خیابون ، شور و تلاش زندگی

پایگاه اطلاعات علمی ، فرهنگی ، تجاری

خیابون ، شور و تلاش زندگی

پایگاه اطلاعات علمی ، فرهنگی ، تجاری

خیابون ، شور و تلاش زندگی

ضمن خوش آمدگویی به دوستان و میهمانان گرامی به اطلاع می رساند در این سایت اطلاعات بروز علمی ، تجاری ، فرهنگی و هنری در زمینه های مختلف عرضه گردیده و گفتمان های مربوطه در این مکان پیگیری و به بحث گذاشته می شود.

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
نویسندگان
پیوندهای روزانه
آخرین نظرات

کاوش‌گری و باستان‌شناسی

ویرانه‌های گندی‌شاپور

به روایت اکثر منابع تاریخ پزشکی دوره اسلامی، این مرکز علمی در انتقال دانش پزشکی یونانی، ایرانی و هندی به عالم اسلام سهم فراوانی داشته‌است. نخستین بیمارستانهای دوره اسلامی طبق الگوی بیمارستان جندیشاپور بنا شد. با این همه، اطلاعات تاریخی ما چندان نیست که بتوان تصویری دقیق از اوضاع علمی و فرهنگی این شهر عرضه کرد. آنچه در منابع دوره اسلامی در باره پیشینه علمی این شهر آمده‌است، گاه به افسانه می‌ماند. پژوهشهای جدید نیز، بعضاً، حاوی ادعاهایی ناسنجیده و غیرمستند است و تشخیص درستی این اطلاعات بسیار دشوار می‌نماید

ابن ندیم آورده است که اردشیر بابکان، بقایای تمام کتاب‌های پراکنده باستانی ایرانیان را، از هند و چین جمع‌آوری کرد و به خزانه افزود. پسر او شاپور اول راه پدر را ادامه داد و و تمام کتابهایی که از زبانهای دیگر به پارسی ترجمه شده بود را گرد آورد. او همچنین اوستا را به صورت یک کتاب گردآوری کرد. بنابر این پس از آنکه اسکندر اوستا را سوزاند آن را احیا کرد. کتابخانه دیگری که در این زمان ساخته شد کتابخانه خسرو اول در جندی شاپور برای دانشگاه آن بود. علاقه خاص او به جمع‌آوری کتابها از دورترین نقاط جهان مشهور است. جندی شاپور بهترین مرکز تحقیقاتی در دوران ساسانی بود. بسیای از دانشمندان از ملیتهای مختلف مخصوصا نسطوری‌ ها در آنجا گرد آمده بودند و بسیاری از کتابها به دستور خسرو اول به فارسی ترجمه شده بود. علاوه بر این دو کتابخانه، کتابخانه‌های بزرگ و معتبر دیگری هم وجود داشت. همه آتشکده‌ها و پرستشگاهها مانند همه بیمارستانها و مراکز تحقیقاتی و آموزشی گنجینه کتابهای خودشان را داشتند.

معماری و جغرافیای شهری

ابن حوقل (قرن چهارم هجری)، فاصله این شهر را تا «اندامِش» (نام قدیم اندیمشک)، دو فرسنگ آورده و ابولفدا (قرن هشتم هجری)، فاصله گندی‌شاپور را تا شوش، شش فرسنگ و تا شوشتر هشت فرسنگ گزارش کرده‌است.

در زمان ساسانیان

معماری شهری گندی‌شاپور، همانند اردوگاه‌های رومی، مستطیلی‌شکل است. شبکه بافتی این شهر، همانند شطرنج است و در میانه آن هشت راه (عمود) بر هشت راه دیگر، متقاطع است.

به روایت طبری، بهرام یکم ساسانی دستور داد تا مانی را مدتی در گندی شاپور زندانی و شکنجه کنند. او را در همین شهر، زنده پوست کندند و بر دروازه‌های شهر، آویختند. بدین سبب، این دروازه، «دروازه مانی» نام گرفت، گرچه نویسنده حدودالعالم، محل کشته شدن مانی را شهرکی به نام رادمِهر ذکر کرده است.

