوهانک اهالی یکی از روستاها جسد مردی از بستگان جیران را برسر راه شاه قراردادند و مدعی شدند که او بر اثر ظلم میرزا آقاخان نوری مقتول شدهاست. شاه از این منظره متأثر شد و در غروب همان روز پس از بازگشت به نیاوران فرمان عزل نوری را صادر کرد.[۳۶]
الغای مقام صدارت
ناصرالدین شاه پس از عزل نوری دست به یک رشته اصلاحات زد و سعی کرد نهادهایی به سبک دولتهای اروپایی پدیدآورد.[۳۷] به موجب فرمان ناصرالدین شاه که در بیست و سوم محرم ۱۲۷۵ در روزنامه وقایع اتفاقیه چاپ شد، کارهای دولت بین شش وزارتخانه، یعنی داخله، امور خارجه، جنگ، مالیه، عدلیه و فوائد عامه تقسیم شد. وزارت خانهها در شورایی شبیه یک هیئت دولت به نام «شورای دولت» سازمان مییافتند، ولی این هیئت فقط در موارد ضروری برای شور در امور دایر میشد. برطبق فرمان شاه وزرا بدون کسب اجازه از شاه، حق تصمیم گیری نداشتند. علاوه بر شورای دولتی، شاه شورای مشورتی دیگری هم به نام «مجلس مصلحتخانه» یا به اختصار «مجلس مشورت» به وجود آورد. این مجلس ماذون بود دربارهٔ کلیه مسائل داخلی که متضمن صلاح دولت و ازدیاد آبادی مملکت باشد به رایزنی بپردازد، اما حق نداشت بدون اجازه شاه وارد مسائل سیاست خارجی شود. اعضای مجلس بیست و پنج نفر بودند که از میان رجال دیوانی منصوب میشدند. در شماره بعدی روزنامه اعلام شد شاه منصب صدارت عظمی را منسوخ کردهاست.[۳۸] اما اعتقاد ناصرالدین به اصلاحات با همه شور و شوق اولیه به زودی سست شد. او در تلاش برای حفظ اقتدار رو به کاهش خود، به سیاست اعمال زور متوسل شد که با خواست او برای اصلاحات تضاد کامل داشت. شاه مجلس مصلحت خانه را چون از خود استقلال رای نشان داد، تدریجاً کنار زده و تصمیماتش را بلااجراگذاشت. به علاوه، شاه خود را اسیر قدرت ریشهدار محافظهکاران مییافت، چه قدرت و رغبت آن را نداشت که نسل جوانتر را در دستگاه دیوان جانشین آنان سازد و در عین حال نمیتوانست به نیات واقعی اصلاحطلبان اعتماد کند.[۳۹]
در جمادیالثانی سال ۱۲۷۶، جیران، پس از مدتها بیماری و ابتلاء به سل درگذشت. بنا به گزارش هنری رالینسون، وزیر مختار وقت انگلیس در تهران، به محض آنکه نخستین علائم سل در جیران ظاهر شد، ناصرالدین شاه علاقه خود را به او از دست داد و با آنکه جیران را در شرف مرگ میدید رهسپار گردش و شکار شد و حتی در خلال خاک سپاری و ایام عزاداری جیران، در پایتخت نماند.[۴۰]
در سال ۱۲۷۸ ناصرالدین شاه چهارمین ولیعهدش، مظفرالدین میرزا را برگزید. به رغم این که شاه از مظفرالدین میرزا تنفر داشت، اما انتصاب او که برخلاف محمدقاسم میرزا از مادر قاجار بود، علاوه بر جلب رضایت مهدعلیا و بزرگان قاجار، به ادعاهای بهمن میرزا و عباس میرزا ملکآرا پایان داد.[۴۱]
در تابستان ۱۲۷۷ قحطی برای نخستین بار در مقیاس وسیع در ایران پدید آمد. ناآرامیها در پاسخ به کمبود و گرانی آذوقه ابتدا از تهران و تبریز شروع شد و به تدریج سراسر ایران را در نوردید. خشم مردم از مضیقهها، مستقیماً متوجه شاه و سؤ حکومت او بود.[۴۲] برای گریز از این وضعیت، ناصرالدین شاه در نوروز سال ۱۲۸۲ هجری قمری میرزا محمدخان قاجار را با لقب جدید «سپهسالار اعظم» به مقامی «مرادف» صدارت منصوب کرد و خود به دنبال سرگرمی محبوبش، شکار، راهی مازندران شد. اما در غیاب شاه ناآرامیها دیگر بار شدت گرفت. او به ناچار بازگشت و برای بار دوم مقام صدارت را ملغا اعلام کرد و تربیبات پیشین را برقرار ساخت.[۴۳]
صدارت سپهسالار
در سال ۱۲۸۷ هجری قمری ناصرالدین شاه قصد زیارت عتبات کرد. برای این منظور با میرزا حسینخان مشیرالدوله، وزیرمختار ایران در دربار عثمانی، مکاتبه کردند تا مقدمات سفر شاه را فراهم آورد.[۴۴] مشیرالدوله در عراق همه جا در کنار شاه حاضر بود و هرگاه مجالی مییافت از لزوم اصلاحات با شاه سخن میگفت.[۴۵] در این سفر شاه او را از بازگشت به عثمانی معاف کرد و با خود به ایران آورد و و وزارت عدلیه و اوقاف و وظایف را به او سپرد و سال بعد با لقب سپهسالاری به وزارت جنگ منصوبش ساخت.[۴۴] در ۲۹ شعبان ۱۲۸۹ سپهسالار با دستخطی که از جانب شاه صادر شد به صدارت عظمی منصوب شد. او دست به اصلاحاتی زد و قرارداد رویتر را به امضای شاه رساند که به موجب آن امتیازهای متعددی از جمله بهرهبرداری از تمام معادن ایران به یک سرمایه دار بریتانیایی به نام پل جولیوس رویتر واگذار شد.[۴۶]
زمان حکومت در مقایسه با دیگر شاهان قاجار
اعداد سال خورشیدی را نشان میدهند:
(۱) آقامحمدخان ۱۱۷۳ تا ۱۱۷۶ (۲) فتحعلیشاه ۱۱۷۶ تا ۱۲۱۳ (۳) محمدشاه ۱۲۱۳ تا ۱۲۲۷ (۴) ناصرالدینشاه ۱۲۲۷ تا ۱۲۷۵ (۵) مظفرالدینشاه ۱۲۷۵ تا ۱۲۸۵ (۶)محمدعلیشاه ۱۲۸۵ تا ۱۲۸۸ (۷) احمدشاه ۱۲۸۸ تا ۱۳۰۴
سفر اول به فرنگستان
ناصرالدین شاه در سال ۱۲۹۰ به پیشنهاد سپهسالار عازم سفر به اروپا شد. سپهسالار قصد داشت پیشرفت کشورهای اروپایی را به شاه نشان دهد و ضعف ایران را در برابر آنان برای او آشکار کند.[۴۷] مدتی پیش از سفر، علما مأمور شدند تا محاسن سفر شاه را به مردم گوشزد کنند.[۴۸] شاه به غیر از رجال و ملازمان، تعدادی از زنان حرمسرا را نیز به همراه برد. در میان این افراد انیسالدوله یکی از همسران شاه از طبقه فرودست که پس از مرگ جیران مورد توجه شاه قرار گرفته بود نیز حضور داشت.[۴۹] به زودی زنان مشکلاتی در طول سفر پیش آوردند و شاه ناچار شد آنان را به همراه تعدادی از ملازمان که وجودشان مناسب چنین مسافرتی نبود از مسکو به تهران بازگرداند.[۵۰]
پس از روسیه شاه از راه ویلنا و کونیگسبرگ به برلین رفت و پس از ملاقات با گیوم اول، امپراتور آلمان و بیسمارک، صدراعظم آن کشور، از راه فرانکفورت، کلن و آخن عازم بلژیک شد. در بروکسل، لئوپولد دوم، پادشاه بلژیک، از او استقبال کرد. چند روز بعد هیئت مهمانداران انگلیسی وارد پایتخت بلژیک شدند و شاه را به انگلستان بردند. در انگلستان، ناصرالدین شاه از بدو ورود به بندر دوور تا پای پلههای کاخ باکینگهام از طرف پسران ملکه ویکتوریا و بعضی رجال درباری مورد استقبال قرار گرفت و سه روز پس از ورود به لندن، به ملاقات ملکه رفت. در این ملافات ملکه تا پای پله کاخ به استقبال شاه آمد. شاه همچنین از طرف ملکه به دریافت نشان بند جوراب، بالاترین نشان افتخار انگلستان، مفتخر شد. پس از بریتانیا از راه دریای مانش به فرانسه رفت و در پاریس با مارشال ماکماهون، رئیس جمهور فرانسه، ملاقات کرد و سپس از راه سوئیس و ایتالیا عازم وین شد. در ایتالیا با ویکتور امانوئل دوم ملاقات داشت و در وین مورد استقبال رسمی فرانسوا ژوزف قرار گرفت.[۵۱]
در طول این سفر شاه به مجالس رقص درباری، کنسرت، اپرا و دیگر نمایشها دعوت میشد. او ساعتها به نطقهایی گوش میکرد که در مراسم رسمی به افتخار حضور او خوانده میشد و او از مفاد آن جز ترجمه به اختصار چیزی نمیفهمید. شاه همچنین در طول سفر با چهرههای سرشناس، هنرپیشگان و خوانندگان گفت و شنود داشت و حتی گاه با مردم عادی در میآمیخت، کاری که هرگز در ایران امکان انجامش را نداشت.[۵۲]
اما درنهایت شاه از سفر رضایت نداشت. چرا که در طول این مدت مجبور به خودداری و اطاعت شده و در میانه سفر از مصاحبت همسران خود محروم گشته بود. همچنین از جانب امپراتور روس به دلیل انعقاد قرار رویتر مورد اعتراض قرار گرفته و براثر جلال و جبروت دستگاه دولتهای اروپایی تحقیر شده بود.[۵۳] شاه باور نمیکرد که ایجاد وضعی مشابه ممالک اروپایی در ایران امکان داشته باشد و به سپهسالار میگفت: «وضع قوانین جدید و ترقیات حاضره این عصر خیلی مشکل است که بتوان به زودی اجرا کرد.»[۴۷]
الغای امتیازنامه رویتر
در زمان بازگشت شاه از اروپا، مردم تهران شورش کردند و خواهان لغو امتیازنامه رویتر شدند.[۵۴] انیسالدوله و جمعی از علما و شاهزادگان نیز با آنان همراه شدند و برای عزل سپهسالار تلاش کردند.[۵۵] هنگامی که ناصرالدین شاه وارد انزلی شد، نامهها و عرایض دربار و علمای تهران به نظر شاه رسید که در آن اشتباهات سپهسالار را - در راس همه اعطای امتیازنامه به رویتر - برشمرده و خواستار عزل او شده بودند. سرانجام سپهسالار به دستور شاه استعفاء داد و به حکومت گیلان فرستاده شد.[۵۶] شاه مستوفیالممالک را از تبعید به دربار خواند و در شعبان ۱۲۹۰ سپهسالار را نیز از گیلان خواست و به وزارت امورخارجه منصوبش ساخت و وی را مأمور فسخ امتیازنامه رویتر کرد. در شوال همین سال وزارت جنگ نیز به دستور شاه به سپهسالار تعلق گرفت و از این تاریخ تا ۱۲۹۷ هجری قمری امور دولت به طور مشترک میان او و مستوفیالممالک تقسیم شده بود.[۵۷]
سفر دوم به فرنگستان
در سال ۱۲۹۵ هجری قمری شاه باردیگر به فکر مسافرت به اروپا افتاد. او اعلام کرد این بار به طور ناشناس و به خرج خود سفر خواهد کرد تا بتواند مراتب واقعی ترقی اروپا را که در سفر پیشین به دلیل تشریفات رسمی و پذیرایی دولتها از نظرش پنهان مانده بود، ببیند. روزنامهها و دربارهای اروپایی سفر شاه را با چنین شرایطی مورد تحسین قراردادند؛ ولی ناصرالدین شاه به زودی تصمیمش را عوض کرد و تمایل یافت از طرف دولتها از او پذیرایی شود.[۵۸] شاه در این سفر از مسکو، سنت پترزبورگ، وین، برلین و پاریس دیدار کرد و در رجب ۱۲۹۵ به ایران بازگشت. رهاورد شاه از سفر دوم، بریگاد قزاق و پلیس بود که مدتی پس از بازگشت او، به دست نظامیان روسی و اتریشی ایجاد شدند.[۵۹]
عدلیه
شاه قاجار مترصد فرصتی بود تا با کاستن از میزان دخالت روحانیون و مجتهدین در امر قضا با این مسئولیت را به طور کامل تحت نظر کارگزاران حکومتی در آورد.
پس از عزل میرزا آقاخان نوری در ۱۲۷۵ هـ. ق / ۱۲۳۸هـ. ش با راهنمایی سید جعفرخان مشیرالدوله ملقب به «مهندس باشی» که تحصیل کرده انگلستان بود «دارالشورای دولتی» با عضویت شش وزیر تشکیل شد و یکی از آنها که در رأس وزارتخانه جدیدی به نام «عدلیه اعظم» قرار گرفت، عباس قلی خان معتمدالدوله جوانشیر نخستین وزیر عدلیه ایران بود. به علاوه تقسیم حوزة صلاحیت قضایی بین حکمرانان دولتی و مجتهدان محلی در اکثر موارد وابسته به قدرت، سیاست و مدیریت شخصی حکمران منصوب شاه در برابر مجتهد محل بود.
در سال ۱۲۷۷ق/ ۱۲۴۰ش ناصرالدین شاه باتشکیل «دیوان مظالم» رسماً به مثابه عالیترین مرجع دادرسی عرفی به رسیدگی حضوری به شکایت افراد علیه مأموران دولتی پرداخت.
مهمترین رویدادهایی که در دوران قاجار بر نظام دادرسی و قضاوت کشور، تأثیرگذار بود را باید شکست ایران از روسیه و انعقاد قرارداد ترکمانچای دانست. بر اساس فصل هفتم معاهده صلح ترکمانچای صلاحیت دادگاههای ایران متأثر از کاپیتولاسیون قرار گرفت و اتباع بیگانه به کلی از رسیدگی و محاکمه در دادگاههای ایران مصون شدند. یکی از اقدامات ناصرالدین شاه در نظام قضائی که کشور از نظر بعضی مورخان، «اصلاح» لقب گرفته، الگوگیری از سیستم دادرسی کشورهای اروپایی و اجرایی آن در نظام قضایی ایران بود. ناصرالدین شاه پس از سفرهای اروپایی خود درصدد بود تا همه ارگانها و تشکیلات حکومتی را به سبک اروپا تغییر دهد و به تعبیر خودش آنها را «فرنگی» سازد. از جمله گامهای مهم او در راه آنچه که مورخان از آن به عنوان «اصلاح سیستم قضا در ایران» یاد کردهاند، انتخاب «میرزا حسن قزوینی مشیرالدوله» به وزرات عدلیه در ۱۲۸۷ق شهریور ۱۲۴۹ ش بود.[۶۰][۶۱]
تأسیس اولین موزه ملی
نهادینه شدن موزه با آغاز کار و تأسیس کاخ موزه ناصر الدین شاه قاجار در کاخ گلستان آغاز شد. ناصر الدین شاه دستور داد تا قسمتی از ساختمانهای سمت شمال کاخ را، از جمله محل موزه قدیمی شاهان قاجار که در آن هدایای خارجی را نگهداری میکردند تخریب کنند و اتاق موزه، کتابخانه، سرسرا، حوضخانه و سایر ملحقات را بسازند. اعتماد السلطنه در توصیف موزه چنین مینویسد: "موزه به اصطلاح اهالی فرهنگ، عبارت از مکان و محلی که مخزن آثار قدیم و اشیاء بدیعه و نفایس و مستظرفات دنیاست و از هر تحفه و یادگاری که در آن مخزون و موضوع است. اهل علم و اطلاع کسب فایدتی و کشف سری مینمایند و از احوال و اوضاع هر زمان و صنایع و حرف آن و رسوم و آداب معمول آن ایام و عادات و طوایف آن باخبر میگردند و میتوان گفت که موزه مقیاس شعور و میزان عقول و درجه افهام اصناف است. مشکلات لاینحل در اینجا حل میشود و بر معلومات تاریخی شهود اقامه مینماید"[۶۲]
سالهای پایانی
آشوبهای مرزی