در زمان شاپور دوم، ذوالاکتاف، رومی‌ها گندی‌شاپور را محاصره و قسمتی از حصار آن را ویران کردند. در این جنگ قیصر روم اسیر شد و شاپور یکم او را وادار کرد که از سرزمین خود، خاک آورده، گندی‌شاپور را بازسازی کند. شاپور دوم در تعمیر باروهای شهر، خشت و گل و آجر و گچ به کار برد. از اینرو، نیمی از باروهای این شهر از خشت و نیمی دیگر از آن با آجر ساخته شد. همچنین قیصر وادار شد که به سبب جبران درخت‌های خرمایی که بریده بود، درخت زیتون بکارد. گندی‌شاپور در زمان قباد یکم، از خوش آب‌وهواترین و زیباترین مناطق کشور بود.

در زمان عباسیان تا صفویان

تمثال مانی نقاش. بنا بر یک روایت، او بر یکی از چهار دروازه اصلی شهر، به دار آویخته شد.
  • مولف حدودالعالم، گندی‌شاپور را شهری آباد و دارای نعمت فراوان معرفی کرده است.
  • قرن چهارم هجری: مقدسی، از گندی‌شاپور به عنوان «کوره و نیز قصبه‌ای با هوای دلگشا، مرکز خوزستان، جایگاه سلطان، با شکر فراوان (که به خراسان و جبال صادر می‌شده» یاد کرده و مذهب مردم آنجا را، اهل سنت ذکر کرده است. همچنین او نوشته که دو نهر و کارگاه‌های بافندگی بسیار و آبادی‌های گرانمایه و کشتزارها و ارزانی و خیرات و فقیهان و ثروتمندان بسیار دارد.
  • اصطخری، از بزرگی و آبادانی و کشاورزی و نخلستان‌های بسیار آنجا آورده است.
  • اوایل قرن ششم هجری: مولف مجمل التواریخ و القصص، گندی‌شاپور را شهری خراب با چند ده پراکنده ثبت کرده است.
  • اوایل قرن هفتم هجری: یاقوت حموی گزارش داده است که به جز بعضی ویرانه‌ها، نشانی از جندی‌شاپور باقی‌نمانده است.

در زمان صفویان

  • حدود 1050 هجری: امام شوشتری گزارش داد که فتحعلی‌خان، حکمران خوزستان، بر ویرانه‌های گندی‌شاپور، آبادی‌ای به نام شاه‌آباد، مشتمل بر خانه‌ها و عصارخانه و حمام بنا نهاد.

ساسانیان


جندی‌شاپور، در زمان خسرو انوشیروان، به دوران اوج شکوفایی خود رسید.

به گزارش قفطی، شاپور اول، هم‌زمان با بنیان نهادن شهر، جمعی از صاحبان حرفه‌های گوناگون و به‌ویژه طبیبان حاذق را از قسطنطنیه به گندیشاپور آورد. این گروه نوجوانان را آموزش دادند و باعث شهرت شهر به عنوان مرکزی طبی شدند (که این گروه را والریانوس قیصر روم و همراهان اسیر وی معرفی کرده‌است که شاپور از مهارت آنها در کارهای ساختمانی بهره برد). ابن‌عبری نیز اشاره کرده‌است که گروهی از پزشکان یونانی به ترویج طب بقراطی در جندیشاپور پرداختند. این گزارشها پیشینه آموزش پزشکی را در جندیشاپور به حکومت شاپور اول باز می‌گرداند.

فردوسی، در روایت ماجرای اعدام مانی نقاش به روزگار بهرام اول، آورده‌است که چوبه دار مانی را در کنار دیوار بیمارستان شهر برپا کردند. اگر این مطلب صحت تاریخی داشته باشد، پیشینه فعالیت بیمارستان جندیشاپور تا نیمه دوم قرن سوم میلادی به عقب می‌رود؛ اما الگوود (Cyril L. Elgood) بر این عقیده است که مدرسه جندیشاپور را شاپور دوم، معروف به ذوالاکتاف، تأسیس کرد و اداره آن را به اولیای کلیسای نسطوری سپرد. در ادامه، او نوشته است که، پزشکان و استادان آنجا (برخی یونانی و برخی ایرانی بودند) پیش از آغاز خدمت روزانه، در مراسم دعای صبحگاهی شرکت می‌کردند، اما از گزارش منابع کهن بیش از این نمی‌دانیم که ذوالاکتاف از هند طبیبی به شوش آورد و احتمالاً برای پزشکی مسیحی، به نام تئودوروس یا تئودوسیوس، کلیسایی در جندیشاپور بنا کرد. تئودوروس ظاهراً در آنجا طب تدریس می‌کرد و کتاب کُنّاش وی از معدود کتابهای فارسی است که در دوره اسلامی به عربی ترجمه شد.