مدتی پس از بازگشت ناصرالدین شاه از فرنگستان، نیروهای نظامی روسیه در ماوراء خزر شروع به پیشروی کردند. دولت بریتانیا تلاش کرد شاه را علیه اقدام روسیه برانگیزاند[۶۳] ولی سپهسالار که اکنون به سیاستهای روسیه گرایش نشان میداد[۶۴] شاه را متقاعد کرد که برای ایران همسایگی با کشور روسیه بهتر از همسایگی با ترکمانها غارتگر آخال است.[۶۳] ناصرالدین شاه گمان میبرد روسیه خراسان را از تاخت و تاز ترکمانان در امان میدارد و از شنیدن خبر فتوحات نیروهای روسی در سرحدات ایران خرسند میشد.[۶۳] از طرف دیگر سپهسالار که میپنداشت پشتیبانی روسیه را از خود جلب کردهاست، خود را برای بازگشت به مقام صدارت آماده میکرد؛ ولی در سال ۱۲۹۷ هجری قمری ناصرالدین شاه به طور ناگهانی او را از تمام مشاغلش معزول کرد[۶۵] و وزارت خارجه را به میرزا سعیدخان مؤتمنالملک سپرد و خود ریاست قشون را در دست گرفت.[۶۶] در شوال ۱۲۹۸ قیام شیخ عبیدالله نهری در مهاباد و ارومیه توجه شاه را به مرزهای آذربایجان جلب کرد. ناصرالدین شاه برای سرکوبی قیام نهری تلاش بسیاری کرد و چندین ماه وقت خود را به جهت فراهم آوردن افواج و مهمات صرف ساخت.[۶۷] شکست نهایی شیخ عبیدالله باوجود حمایت دولت عثمانی از او، در دربار قاجار پیروزی بزرگی برای شاه شمرده شد و مورد تمجید و ستایش قرار گرفت.[۶۸] پس از این واقعه، شاه، مظفرالدین میرزا، ولیعهد و حاکم آذربایجان را به جهت پاسخگویی دربارهٔ قدرت گرفتن کردها و شیخ عبیدالله به همراه سپهسالار که مدتی بعد از عزل به وزارت آذربایجان تعیین شده بود، به تهران طلبید و به مظفرالدین میرزا اعلام کرد قصد دارد او را به حکومت کرمان بفرستد، که چنین تصمیمی میتوانست به معنای سلب ولیعهدی از او تلقی شود.[۶۹] در نهایت ولیعهد مورد عفو شاه واقع شد و به آذربایجان بازگشت و سپهسالار به حکومت خراسان منصوب گشت و به مشهد رفت و در ذیالحجه همان سال در آنجا درگذشت.[۴۴] با مرگ سپهسالار مستوفیالممالک زمامدار اصلی دربار قاجار شد و تا پنج سال آینده یعنی تا هنگام مرگش در ۱۳۰۳ هجری قمری این جایگاه را حفظ کرد.[۷۰] در سال ۱۲۹۹ هجری قمری مؤتمنالملک که مسئول مذاکره با دولت روسیه درباب اختلافات مرزی ایران شده بود، قرارداد آخال را به امضای شاه رساند، ولی با این وجود دخالت روسیه در خراسان پایان نپذیرفت.[۶۳] ناصرالدینشاه در سال ۱۳۰۰ قمری به خراسان سفر کرد و در نظر او یکی از اهداف این سفر کاستن از نفوذ روسیه در آن منطقه بود.[۷۱]
ببری خان و عزیزالسلطان
در اواخر دهه ۱۳۰۰ قمری ناصرالدین شاه رفته رفته به وظایف سلطنت بی اعتناء میشد و بیش از پیش به انزواء و علاقههای خود در اندرونی پناه میبرد.[۷۲] اندرون از چندسال قبل شاهد قدرت گرفتن یکی دیگر از همسران شاه بود. زبیده خانم، طفلی یتیم بود، که شاه در بازگشت از سفر به عتبات در گروس خریداری کرده بود،[۷۳] با بهرهگیری از ضعفهای شاه و برآوردن خواستههای رنگارنگ او، توانسته بود در دل شاه جا بازکند، از او لقب «آمینه اقدس» گیرد و خزانهدار مخصوص شاه شود و به رقیبی برای انیسالدوله تبدیل گردد. زبیده خانم ابتدا سرپرستی ماده گربه محبوب شاه، ببری خان را برعهده گرفت؛[۷۴] به عقیده بعضی او خود علاقه شاه را به این گربه برانگیخت[۷۳] و شاه به گربه چنان دلبست که برایش پرستار مخصوص و مواجب تعیین کرد؛[۷۵] بچههای او را به اعیان و بزرگان هدیه میداد[۷۶] و هیچگاه کسانی را که عریضه تقاضای خود را به دم گربه میبستند، بی پاسخ نمیگذاشت.[۷۳] زمانی که رقبای زبیده خانم ببری خان را از میان برداشتند، او برادرزاده خردسال خود، غلامعلیخان را به میدان آورد. ناصرالدین شاه به زودی غلامعلیخان را یگانه مصاحب خود یافت و به او لقب «عزیزالسلطان» بخشید که نشان دهنده محبوبیت وی نزد شاه بود. شاه همچنین او را به اعتبار پدرش «ملیجک» خطاب میکرد. شاه برای عزیزالسلطان دستگاه وسیعی ترتیب داده بود و او را همه جا به همراه خود میبرد. سر و وضع کثیف، رفتار شیطنت آمیز و کارهای مبتذل و گستاخی عزیزالسلطان در حضور شاه با آداب تشریفات دربار قاجار و تقید آن به حفظ ارشدیت و سلسله مراتب همخوانی نداشت؛ ولی شاه حرکات او را با آمیزهای از بیخیالی و وجد نادیده میانگاشت.[۷۷] شاه به خصوص از جانب انیسالدوله و زنان اندرونی مورد مذمت قرار میگرفت که چرا محبتی را که شایستهاست به فرزندانش نشان دهد، به عزیزالسلطان ابراز میکند.[۷۸]
دوران صدارت امینالسلطان
ده سال آخر سلطنت ناصرالدین شاه صحنه قدرت طلبی علیاصغرخان امینالسلطان بود. پدر امینالسلطان آقا ابراهیم خان، از عمله خلوت و آبدارباشی ناصرالدین شاه بود که به مرور مورد اعتماد شاه قرار گرفت و مشاغل مهمی از جمله خزانه داری و وزارت دربار را به دست آورد و شاه او را ملقب به امین السلطان کرد. پس از مرگ امینالسلطان اول در دومین سفر ناصرالدین شاه به خراسان، شاه پسر او علیاصغرخان را مورد توجه قرار داد و مناصب و لقب پدر را در حق او برقرار کرد. امینالسلطان اول با زبیده خانم آمینه اقدس همدست بود و پس از مرگش، زبیده خانم علیاصغرخان را مورد حمایت قرار داد و سعی کرد او را نزد شوهرش توانمند و کارا نشان دهد.[۷۹] علیاصغرخان از دوایر و مناصب متعددی که به زعامت او سپرده شده بود، دستگاه پرمنفعتی به راه انداخت که هم شخص شاه و هم شرکای راغب در آن سهیم بودند.[۸۰] پس از درگذشت مستوفیالممالک در ۱۳۰۳ هجری قمری، شاه وزارت داخله را به میرزا عباس خان قوامالدوله منتقل کرد و مدتی نگذشت که یحیی خان مشیرالدوله را که پس از درگذشت موتمنالملک به وزارت خارجه رسیده بود، عزل و به پیشنهاد علیاصغرخان، قوامالدوله را وزیر خارجه کرد. قوامالدوله برای اداره این شغل دانش کافی نداشت و با دخالت امینالسلطان امور را اداره میکرد.[۸۱] از این راه امینالسلطان قائم مقام شاه در امورداخلی و خارجی شد. ناصرالدین شاه هم که از وزرای مستقلالرای دیوانی هراس داشت، بی تمایل نبود کسی از عمله خلوت شاهی را در این مقام والا ببیند.[۸۲]
امینالسلطان علیرغم میل شاه، امتیاز بانک شاهنشاهی ایران را از ناصرالدین شاه گرفت و با او به سومین سفر فرنگستان رفت. در این سفر شاه قرارداد رژی را به جرالد تالبوت داد و امتیاز لاتاری را به میرزا ملکم خان ناظمالدوله، سفیر ایران در لندن، واگذار کرد. شاه مدتی پس از بازگشت از سفر فرنگستان، در ۱۳۰۸ هجری قمری، بر قرارداد رژی دستینه گذاشت و امتیاز لاتاری را به بهانه مغایرت لاتاری با دستورهای شرع اسلام لغو کرد. قرارداد رژی بهانهای به دست مردم داد تا اعتراض خود را به هرج و مرج و فساد با قیامی در مخالفت با واگذاری این امتیاز ابراز کنند. قیام تنباکو، که با فتوای میرزا حسن شیرازی مبنی بر حرمت استعمال توتون و تنباکو همراه شد، در تهران به شورش عمومی انجامید. در اندرون کاخ گلستان نیز، انیسالدوله به پیروی از حکم شیرازی، شرب قلیان را در محوطه حرم ممنوع اعلام کرد. سرانجام شاه و صدر اعظم تسلیم شدند و شاه در ۱۶ جمادیالاول ۱۳۰۹ دستور لغو امتیازنامه را صادر کرد.