دو حادثه دیگر بر رشد علمی جندیشاپور و نفوذ آموزه‌های یونانی در این مرکز افزود: نخست آنکه در ۴۸۹ میلادی امپراتور زنون، در پی حکم تکفیری که پاپ در باب نسطوریان صادر کرده بود، مدرسه دینی و پزشکی رُها را بست. متألّهان این مرکز به نصیبین و پزشکان آنجا به جندیشاپور کوچیدند و بدینسان از قلمرو امپراتوری روم به پادشاهی ساسانی پناه بردند. در آن روزگار رُها شهری کاملاً یونانی مآب بود، اما جندیشاپور شهری جهانی بود و از هر تعصبی آزاد بود.

حادثه دیگر در پی سختگیری یوستی‌نیانوس، امپراتور روم (حک: ۵۲۷ ـ۵۶۷ میلادی)، بر نوافلاطونیان و بستن فرهنگستان آتن در ۵۲۹ میلادی رخ داد. هفت حکیم نوافلاطونی آتن را ترک گفتند و، به امید دیدار پادشاهی مطابق با آرمان جمهوری افلاطونی، به دربار انوشیروان روی آوردند.

خسرو انوشیروان در گردآوری و ترجمه متون یونانی و هندی کوشید و گویا خود از تلفیق آثار یونانی و هندی کتابی در پزشکی تألیف کرد. وی برزویه حکیم، رئیس پزشکان ایرانی و سرپرست مدرسه و بیمارستان جندیشاپور، را برای جمع‌آوری برخی کتابهای پزشکی به هند فرستاد و پزشکی هندی به نام بُذ را برای تدریس طب هندی به جندیشاپور فراخواند. در سال بیستم پادشاهی انوشیروان، به دستور وی، گروهی از پزشکان جندیشاپور گرد آمدند و به بحث در باره موضوعات پزشکی پرداختند. قفطی، ضمن ذکر نام چند تن از اعضای این انجمن، نوشته‌است که مناظرات آنها ثبت و ضبط می‌شد. از لحن وی چنین برمی‌آید که به ترجمه عربی این مناظرات دسترسی داشته‌است. با این وصف، دشوار می‌توان این سخن الگود را پذیرفت که اگرچه به فرمان انوشیروان کتابی در سی مجلد در باره سموم تألیف شد و دانش نجوم مورد تشویق قرار گرفت، اما شاه نتوانست در جندیشاپور مدرسه طب تأسیس کند. در واقع، جندیشاپور به روزگار پادشاهی انوشیروان در اوج شکوفایی علمی بود

سقوط ساسانیان، فتح گندی‌شاپور

در 17 هجری قمری/ 638 میلادی، پس از تسخیر شوش، مسلمانان، به فرماندهی ابوسیره (یکی از سرداران ابوموسی اشعری) دست به محاصره جندی‌شاپور زدند. طبری می‌نویسد که پس از یک روز نبرد میان مدافعان و مهاجمان عرب، از میان سپاه اسلام، امان‌نامه‌ای به درون شهر پرتاب شد. مهاجمان مشاهده کردند که دروازه‌های شهر، به ناگهان گشوده شد و مردم در بازارها، کار را از سرگرفتند. هنگامی که مسلمانان دلیل این رفتار را پرسیدند، مردم پاسخ دادند که شما به ما پیش‌نهاد امان دادید و ما هم پذیرفتم. مهاجمان گفتند که ما چنین نکرده‌ایم. مردم شهر هم پاسخ دادند که ما دروغ نمی‌گوییم. بر مهاجمان آشکار شد که امان‌نامه را برده‌ای از تبار جندی‌شاپور به نام مُکَنِف، از سپاه اسلام، نوشته و به درون شهر پرتاب کرده بود. مسلمانان گفتند که نویسنده برده بوده، مردم شهر گفتند که ما آزاد و برده نمی‌شناسیم. سران لشکر به ناچار نامه‌ای به عمر بن خطاب نوشتند و کسب تکلیف کردند. عمر در پاسخ نوشت: «مفاد امان‌نامه را اجرا کنید». در نتیجه، مسلمانان پیمان را گرامی داشتند و از محاصره آن دست برداشتند. مردم گندی‌شاپور نیز حاضر به پرداخت جزیه گشتند.ابن‌اثیر، روایت طبری را با کمی تفاوت، بیان می‌دارد: «به سبب پرتاب تیری با پیوست امان‌نامه از سوی سپاه اسلام، شهر جندیشاپور از خطر غارت، ویرانی و کشتار رهایی یافت، اما نواحی اطراف آن در امان نماد، زیرا نعمان بن مقرن درحوالی جندیشاپور و شوش مدتی سرگرم جنگ بود ودر 21 هجری قمری/642 میلادی، رهسپار حمله به نهاوند شد». بلاذری می‌نویسند که ابوموسی اشعری به جندیشاپور رفت، اهالی از ترس، نزد او رفته، امان طلبیدند. ابوموسی با آنها عهد نمود که کسی را نکشد و به اسارت نگیرد و جز گرفتن سلاح جنگی، بر اموالشان تعرض نکند».

دوران خلفای راشدین و بنی‌امیه

در دوران خلفای راشدین و بنی‌امیه، فعالیت‌های علمی جندی‌شاپور اگرچه درخشش دوران ساسانی را نداشت، با این حال متوقف نگردید. با بررسی فعالیت علمی در زبان عرب، به جز دانش پزشکی، تا حدودی می توان به نقش رابطه عنصر ایرانی با عنصر یونانی در رشته‌های مختلف فلسفه و کیهان‌شناسی پی برد. در تاریخ تکامل نجوم در زبان عرب، می‌توان پی برد که از لحاظ زمانی، عنصر ایرانی و هندی مقدم بر یونانی بوده است. با آنکه از لحاظ جغرافیایی، بنی‌امیه (به پایتختی دمشق) به تمدن یونانی انطاکیه و اسکندریه نزدیک‌تر بودند و در آن سریانی‌ها، نقش واسطه را ایفا می‌کردند، ولی در ابتدای امر، مترجمان علم‌ها (شامل نجوم و جغرافیا) غالباً ایرانی بودند؛ چرا که منجمان در دربار ساسانی، گروهی متمایز و برجسته بودند. با این وجود، در عصر خلافت اموی و پس از آن تا 132 هجری قمری/750 میلادی، در نوشته‌ها و شعرهای عربی، هیچ اثری از عنوان اخترشناس (به عربی: منجم) دیده نشده است. در نوشته‌های عبدالرزاق زقزوق، خلفای اموی از پزشکان گندی‌شاپوری، کمک می‌جستند.[۶]

عباسیان

دکتر سیلمز در تحقیقی که در سال ۲۰۰۵ در ژورنال آمریکایی علوم اجتماعی اسلامی چاپ شد با اشاره به سالم ماندن دانشگاه گندی شاپور در حمله اعراب به ایران می‌نویسد:

بعد از اینکه اعراب مسلمان ایران را تسخیر کردند، به زودی به اهمیت این مؤسسه آموزشی پی بردند و بر آن شدند که شکوه سابق آن را حفظ کنند. آنها همه سازمان‌های شهر را باقی نگاه داشتند، از جمله بیمارستان، کتابخانه، مدرسه پزشکی و معابد آن را؛ و علاوه بر این برای دکترهایی که در گندی شاپور تحصیل کرده بودند شغل ایجاد کردند.

مرکز آموزشی گندی شاپور، با آنکه در زمان اسلام دوران شکوفایی خود را پشت سر گذاشته بود، مایه شگفتی اعراب گشت. در این مکان بود که کتاب‌های یونانی، سنسکریت و سریانی، که در زمان ساسانیان به زبان پهلوی ترجمه گشته بودند، به عربی ترجمه گشتند. فرای می‌نویسد که این فرایند ترجمه، گواهی بر دخالت ایرانیان در انتقال دانش کهن به جهان اسلامی بوده است.