با شدت گرفتن فشارهای داخلی و خارجی دستگاه آشفته قاجار اواخر عصر ناصرالدینشاه نتوانست از تنشها جلوگیری کند. شاه هر روز بیش از پیش به دلیل مشکلاتی که دامنگیر کشورش بود مورد سرزنش قرار میگرفت و علایم خستگی و دلسردی در رفتار شاه آشکار میشد.[۸۳]
خانم باشی و ماه رخسار
در سال ۱۳۰۷ قمری، ناصرالدین شاه زبیده خانم را که بینایی چشمانش را از دست داده بود، برای معالجه به وین فرستاد. این نخستین بار بود که یکی از همسران شاه بدون او به فرنگستان میرفت و همین موجب شد که شاه مورد انتقاداتی قرار گیرد و در بین عوام شعرهایی در نقد این تصمیم شاه رایج گردد.[۸۴] پس از صرف هزینههای بسیار زبیده خانم همچنان نابینا به ایران بازگشت، اما شاه همچنان جواهرات خود را به او سپرد و چنان وانمود کرد که گویی هنوز سالم و بینا و مورد علاقه اوست.[۸۵] زبیده خانم در ۱۷ ذی الحجه ۱۳۱۱ براثر سکته درگذشت و شاه در اندوه مرگ او سوگواری بسیار کرد.[۸۶]
مقارن ایام بیماری زبیده خانم، شاه به دختر باغبانباشی باغ اقدسیه دلبستگی یافت و او را به ازدواج موقت خود درآورد. به گفته بعضی شاه از آن رو به خانم باشی علاقهمند شده بود که چشمانش شباهت زیادی به چشمان جیران داشت.[۸۷] با فوت زبیده خانم، امینالسلطان که حامی خود را در حرمخانه از دست داده بود، به دنبال متحدی جدید گشت و با خانم باشی همدست شد.[۸۸] دلبستگی شاه به خانم باشی، اغلب با ناز و اعراض او از وصال پاسخ میگرفت و ناصرالدین شاه، که دیگر تعصبی در حفظ حریم اندرونی نشان نمیداد، از او نزد پیشخدمتان بیرونی گلایه میکرد و امینالسلطان را برای شفاعت پیش خانم باشی میفرستاد.[۸۹] پس از مدتی، شاه به خواهر دوازده ساله خانم باشی، ماهرخسار، ابراز علاقه کرد. برخلاف خواهر بزرگتر ماهرخسار صادقانه به شاه اظهار عشق میکرد. خانم باشی که محبت شاه را به خواهر کوچکتر خود میدید، به بدسریاش میافزود و ماهرخسار را آزار میداد و از دیدن شاه منعش میکرد. ماهرخسار آزارهای خانم باشی را برای ناصرالدین شاه باز میگفت و از این راه شاه را بیش از پیش شیفته خود میساخت.[۹۰]
نخستوزیران
- امیرکبیر
- عینالدوله[۹۱]
مرگ
در آستانهٔ مراسم پنجاهمین سال تاجگذاری در سال ۱۲۷۵ هجری خورشیدی (۱۷ ذیالقعده۱۳۱۳ هجری قمری) به دست میرزا رضای کرمانی یکی از پیروان سید جمال الدین اسدآبادی و به تحریک او[۹۲] در حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری ترور شد. او در هنگام ترور پنجاهمین سالگرد سلطنت خویش را جشن میگرفت. وی در زیارتگاه شاه عبدالعظیم در شهر ری در نزدیکی تهران دفن است. سنگ قبر یک پارچهٔ مرمری وی که تمثال کامل وی بر آن حکاکی شده هماکنون در موزهٔ کاخ گلستان در تهران نگهداری میشود و به یکی از شاهکارهای کندهکاری دوره قاجار معروف است.
گفته میشود رولور استفاده شده برای ترور وی بسیار کهنه و فرسوده بودهاست. به همین دلیل شاید اگر وی پالتوی ضخیمتر پوشیده بود یا از فاصلهای دورتر به وی شلیک شده بود او از این سو قصد جان سالم به در میبرد. گفته شدهاست که آخرین کلمات وی اینها بودهاند:
من بر شما جور دیگری حکومت خواهم کرد اگر زنده بمانم
سیاستهای فرهنگی
سانسور مطبوعات
گرچه در دوران سلطنت او، به شمار عناوین روزنامهها افزوده شد (پیشتر تنها روزنامهای که در ایران منتشر میشد کاغذ اخبار بود) اما تمام این روزنامهها دولتی بودند.[۹۳] او انتشار روزنامه دولتی وطن (La Patrie) را که در زمان صدارت میرزا حسین خان مشیرالدوله به زبان فرانسه چاپ شد، پس از یک شماره متوقف کرد، چرا که سرمقاله آن دم از آزادی و برابری میزد.[۹۳] به فرمان او نخستین اداره سانسور مطبوعات در ایران تأسیس شد. این اداره در سال ۱۸۶۳ دایر شد و وظیفه داشت تمام روزنامهها و کتابها را پیش از چاپ بررسی کند و جلو ورود روزنامههای فارسی زبان چاپ خارج را بگیرد.[۹۴][۹۳]
آموزش
امیرکبیر در سال سوم سلطنت ناصرالدین شاه (۱۲۶۶ هـ. ق) تصمیم به تأسیس دارالفنون گرفت. پس از عزل امیرکبیر، جاستین شیل وزیر مختار انگلیس در ایران و به اغوای او میرزا آقاخان نوری سعی بسیار کردند که دارالفنون گشایش نیابد. زیرا شیل عصبانی بود که چرا معلمین از اتباع یا طرفداران سیاست انگلیس انتخاب نشدهاند. اما ناصرالدین شاه چون نامهای درباب استخدام این معلمان به فرانتس یوزف یکم، امپراتور اتریش، نوشته بود و راضی به مراجعت دادن آنها نبود، اصرار در افتتاح دارالفنون کرد. دوهفته پس از افتتاح دارالفنون، امیرکبیر در باغ فین کاشان کشته شد.[۹۵]
در بدو امر، ناصرالدین شاه جوان در امتحانات دارالفنون حاضر میشد و به محصلین جایزه، انعام و منصب میداد؛ ولی کمی بعد در نتیجه اعمال و افعال میرزا ملکمخان که سمت مترجمی و معلمی در این مدرسه داشت، به خصوص تأسیس فراموشخانه و تبلیغ جمهوری، شاه به دارالفنون بدگمان شد و اعزام محصلین را به اروپا محدودتر ساخت.[۹۶][۹۷]
تأسیس اولین مدارس به سبک نوین
در سال ۱۳۰۵ هجری قمری اولین دبستان به سبک اروپایی به همت حسن رشدیه در تبریز افتتاح گردید. این مدارس در ابتدا مورد حملات شدید مکتب داران و علما قرار گرفت ولی بعدها در تهران ودر کل ایران نیز گسترش یافت.[۹۸]
علاقه به هنر
عکاسی
ناصرالدین شاه احتمالاً در نخستین مواجهه خود با دوربین عکاسی، یعنی زمانی که در حدود ۱۲۶۰ هجری قمری ژول ریشار با دوربین اهدایی ملکه ویکتوریا از او عکاسی کرد، به این هنر علاقهمند شد.[۹۹] او در نوزده سالگی دستور تهیه گزارشی تصویری از تخت جمشید را به ژول ریشار داد. این مأموریت که نافرجام ماند، اگر انجام میشد، میتوانست همقدم با کار عکاسان پیشرو دنیا در آن زمان باشد.[۱۰۰] علاقه ناصرالدین شاه به عکاسی سبب شد یک عکاس فرانسوی به نام فرانسیس کارلهیان را به منظور آموزش اصولی این هنر به ایران فراخوانده شود. شاه آقا رضا خان اقبالالسلطنه از پیشخدمتان خود را به کارلهیان سپرد تا فنون عکاسی را بیاموزد. پس از آن آقارضا در سفر و حضر همراه شاه بود و از جنبههای مورد علاقه او عکاسی میکرد. شاه همچنین مکان مستقلی را در کاخ گلستان با عنوان «عکاسخانه» به فعالیتهای آقارضا اختصاص داد.[۱۰۱] او مدتی بعد کارلهیان را مأمور آموزش عکاسی به شاگردان دارالفنون کرد.[۱۰۲] به دستور او نخستین عکاسخانه عمومی ایران دایر شد.[۱۰۳] همچنین با حمایتهای او چندین عنوان کتاب در زمینه عکاسی تألیف و ترجمه شدند که دانش روز عکاسی دنیا را در اختیار عکاسان ایرانی قرارداد.[۱۰۴] خود شاه هم مشخصاً در ۲ دوره به عکاسی پرداخت. دوره اول که به دستیاری جعفرقلیخان نیرالملک هدایت به این کار میپرداخت و از حدود ۱۲۷۵ تا ۱۲۹۵ به مدت بیست سال مداوم ادامه داشت و دوره دوم از ۱۳۰۲ تا آخر سلطنتش. عکسهای دوره دوم، به دلیل دیدن کار عکاسان اروپایی که او در طول سفرهای خود ملاقات میکرد، پختهتر و منسجم تر هستند. برخی آثار او در دوره دوم، نشانگر تلاش او برای گذر از شیوههای عادی عکاسی و تجربه نگاههای نامعمولتر است.[۱۰۵]
شعر
از او یک دیوان شعر نیز به جا مانده است.[۱۰۶]
ادبیات
داستانی با عنوان حکایت پیر و جوان را از آثار ادبی ناصرالدین شاه دانستهاند.[۱۰۷] حکایت پیر و جوان به سبک رایج داستانهای اروپایی قرن نوزدهم نوشته شده و یکی از نخستین نمونههای فارسی آن سبک در داستاننویسی ایران به شمار میرود.[۱۰۸] داستان در ۱۲۸۹ هـ ق خلق شده و نسخه موجود آن به خط عبدالکریم منشی طهرانی نگارش یافتهاست.[۱۰۷]
خوشنویسی
ناصرالدین شاه به خوشنویسی علاقه داشت و برای آموختن این هنر کوشش میکرد. او از خود آثاری در نستعلیق و شکسته نستعلیق برجای گذاشتهاست.[۱۰۹] گرچه تواریخ از استادان خطاطی او نام نبردهاند، اما گزارش شده که او میرزای کلهر را به حضور خود میخواند و گاه از سر تفنن از روی سرمشقهای میرزا مینوشت.[۱۰۹] دوران سلطنت او به دلیل ظهور خوشنویسان بسیار و تجربه شیوههای نو یکی از درخشانترین اعصار خوشنویسی ایران به شمار میرود.[۱۱۰] تشویق و ترغیب به خطاطی از سوی شاه و خط شناسی او که باعث میشد خوشنویسان آثارشان را به بهترین شکل ممکن به وی ارائه کنند، در شکوفایی خوشنویسی در این دوره مؤثر بود.[۱۱۱] پیوسته چندین تن خوشنویس در دربار ناصری حضور داشتند و ناصرالدین شاه آنان را به لقبهایی چون کاتب السلطان، خوش نویس باشی و اشرف الکتاب مفتخر مینمود. او همچنین با خوشنویسان معروف عصر خود از جمله میرزای کلهر، میرزا غلامرضا اصفهانی و محمد حسین شیرازی ارتباط داشت.[۱۱۲]
ناصرالدین شاه همچنین در جمعآوری مرقعات و کتابهای خطی اهتمام داشت. او هرجا نسخهای خطی نفیس مییافت، برای کتابخانه سلطنتی خریداری میکرد.[۱۱۳] به دستور او چندین نسخه ارزشمند کتابت و تصویرسازی شدند. از آن جمله نسخهای مصور هزار و یک شب بود که شاه در نخستین سال جلوس خود به کتابتش دستور داد و پس از هفت سال در شش مجلد به دست ۴۲ هنرمند به اتمام رسید و اثری همتای شاهنامه بایسنقری است.[۱۱۴]
موسیقی
عده موسیقدانان در دربار ناصرالدین شاه بسیار بیش از شمار آنان در دربار پدرش بود.[۱۱۵] نوازندگان برجستهای چون آقا علیاکبر خان فراهانی، میرزا عبدالله، آقاحسینقلی، آقا غلامحسین، سرورالملک و سماع حضور در دربار ناصری حضور داشتند. بعضی از این نوازندگان، مانند سرورالملک، از شاه لقب گرفتند[۱۱۶] و استادان با عناوینی همچون آقا و میرزا خوانده شدند که از ترقی شأن موسیقیدانان در این زمان حکایت دارد. در این دوره یادگرفتن موسیقی در میان خانواده سلطنتی رایج شد، چنانکه عصمتالدوله و تاجالسلطنه، دختران شاه، نواختن پیانو آموختند.[۱۱۷] در این زمان، نخستین دسته موسیقی سلطنتی توسط دو موسیقیدان فرانسوی ایجاد شد. همچنین به خواست ناصرالدین شاه موسیقیدانی فرانسوی به نام موسیو لومر به ایران آمد تا شعبه موسیقی دارالفنون را راهاندازی کند.[۱۱۷]
تعزیه
در دوران سلطنت ناصرالدین شاه، تحت حمایت شاه تعزیه به اوج توسعه و شکوه خود رسید.[۱۱۸] در این دوره به پیروی از خواستههای شاه، تعزیه جنبههای تفریحی و تجملی پیدا کرد و وسیلهای برای اظهار شکوه و جلال سلطنت شد. بزرگان، شاهزادگان و رجال نیز به شاه تأسی کردند و اهمیت زیادی به تعزیه دادند. در عهد او تعزیه تا حدی گسترش یافت که در دهه اول محرم نزدیک به سیصد مجلس تعزیه در تهران تشکیل میشد. به دنبال ورود تجمل و اشرافیت به تعزیه، تعزیه نامهها اصلاح شد و مجالسی چون تعزیه درهال صدف، تعزیه امیرتیمور و تعزیه حضرت یوسف و عروسی دختر قریش در آنها وارد گردید که مربوط به عزاداری نبودند.[۱۱۸] ناصرالدین شاه که در تهران و نیاوران برای خود تکایای مخصوص ساخته بود، در سال ۱۲۴۸ شمسی به مباشرت دوستعلیخان نظام الدوله معیرالممالک عظیمترین نمایشخانه همه اعصار تاریخ ایران، یعنی تکیه دولت را در زاویه جنوب غربی کاخ گلستان ساخت که حدود بیست هزار نفر گنجایش داشت و غرفههای مخصوصی برای شاه و اشراف.[۱۱۹] شاه خود به برخی از گوشههای گونهای از تعزیه که تعزیه مضحک خوانده میشد، علاقه خاصی نشان میداد. یکی از آنها گوشه عروسی بلقیس بود که لااقل سالی دوبار در تکیه دولت به نمایش در میآمد و هنگام اجرای آن صدای خنده شاه از پشت پرده غرفه مخصوصش در تکیه دولت به گوش حاضران میرسید.[۱۲۰]
خاطره نویسی
ناصرالدین شاه بیش از تمام پادشاهان ایران کتاب، خاطرات و سفرنامه از خود به جا گذاشتهاست.[۱۲۱] به رغم رسم رایج، او آثار و نوشتههای خود را از قبیل سفرنامه و یادداشتهای روزانه خود تدارک میدید و مؤلفان دولتی در تهیه این نوشتهها کمتر مداخله داشتند؛ به همین دلیل یادداشتها و سفرنامه هائی که از او در دست است، به دستخط شخص اوست. دفاتر خاطرات شخصی او مشتمل بر هفت مجلد است و از سال ۱۲۷۲ هجری قمری آغاز و در سال ۱۳۰۳ هجری قمری پایان مییابد. نخستین بخش آن (شامل خاطرات سالهای ۱۲۷۲ تا ۱۲۸۵) به جای ترتیب معمول تاریخی، براساس اماکن جغرافیایی که شاه به آنها سفر میکرده مرتب شدهاست. شاه سفرنامههای خارجی خود را نیز به دنبال خاطرات روزانه خود در همین دفاتر ثبت کردهاست که این بخش از خاطرات او در دوران سلطنتش ویرایش و به چاپ رسید.[۱۲۲]
ناصرالدین شاه در خاطراتش نام بسیاری از اماکن و مناطق شمالی تهران را از جمله شمیران، لواسان و روستاها و مکانهای دامنه البرز به همراه اطلاعات زیادی در مورد جغرافیای آن مناطق با دقت بسیار زیادی ثبت کردهاست. در برابر ثبت آگاهیهای دقیق مردمشناسی و جغرافیایی که حاصل سفرها و گشت و گذارهای دائمی او در مناطق مختلف بود، وی در خاطراتش بسیار کم به مسائل سیاسی و اجتماعی پرداختهاست. به همین ترتیب در ضمن گزارش سفرهای خارجی کمتر از مذاکرات و صحبتهای سیاسی خود با سران دول اروپایی حرفی به میان آوردهاست و به جزئیات دیگر با دقت بیشتر نگریستهاست.[۱۲۳]
نقاشی
بانقاشیهایی که از ناصرالدین شاه بجای مانده، میتوان گفت که علاوه بر اینکه ناصرالدین شاه به هنر نقاشی علاقهمند بوده، نسبت به تأسیس مراکز آموزش نقاشی وفراهم آوردن تسهیلات لازم برای هنرمندان درباری توجه خاص داشته، ضمن اینکه خود نیز ازین هنر بی بهره نبوده است[۱۲۴]
افسانه اولین تلفن همراه در ایران
وبسایت مٶسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی مدعی شده است که اولین تلفن همراه موجود در ایران متعلق به ناصرالدین شاه بوده است.[۱۲۵] بنا بر ادعای این مؤسسه این تلفن در سال ۱۲۳۰ تولید شده است و «این تلفن همراه در سفرها همراه ناصرالدین شاه بوده و در زمان نیاز به کابلهای کشیده شده بین راه وصل و با مخاطب مورد نظر تماس تلفنی برقرار میشده است.» این ادعا از ابتدا تا انتها نادرست و بیپایه است. روشن نیست که منظور این وبسایت از تاریخ ۱۲۳۰ هجری شمسی است یا هجری قمری ولی حتی اگر این تاریخ هجری شمسی هم در نظر گرفته شود تاریخ ادعایی تولید این تلفن ۲۴ سال پیش از ثبت اختراع تلفن توسط الکساندر گراهام بل در دوم ژوئن سال ۱۸۷۵ میلادی مصادف با ۱۲ خرداد ۱۲۵۴ شمسی است. تلفن محلی (و نه راه دور) حتی در ایالات متحده نیز تا سالهای پایانی سلطنت ناصرالدین شاه به مرحله تولید و خدمات تجارتی محدود نرسیده بود. تلفن راه دور نیز تا دههٔ دوم قرن بیستم، یعنی دوران احمدشاه قاجار و رضاشاه پهلوی به مرحلهٔ تولید تجاری نرسید.