آوازه شهرت علمی این شهر را حارث‌بن کلده، که از جندیشاپوریان طب آموخته و در فارس طبابت کرده و ثروتی اندوخته بود، بیش از گذشته به گوش اعراب رساند. با اینکه از فعالیت مدرسه جندیشاپور، از زمان بازگشت حارث به طائف تا زمان فرا خوانده شدن جرجیس بن بُختیشوع نزد منصور (حک: ۱۳۶ـ ۱۵۸)، گزارشی در دست نیست، اما می‌توان با اطمینان گفت که در این میانه فترتی در فعالیت علمی جندیشاپور روی نداده‌است. شاید از تأثیر برخی آموزه‌های زردشتی، همچون ثنویت، که زمانی بر اصول پزشکی یونانی رایج در جندیشاپور مؤثر بود، قدری کاسته شد، اما تعالیم مسیحی همچنان مانع از اهتمام پزشکان جندیشاپور به برخی حوزه‌های پزشکی، همچون کالبدشناسی، می‌شد. آنان، به‌رغم تأثیرپذیری‌شان از پزشکی نظری یونان، فعالیت خود را بیشتر به پزشکی بالینی و داروشناسی و داروسازی محدود کرده بودند. محمدی بر آن است که پزشکان و استادان جندیشاپور در فاصله فتح این شهر به روزگار خلافت عمر تا اوایل دوره عباسی مجبور بودند مستقل از حمایت حکومت به کار خود ادامه دهند و مدرسه و بیمارستان شهر را بگردانند، اما در ۱۴۸ خلیفه منصور به بیماری دشواری دچار شد و به دستور وی حاذق‌ترین طبیب آن روزگار - که به تشخیص مشاوران خلیفه، جرجیس بن بختیشوع، رئیس پزشکان جندیشاپور، بود - به بغداد فراخوانده شد. وی پس از درمان خلیفه عزت بسیار یافت و بعد از چهار سال اقامت در بغداد به جندیشاپور بازگشت و وعده داد تا شاگرد خود عیسی‌بن شُهلافا/ شهلاثا را به جای خود به بغداد بفرستد. به روزگار مهدی (حک: ۱۵۸ـ ۱۶۹) نیز فرزند جرجیس، بختیشوع، برای درمان هادی، پسر خلیفه، چندی به بغداد رفت و در ۱۷۱ نیز برای معالجه هارون به دارالخلافه رفت و اکرام بسیار دید. شش نسل از خاندان بختیشوع، در عین حفظ ارتباط خود با جندیشاپور، سالها از مهم‌ترین پزشکان دربار عباسی بودند.

پزشکان جندیشاپوری در بغداد قدر و منزلت بسیار داشتند. این موضوع از گلایه یکی از طبیبان عصر جاحظ از کسادی بازار پزشکان عرب در مقایسه با طبْآموختگان جندیشاپوری یا مسیحی پیداست. سرنوشت ماسَوَیه نیز سبب مهاجرت جندیشاپوریان را به بغداد روشن می‌سازد. او که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت، سی سال در بیمارستان جندیشاپور داروسازی کرد و پس از آنکه از کار برکنار شد با نومیدی به بغداد رفت، اما در آنجا، با اتکا به تجربیاتش، چشم پزشک مخصوص خلیفه شد. یوحنا پسر ماسَوَیه نیز در چشم‌پزشکی تبحر داشت و بیش از چهل اثر در پزشکی نگاشت. او در بغداد مدرّس مهم‌ترین مجلس درس طب آن روزگار بود و با آنکه اصنافی گوناگون از اهل علم و ادب به حلقه درس وی رفت‌وآمد داشتند، آنچنان که ابن‌ابی‌اصیبعه گزارش داده‌است او نیز، همچون دیگر پزشکان جندیشاپور، مایل نبود دانش خود را به همگان بیاموزد. عتاب وی با حُنَین‌بن اسحاق، از اهالی حیرَه، نیز به همین سبب بود. با این وصف، حنین به درس ابن‌ماسویه راه یافت و یکی از بزرگ‌ترین چشم‌پزشکان دوره اسلامی شد. به علاوه، ظهور او به عنوان مهم‌ترین مترجم سریانی آثار یونانی، بر دانش جندیشاپوریان افزود. او ۸۵ اثر جالینوس را به سریانی ترجمه کرد که اغلب به درخواست پزشکان جندیشاپور به انجام رسید. برخی از این ترجمه‌ها برای دانشجویان جندیشاپوری متون درسی به‌شمار می‌آمدند. اولیری تقاضا برای ترجمه‌های سریانی، در کنار ترجمه‌های عربی، را نشانه تداوم فعالیت علمی جندیشاپور دانسته‌است. از سوی دیگر، مرکزیت یافتن بغداد در نهضت ترجمه آثار یونانی باعث مهاجرت گسترده طبیبان جندیشاپور به بغداد شد. آنان در آنجا بیش از جندیشاپور امکان تحقیق و تدریس پزشکی و دستیابی به ترجمه‌های سریانی داشتند. این مهاجرتها اگرچه از رونق علمی جندیشاپور کاست، اما زمینه انتقال دانش و تجربه این مرکز علمی را به بغداد بیش از گذشته فراهم آورد و نقشی درخور توجه در شکل‌گیری نهاد بیمارستان در جهان اسلام داشت.