چاپ اولین اسکناس
در سال ۱۲۶۸ ش نشر اسکناس در سراسر ایران منحصراً به بانک شاهنشاهی ایران که توسط انگلستان تشکیل شده بود واگذار شد و یک سال بعد، اسکناس جدید با علامت شیر و خورشید و عکس ناصرالدین شاه قاجار و ذکر ارزش آن منتشر شد. مجموعاً بانک شاهنشاهی، چهل سال در ایران اسکناس منتشر کرد تا اینکه در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۰۹، حق انتشار اسکناس از آن بانک سلب و به بانک ملی ایران واگذار گردید.[۱۲۶]
اولین باغ وحش در تهران
در دوره قاجار ایرانیان با باغهای وحش اروپایی آشنا شدند. اما نخستین باغ وحش یا «مجمع الوحوش» در دوره ناصرالدین شاه در خیابان لختی سعدی کنونی در جایی که زمانی نام خیابان باغ وحش و بعد ماشین خانه و سرانجام اکباتان نامیده شد، تأسیس گردید که البته هیچگاه به صورت باغ وحش کاملی در نیامد و گاه اهالی شهر برای تماشای چند حیوان بدانجا میرفتند. ناصرالدین شاه پس از سفرهای خود به اروپا و دیدن باغ وحشهای اروپایی، علاقه خاصی به باغ وحش و حیوانات پیدا کرد و به همین دلیل محل دوشان تپه را انتخاب کرد که از پیش در سال ۱۲۶۹ قمری ۱۸۵۳ میلادی عمارت باشکوهی در آن برپا کرده بود و با استفاده از قنات، دریاچه یی نیز پدید آورده بود که منظرههای بسیار زیبا و دیدنی آن اهالی را به خود جلب میکرد. در باغ وحش دوشان تپه، چهار شیر نر و ماده از کوههای شیراز، سه ببر از مازندران، یک یوز، سه پلنگ از جاجرود، پنج خرس از دماوند، کفتار، بوزینه، یک میمون، خر و طاووسهای بسیار وجود داشت.[۱۲۷]
بناها
ناصرالدین شاه در طول دوران سلطنتش کاخ گلستان را گسترش داد و بناهای تازهای به آن افزود. به دستور او در سال ۱۳۰۱ هجری قمری اندرونی قدیمی کاخ گلستان را که از بناهای دوره فتحعلی شاه بود تخریب کردند و ساختمانهای جدیدی به جای آن ساختند. شمسالعماره، تکیه دولت، تالار سلام، تالار آینه وکاخ ابیض از بناهای دیگر ناصرالدین شاه در کاخ گلستان است.[۱۲۸] او نخستین موزه ایران را در تالار سلام کاخ گلستان ایجاد کرد.[۱۲۹]
کاخهای عشرت آباد، سلطنتآباد، صاحبقرانیه، شهرستانک و قصر یاقوت نیز به دستور ناصرالدین شاه در خارج از شهر تهران و به منظور اقامت خاندان سلطنتی و ملازمان در طول سفرهای ییلاقی، ساخته شدند.[۱۳۰]
بخش دیگری از اقدامات ساخت و ساز ناصرالدین شاه گسترش و بازسازی پایتخت در سال ۱۲۸۴ هجری قمری بود که با برداشتن دیوار قدیمی تهران و احداث خیابانهای وسیع به سبک اروپایی آغاز شد.[۱۳۱]
ازدواجها و فرزندان
قاجاریان |
|
شاهان | |
عنوان آقامحمدخان |
دورهٔ سلطنت ۱۱۶۱-۱۱۷۶ |
نخستوزیرهای مشهور | |
حاج ابراهیم کلانتر |
|
چهرههای سرشناس | |
عباس میرزا نایب السلطنه |
|
رویدادهای مهم | |
قرارداد آخال |
|
جنبش مشروطه | |
قیام تنباکو |
|
ناصرالدین شاه در طول حیات خود هشتاد و پنج زن صیغه و عقدی اختیار کرد.[۱۳۲] او ۴۲ فرزند داشت که از آن میان ۱۸ نفر در کودکی در گذشتند.[۱۳۳] زنهای عقدی به ترتیب گلین خانم دختر شاهزاده احمد میرزا، فاطمه پندر[نیازمند منبع]، خجسته خانم تاج الدوله دختر شاهزاده سیف الله میرزا، ستاره خانم تبریزی، شکوه السلطنه مادر مظفرالدین شاه و نوه فتحعلی شاه و جیران خانم فروغ السلطنه بودند. فروغ السلطنه و شکوه السلطنه در حیات ناصرالدین شاه در گذشتند.[۱۳۲]
ردیف | نام | تولد (هـ. خ/هـ. ق.) | مرگ (هـ. خ/هـ. ق) | نام مادر | یادداشتها |
---|---|---|---|---|---|
۱ | معصومه خانم فخرالملوک | ۱۲۲۷/۱۲۶۳ | ۲۰ فروردین ۱۲۵۷/۶ ربیعالاول ۱۲۹۵ | گلین خانم | در ۱۶ آبان ۱۲۳۹ (۲۲ ربیعالثانی ۱۲۷۷) به ازدواج امیرمهدی خان انتظامالدوله قاجار درآمد. صاحب چهار فرزند شد. |
۲ | سلطان محمود میرزا (اول) | ۱۳ مهر ۱۲۲۸/۱۸ ذیالقعده ۱۲۶۵ | ۱۲۲۹/رمضان ۱۲۶۶ | گلین خانم | در پنج ماهگی به ولیعهدی برگزیده شد. در یازده ماهگی درگذشت. |
۳ | سلطان مسعود میرزا ظلالسلطان | ۱۵ دی ۱۲۲۸/۲۰ صفر ۱۲۶۶ | ۱۰ تیر ۱۲۹۷/۲۳ رمضان ۱۳۳۶ | عفتالسلطنه | |
۴ | سلطان معینالدین میرزا | ۱۹ بهمن ۱۲۳۰/۱۶ ربیعالثانی ۱۲۶۸ | ۱۵ آبان ۱۲۳۸ | تاجالدوله | در مرداد ۱۲۳۱ (شوال ۱۲۶۸) به ولیعهدی برگزیده شد. در شب رسیدن خبر فتح هرات به تهران درگذشت. |
۵ | ملک شاه میرزا | ؟ | ؟ | ستاره خانم تبریزی | در بازگشت ناصرالدین شاه از سفر اصفهان (۱۲۶۷) تولد یافت و در هشت ماهگی درگذشت. |
۶ | سلطان محمد میرزا | ؟ | ؟ | جیران | در هشت روزگی درگذشت. |
۷ | محمدقاسم میرزا | ۱۲۳۱/۱۲۶۹ | ۸ تیر ۱۲۳۷/۱۷ ذیالقعده ۱۲۷۴ | جیران | در ۱۲۷۳ هجری قمری با لقب «امیرنظام» فرمانده کل ارتش ایران شد. در ۱۳ مرداد ۱۲۳۶ (۱۳ ذیالحجه ۱۲۷۳) به ولیعهدی رسید. در پنج سالگی درگذشت. |
۸ | سلطان حسین میرزا | ۱۲۳۱/۱۲۶۹ | ۱۲۴۷/۱۲۸۵ | عفتالسلطنه | در شانزده سالگی در حالی که حاکم خراسان بود در مشهد درگذشت. از خود پسری باقی گذاشت، مهدیقلی میرزا مؤیدالسلطان که توسط ظلالسلطان سرپرستی میشد. |
۹ | مظفرالدین شاه | ۳ فروردین ۱۲۳۲/۱۲ جمادیالثانی ۱۲۶۹ | ۱۲ دی ۱۲۸۵/۱۸ ذیالقعده ۱۳۲۴ | شکوه السلطنه | |
۱۰ | پری سلطان خانم | ؟ | ؟ | ستاره خانم تبریزی | در یک سالگی درگذشت. |
۱۱ | سلطان رکنالدین میرزا | ؟ | ؟ | جیران | در سه سالگی درگذشت. |
۱۲ | زینتالدوله | ؟ | ؟ | شکوه السلطنه | در نه ماهگی درگذشت. |
۱۳ | اخترالملوک | ؟ | ؟ | ستاره خانم تبریزی | در یک سالگی درگذشت. |
۱۴ | فاطمه خانم عصمتالدوله | ۱۲۳۴ | ۱۲ شهریور ۱۲۸۴ | تاجالدوله | در ۱۲۵۲ با دوستمحمد معیرالممالک ازدواج کرد. صاحب چهارفرزند شد. از جمله دوستعلی معیری و عصمتالملوک معیری (همسر اول حسن مستوفی) |
۱۵ | کامران میرزا | ۳۱ تیر ۱۲۳۵/۱۹ ذیالقعده ۱۲۷۲ | اسفند ۱۳۰۷/رمضان ۱۳۴۷ | منیرالسلطنه | |
۱۶ | ضیاءالسلطنه | ۱۲۳۵ | ۱۲۸۰ | ندیمالسلطنه | در ۱۲۵۳ با میرزا زینالعابدین خاتونآبادی، امام جمعه تهران ازدواج کرد. صاحب دو پسر و دو دختر بود، از جمله جواد ظهیر و زهرا امامی |
۱۷ | کسرائیل خانم افتخارالدوله | ۱۲۳۶ | ۱۳۰۱ | عفتالسلطنه | در ۱۲۵۲ با ابوالفتح قاجار قوانلو، صارمالدوله ازدواج کرد |
۱۸ | افسرالدوله | ۱۲۳۷/۱۲۷۴ | ؟ | گلین خانم | با ابوالفتح میرزا مؤیدالدوله ازدواج کرد. |
۱۹ | سلطان محمود میرزا (دوم) | ؟ | ؟ | گلین خانم | در نه ماهگی درگذشت. |
۲۰ | والیه | والیزاده خانم | با محمدحسین خان اعتضادالملک قاجار ازدواج کرد. پس از درگذشت او با مهدیقلی خان مجدالدوله قاجار ازدواج کرد. | ||
۲۱ | توران آغا فخرالدوله | ۱۲۳۸ | ۱۲۷۰ | خازنالدوله | با مهدیقلی خان مجدالدوله قاجار ازدواج کرد. بدون فرزند درگذشت. |
۲۲ | تومان آغا فروغالدوله | ۱۲۴۱ | ۱۲۹۵ | خازنالدوله | با علی خان ظهیرالدوله قاجار ازدواج کرد. صاحب شش فرزند شد، از جمله محمدناصر صفا (ظهیرالسلطان) و ولیه صفا (فروغالملوک) |
۲۳ | زهرا خانم افتخارالسلطنه | ۱۲۴۹ | ۱۳۲۵ | عایشه خانم یوشی | ابتدا با ابراهیم خان انتظامالدوله نوری ازدواج کرد. پس از مدتی طلاق گرفت و با امیراصلان خان نظامالدوله خواجهنوری ازدواج کرد. صاحب شش فرزند شد. |
۲۴ | فاطمه خانم قدرتالسلطنه | قمرتاج خانم | با سلطان جنید میرزا معتمدالدوله نوه فرهاد میرزا معتمدالدوله ازدواج کرد. صاحب دو فرزند شد. پس از مدتی طلاق گرفت. | ||
۲۵ | فرحالسلطنه | مرجان خانم ترکمان | |||
۲۷ | اخترالدوله | ۲ دی ۱۲۶۰ | وجیهالدوله | در ۱۲۷۳ با غلامعلی عزیزالسلطان ازدواج کرد. پس از ترور ناصرالدین شاه از عزیزالسلطان طلاق گرفت و به ازدواج ارشدالدوله درآمد. | |
۲۸ | نصرتالدین میرزا سالارالسلطنه | ۱۲ اردیبهشت ۱۲۶۱/۱۳ جمادیالثانی ۱۲۹۹ | زینتالسلطنه | ||
۲۹ | زهرا خانم تاجالسلطنه | ۱۴ بهمن ۱۲۶۲ | ۴ بهمن ۱۳۱۴ | تورانالسلطنه | در ۱۷ آذر ۱۲۷۲ با امیرحسن خان شجاعالسلطنه ازدواج کرد. پس از چندی طلاق گرفت و در ۱۶ اسفند ۱۲۸۶ (۱۳ صفر ۱۳۲۶) با قوللرآقاسی برادرزاده حسین پاشاخان امیر بهادر ازدواج کرد و مدتی بعد طلاق گرفت. از شجاعالسلطنه صاحب چهار فرزند بود. |
۳۰ | محمدرضا میرزا رکنالسلطنه | ۲۵ بهمن ۱۲۶۳ | ۱۳۳۰ | بدرالسلطنه | |
۳۱ | شرفالسلطنه | وقارالسلطنه | |||
۳۲ | ملک قاسم میرزا | ۲۲ آبان ۱۲۶۵/۱۵ صفر ۱۳۰۴ | ۲۲ اسفند ۱۲۶۵/۱۷ جمادیالثانی ۱۳۰۴ | عابده بیگم | |
۳۳ | حسینعلی میرزا یمینالسلطنه | ۹ شهریور ۱۲۶۹ | ۱۳۳۱ | مرجان خانم ترکمان | |
۳۴ | خدیجه خانم عزالسلطنه | ۱۲۶۷ یا ۱۲۶۸/۱۳۰۶ | ۹ اردیبهشت ۱۳۶۳/۲۸ رجب ۱۴۰۴ | محبوبالسلطنه | با غلامحسین امیراصلانی (احتشامالملک) ازدواج کرد. صاحب شش فرزند شد. |
۳۵ | احمدرضا میرزا عضدالسلطنه | ۱۰ تیر ۱۲۷۰ | ۱۳۱۸ | تورانالسلطنه | |
۳۶ | عزیزالسلطنه | ۱۳۱۲/۱۲۷۴ | ۱۳۲۹/۱۲۸۹ یا ۱۲۹۰ | محبوبالسلطنه | ازدواج نکرد. در سن شانزده سالگی بدون فرزند درگذشت. |
نگارخانه
-
یک عکس رسمی از ناصرالدین شاه
-
ناصرالدینشاه قاجار بر روی پلههای تخت طاووس
-
ناصرالدین شاه در حیاط کاخ گلستان
-
ناصرالدین شاه در تالار آینه در کاخ گلستان، در کنار کره جواهرنشان
-
ناصرالدین شاه در حال بوسیدن دست ملکه ویکتوریا؛ تصویر روی جلد مجله اخبار مصور لندن در تاریخ ۲۲ تیر ۱۲۸۳ هجری خورشیدی
-
ناصرالدین شاه و همراهانش در کنسرت دولتی دربار بریتانیا. ناصرالدین شاه میان همسر ادوارد هفتم پادشاه بریتانیا و همسر الکساندر سوم تزار روسیه نشستهاست.
-
ناصرالدین شاه مهمان ادوارد هفتم پادشاه بریتانیا
-
ناصرالدین شاه بعد از رفتن به بریتانیا
دودمان
[نهفتن]دودمان ناصرالدینشاه قاجار | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
پانویس: به ترتیب از 1 تا 133 :
- «مادر ناصرالدین شاه / عکس». پایگاه خبری تحلیلی جمهوریت. ۲۰۱۴-۰۸-۲۴. بازبینیشده در ۲۰۱۴-۰۸-۲۳.
- M. Eskandari-Kadjar. «Children of Mohammad Shah Qajar». qajarpages. بازبینیشده در ۲۲ اسفند ۱۳۹۰.
- امانت، عباس. ص۶۳
- عضدالدوله، صص ۹۴–۹۵؛ سپهر، ص۳۱۲.
- M. Eskandari-Kadjar. «Children of Mohammad Shah Qajar». qajarpages. بازبینیشده در ۲۲ اسفند ۱۳۹۰.
- امانت، عباس، ص۶۶.
- امانت، عباس، ص۷۵
- سپهر، ص۱۴۶
- امانت، عباس، صص۷۶–۷۷
- امانت، ص۲۷۷
- امانت، عباس. ۲۸۵–۲۸۴.
- امانت، عباس. ۲۹۰.
- امانت، عباس. ۲۹۴.
- امانت، عباس. ۲۹۶.
- امانت، عباس. ۳۰۴–۳۰۵.
- امانت، عباس. ۳۷۱.
- امانت، عباس. ۳۶۴.
- امانت، عباس. ۳۶۴–۳۶۵.
- امانت، عباس. ۳۶۷.
- امانت، عباس. ۳۷۸–۳۷۹.
- امانت، عباس. ۳۸۱–۳۸۴.
- امانت، عباس. ۳۸۴–۳۸۸.
- شمیم، علی اصغر. ۲۳۱.
- امانت، عباس. ۳۷۳.
- امانت، عباس. ۳۹۰.
- امانت، عباس. ۳۹۲–۴۰۹.
- امانت، عباس. ۴۲۲.
- معیری، دوستعلی. ۳۸.
- امانت، عباس. ۴۲۳.
- امانت، عباس. ۴۲۵.
- قائم مقامی، جهانگیر. «پایان کار میرزا آقاخان نوری». بررسیهای تاریخی (تهران)، ش. ۱۵ و ۱۶ (مرداد و آبان ۱۳۴۷): ۱۲۳. بازبینیشده در ۱۳ مهر ۱۳۹۱.
- امانت، عباس. ۴۲۷.
- امانت، عباس. ۴۳۳.
- قائم مقامی، جهانگیر. «پایان کار میرزا آقاخان نوری». بررسیهای تاریخی (تهران)، ش. ۱۵ و ۱۶ (مرداد و آبان ۱۳۴۷): ۱۲۵. بازبینیشده در ۱۳ مهر ۱۳۹۱.
- امانت، عباس. ۴۴۴.
- قائم مقامی، جهانگیر. «پایان کار میرزا آقاخان نوری». بررسیهای تاریخی (تهران)، ش. ۱۵ و ۱۶ (مرداد و آبان ۱۳۴۷): ۱۳۰–۱۳۲. بازبینیشده در ۱۳ مهر ۱۳۹۱.
- امانت، عباس. ۴۶۳–۴۶۴.
- امانت، عباس. ۴۶۳–۴۶۸.
- امانت، عباس. ص۴۸۰؛ امانت، عباس. ص۵۰۴
- امانت، عباس. ۴۷۱.
- امانت، عباس. ۵۲۴–۵۲۶.
- امانت، عباس. صص۴۹۸–۵۰۴
- امانت، عباس. صص۵۱۹–۵۲۱
- فراهانی منفرد، مهدی. «اصلاحات میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی و دو رویه تمدن بورژوازی غرب». گنجینه اسناد (تهران)، ش. ۲۳ و ۲۴ (پائیز و زمستان ۱۳۷۵): ۷۹.
- امینالدوله، ص۲۷
- فراهانی منفرد، مهدی. «اصلاحات میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی و دو رویه تمدن بورژوازی غرب». گنجینه اسناد (تهران)، ش. ۲۳ و ۲۴ (پائیز و زمستان ۱۳۷۵): ۷۹–۸۴.
- فراهانی منفرد، مهدی. «اصلاحات میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی و دو رویه تمدن بورژوازی غرب». گنجینه اسناد (تهران)، ش. ۲۳ و ۲۴ (پائیز و زمستان ۱۳۷۵): ۸۵.