محققان در باره میزان اهمیت مدرسه جندیشاپور در انتقال دانشهای دوره باستان، به‌ویژه پزشکی، به عالم اسلام هم نظر نیستند. هرچند اغلب آنان مدرسه جندیشاپور را اصلی‌ترین واسطه انتقال پزشکی هند به جهان عربی‌زبان می‌شمرند و بدون وجود این مرکز امکان آگاهی یافتن مسلمانان از آموزه‌های پزشکی هند را در چنین زمان کوتاهی منتفی می‌دانند، اما در باره پزشکی یونانی و به‌ویژه جنبه‌های نظری آن اختلاف رأی دارند. سزگین، باتوجه به ترجمه کُنّاشِ اهرن اسکندرانی به قلم ماسَرجَوَیه یهودی در دوره مروان‌بن حَکَم (حک: ۶۴ـ۶۵)، بر آن است که اولین آثار پزشکی علمی از اسکندریه یا مراکز علمی شام به دست عربها رسید و این تصور که مسلمانان در پزشکی نیز مانند دیگر رشته‌های علمی نخست به سراغ میراث ساسانیان رفته، نیازمند تصحیح است. او همچنین نقش جندیشاپور را در انتقال پزشکی نظری یونان به جهان عربی‌زبان اساسی ندانسته و برای آغاز پزشکی نظری نزد مسلمانان به کتاب سموم جابربن حیان توجه کرده که بر پایه تألیفات یونانی و نوشته‌های منسوب به بقراط، جالینوس، افلاطون، فیثاغورس و ارسطو شکل گرفته و سهم دانش پزشکی ایرانیان در این اثر منحصر به نام گیاهان و داروها شده‌است. سزگین در باره علم کیمیا نیز بیشتر به اعتراف روسکا به وجود نامهای کیمیایی ایرانی در برخی اشعار دوره اموی توجه کرده و به نقش مکتب جندیشاپور در انتقال این دانش به جهان عربی‌زبان نپرداخته‌است و این پرسش را جدّی نگرفته که وجود نامهای ایرانی در دانشهایی از این دست نشانه چیست.

پیش از پرداختن به موضوع اخیر باید از زبان آموزش در مدرسه جندیشاپور پرسید. پژوهشگران در این‌باره هم‌سخن نیستند. به نظر براون، تدریس در جندیشاپور به زبان یونانی صورت می‌گرفته و زبان پهلوی تنها در داروسازی، آن هم به شکلی نه چندان آشکار، به کار می‌رفته‌است. این موضوع به‌ویژه به‌سبب تفاوت انواع گیاهی موجود در ایران و یونان و اسکندریه طبیعی به‌نظر می‌رسد؛ اما الگود زبان این مدرسه را در درجه اول سریانی و در کنار آن فارسی و عربی و دیگر زبانهای بومی متداول دانسته‌است. از تقاضای پزشکان جندیشاپوری هم روزگار با حنین برای ترجمه آثار جالینوس به سریانی، می‌توان گمان برد که زبان علمی جندیشاپوریان حتی در سده سوم هجری سریانی بوده‌است. به‌علاوه، از ترجمه آثار یونانی از فارسی به عربی به دست نسطوریان ساکن جندیشاپور، گزارشی در دست نیست. با این همه، اگرچه تأثیر مستقیم زبان پهلوی در انتقال دانشهای باستانی به عربی چندان زیاد نیست، اما سنّت ساسانی ترجمه و اقتباس علوم - که به‌ویژه در جندیشاپور تا دوره عباسیان ادامه یافته بود - از اصلی‌ترین ریشه‌های فرهنگی نهضت ترجمه به شمار می‌آید.