- امینالدوله. ۳۶.
- امانت، عباس. ۵۶۸.
- امینالدوله. ۳۸–۴۰.
- شمیم، علیاصغر. ۱۹۱–۱۹۲.
- امانت، عباس. ۵۵۳–۵۵۴.
- امینالدوله. ۴۰.
- قرارداد رویتر
- امانت، عباس، ص۵۶۸
- امینالدوله، ص۴۱
- اصلاحات میرزا حسین خان سپهسالار و دو رویه تمدن بورژوازی غرب
- امینالدوله، ص۵۳–۵۴
- امینالدوله، ص۵۵–۵۶
- 1-دادرسی و نظام قضایی در ایران، سید حسن امین، ناشر:دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1381.
- 4-دادگستری در ایران، محیط طباطبائی.
- http://www.asriran.com/fa/news/273966/تاریخچه-موزه-در-ایران-دستور-ناصرالدین-شاه-برای-ساخت-نخستین-موزه-ایران
- پرتو، افشین. «نگاهی به رویدادهای نیمه دوم سده نوزدهم و جدایی آسیای میانه از ایران». اطلاعات سیاسی و اقتصادی (تهران)، ش. ۱۱۹ و ۱۲۰ (مرداد و شهریور ۱۳۷۶): ۶۳.
- امینالدوله، ص۶۵–۶۶
- امینالدوله، ص۶۶
- امینالدوله، ص۶۶
- امینالدوله، ص۶۸
- امانت، عباس، ۵۳۲
- امینالدوله، ص۷۵–۷۶
- امانت، عباس، ۵۷۱
- امینالدوله
- امانت، عباس، ص۵۷۲
- زبیده خانم آمینه اقدس
- امانت، عباس، ص۵۶۹
- معیری، دوستعلی، تاجالسلطنه، امینالدوله
- تاجالسلطنه
- امانت، عباس، ص۵۷۱–۵۷۲
- امینالدوله، ص
- امینالدوله، ص۹۶ و ۱۰۹ و امانت، عباس، ۵۶۹
- امانت، عباس، ص۵۷۱
- امینالدوله، ص۱۱۲
- امانت، عباس، ص۵۷۱
- امانت، عباس، ص۵۷۲–۵۷۳
- [۱]
- امینالدوله، ص۱۷۴
- [۲]
- امانت، عباس، ص۵۶۹
- امینالدوله، ص۱۷۵–۱۷۸
- شکایت میراث فرهنگی از شهرداری تهران برای گودبرداری در یک باغ تاریخی، رادیو زمانه
- مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، صفحهٔ ۵۵۲
- آرین پور، یحیی. صص. ۲۴۱–۲۴۲
- Ekhtiar, 1994, pp 260-262
- آرین پور، یحیی. صص. ۲۵۲–۲۵۸
- آرین پور، یحیی. ص. ۲۵۸
- هدایت، مهدی قلی. ص. ۵۳
- حسن رشدیه
- طهماسبپور، محمدرضا، ص۲۱؛ امانت، عباس، ۱۲۹–۱۳۰
- طهماسبپور، محمدرضا، صص۴۱–۴۲
- طهماسبپور، محمدرضا، صص۴۳–۴۸
- طهماسبپور، محمدرضا، ص۴۴
- طهماسبپور، محمدرضا، ص۵۸
- طهماسبپور، محمدرضا، ص۵۶
- طهماسبپور، محمدرضا، صص۳۴–۳۸
- http://readbook.ir/2405/
- منصوری، کوروش، صج؛ سیدان، مریم. نخستین نشانههای رمان نویسی در ایران. آیینه میراث، سال نهم، شماره ۱، بهار و تابستان ۱۳۹۰.
- منصوری، کوروش، صت
- صحراگرد، مهدی. «ناصرالدین شاه و خوشنویسی». گلستان هنر (تهران)، ش. ۸ (تابستان ۱۳۸۶): ۷۶.
- صحراگرد، مهدی. «ناصرالدین شاه و خوشنویسی». گلستان هنر (تهران)، ش. ۸ (تابستان ۱۳۸۶): ۷۵.
- صحراگرد، مهدی. «ناصرالدین شاه و خوشنویسی». گلستان هنر (تهران)، ش. ۸ (تابستان ۱۳۸۶): ۷۶ و ۸۵.
- صحراگرد، مهدی. «ناصرالدین شاه و خوشنویسی». گلستان هنر (تهران)، ش. ۸ (تابستان ۱۳۸۶): ۸۱–۸۳.
- صحراگرد، مهدی. «ناصرالدین شاه و خوشنویسی». گلستان هنر (تهران)، ش. ۸ (تابستان ۱۳۸۶): ۷۷.
- صحراگرد، مهدی. «ناصرالدین شاه و خوشنویسی». گلستان هنر (تهران)، ش. ۸ (تابستان ۱۳۸۶): ۷۸.
- خضرائی، بابک. «چند نکته دربارهٔ وضع موسیقی ایران در دوره ناصرالدین شاه». گلستان هنر (تهران)، ش. ۸ (تابستان ۱۳۸۶): ۷۰. بازبینیشده در ۳ مهر ۱۳۹۰.
- معیری، دوستعلی. رجال عصر ناصری. تهران: نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۱. ۲۸۶.
- خضرائی، بابک. «چند نکته دربارهٔ وضع موسیقی ایران در دوره ناصرالدین شاه». گلستان هنر (تهران)، ش. ۸ (تابستان ۱۳۸۶): ۷۰. بازبینیشده در ۳ مهر ۱۳۹۰.
- بیضایی، بهرام. نمایش در ایران. تهران: روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۸۷. ۱۲۱. شابک ۹۶۴–۶۷۵۱-۰۹–۱.
- بیضایی، بهرام. نمایش در ایران. تهران: روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۸۷. ۱۲۲–۱۲۴. شابک ۹۶۴–۶۷۵۱-۰۹–۱.
- بیضایی، بهرام. نمایش در ایران. تهران: روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۸۷. ۱۵۳. شابک ۹۶۴–۶۷۵۱-۰۹–۱.
- آل داوود، سید علی. «ناصرالدین شاه خاطرهنویس». نشر دانش (تهران)، ش. ۱ (بهار ۱۳۸۰): ۳۵.
- آل داوود، سید علی. «ناصرالدین شاه خاطرهنویس». نشر دانش (تهران)، ش. ۱ (بهار ۱۳۸۰): ۳۵–۳۸.
- آل داوود، سید علی. «ناصرالدین شاه خاطرهنویس». نشر دانش (تهران)، ش. ۱ (بهار ۱۳۸۰): ۳۹–۴۰.
- ادوارد یاکوب، ص 201
- http://www.ir-psri.com/Show.php?Page=ViewPhoto&PhotoID=744&SP=Farsi
- مرکز اسناد انقلاب اسلامی http://www.irdc.ir/fa/calendar/571/default.aspx
- تاریخچه باغ وحش و نگهداری حیوانات وحشی در ایران/ مجمع الوحوش ناصری یا باغ وحش تهران
- معیری، دوستعلی. ص۴۱–۴۳
- [۳]
- معیری، دوستعلی. ص۴۵
- امانت، عباس، ص۵۶۶
- معیری، دوستعلی. ص. ۱۶
- The Royal Ark, GENEALOGY of The Qajar Dynasty of PERSIA
منابع
- بنفشه حجازی. تذکره اندرونی: شرح احوال و شعر شاعران زن در عصر قاجار تا پهلوی اول. چاپ نخست. تهران: نشر قصیده سرا، ۱۳۸۲. ص ۷۸ تا ۸۲. ISBN 964-7675-76-3.
- مرتضی راوندی. تاریخ اجتماعی ایران. چاپ سوم. تهران: انتشارات امیر کبیر، ۲۵۳۶. جلد دوم.
- ناصرالدین شاه قاجار. حکایت پیر و جوان. کورش منصوری. تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۵. ISBN 964-6357-69-5.
- آرین پور، یحیی. از صبا تا نیما، بازگشت بیداری (جلد اول). تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، ۱۳۵۷.
- هدایت، مهدی قلی. خاطرات و خطرات. تهران: زوار، ۱۳۸۵. ISBN 964-401-021-3.
- طهماسبپور، محمدرضا. ناصرالدین، شاهِ عکاس. تهران: نشر تاریخ ایران، ۱۳۸۷. ISBN 964-6082-16-5.
- مینالدوله، علیخان. خاطرات سیاسی امینالدوله. تهران: امیرکبیر، ۱۳۴۱.
- امانت، عباس. قبلهٔ عالم. تهران: کارنامه، ۱۳۸۴. ISBN 964-431-049-7.
- معیری، دوستعلی. یادداشتهائی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه. تهران: نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۲.
- تاج السلطنه (به کوشش منصوره اتحادیه). خاطرات تاج السلطنه. تهران: نشر تاریخ ایران، ۱۳۷۱.
- Ekhtiar, Maryam, 1994، "The Dar al-Funun: Educational reform and cultural development in Qajar Iran", Ph.D Dissertation, New York University, USA.
- Clay, Catrine (2006). King, Kaiser, Tsar. London: John Murray. ISBN 13-978-0-7195-6536-7