جندیشاپوریان، افزون بر ترجمه متون، به تألیف آثاری به‌ویژه در پزشکی و داروسازی همت گماشتند و از این طریق نیز بر پزشکی دوره اسلامی تأثیر فراوان نهادند. کتاب الکنّاش جرجیس‌بن بختیشوع - که حنین آن را از سریانی به عربی ترجمه کرد - و کتاب قوی‌الادویه المفرده اثر عیسی‌بن صُهاربخت و آثار فراوان یوحنابن ماسویه از جمله دغل‌العین در چشم‌پزشکی و نیز کتابی در آزمون دانش پزشکان به نام محنه‌الطبیب و کتاب العین اثر شاگرد وی، حنین بن اسحاق، از مهم‌ترین آثار جندیشاپوریان است. ابن‌ندیم در این زمینه به‌ویژه از کتاب الاَقرباذین تألیف شاپوربن سهل، رئیس بیمارستان جندیشاپور، نام برده که مرجع همه بیمارستانها و داروفروشیها بوده‌است. الگود احتمال داده که نگارش این اثر آخرین اقدام رسمی مدرسه جندیشاپور و در عین حال نخستین تجربه تألیف اثری داروشناختی در جهان بوده‌است. از این اثر تا نیمه دوم قرن پنجم در بیمارستان جندیشاپور استفاده می‌شد.

آثار تألیفی پزشکان جندیشاپور اغلب از میان رفته و فقط نقل قولهایی پراکنده از آنها باقی است که هنوز تحقیقات کافی در باره اهمیت آنها در تاریخ پزشکی صورت نگرفته‌است. به نظر سزگین، مهم‌ترین اثری که از این مدرسه به دست ما رسیده، کنّاش جرجیس حَنّا، نگاشته در قرن دوم، است. تفسیر این کتاب، به قلم صهاربخت بن ماسَرجیس، نیز هنوز برجاست.

میراث

دانشگاهی با همین نام (گندی‌شاپور) نیز در اهواز در سال ۱۳۳۴ خورشیدی گشایش یافت. پس از چندی این نام به جندی‌شاپور تغییر کرد. دانشگاه در نزدیکی رودخانهٔ کارون در زمینی هموار و نزدیک باغ گیاهان گرمسیری بنا گردید.در دوران جنگ ایران و عراق، مصطفی چمران بخشهایی از این دانشگاه را پایگاه فرماندهی خود قرار داده بود که پس از شهادت، به پاس فداکاری‌ها و جانفشانی‌های ایشان، دانشگاه جندی شاپور به دانشگاه شهید چمران اهواز تغییر نام یافت. دانشگاه صنعتی جندی شاپور دزفول و دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز به افتخار این دانشگاه باستانی نام جندی برخوردار است.

نخستین مرکز بیماری‌های دریایی جهان

در دانشگاه جندی شاپور، دوره ساسانیان، بخشی به گردآوری اطلاعات در باره بیماری‌های دریانوردان و راه‌های درمان آنها اختصاص داشته‌است. در سفرهای دریایی اکتشافی که در زمان هخامنشیان انجام می‌شد، همواره پزشکانی با کاروان‌های دریایی همراه بودند که وظیفه مراقبت‌های بهداشتی دریانوردان را بر عهده داشته‌اند. در کتاب دینکرد آمده‌است که «در دوران ساسانی در بندر سیراف و بندر هرمزنوعی دانشکده افسری به نام ناوارتشتارستان به آموزش و پرورش افسران نیروی دریایی ایران می‌پرداخت».

نظرات  (۱)

رسلام عزیزم خوبی بنظرم وبلاگت رو انتقال بده بین بلاگ اینجا هر چی پیشرفت کنی میره و جیب بیان
امکانات بین بلاگ خیلی زیاده بیان به گردشم نمیرسه من خودم اول اینجا بودم نصف عمرم هدر رفت ضرر کردم حالا دارم رو یه سایت اختصاصی کار میکنم تا خودت نیایی نمیفهمی این ادرسمه خاستی بیا منم کمکت میکنم
salan.binblog.ir

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی