خیابون ، شور و تلاش زندگی

پایگاه اطلاعات علمی ، فرهنگی ، تجاری

خیابون ، شور و تلاش زندگی

پایگاه اطلاعات علمی ، فرهنگی ، تجاری

خیابون ، شور و تلاش زندگی

ضمن خوش آمدگویی به دوستان و میهمانان گرامی به اطلاع می رساند در این سایت اطلاعات بروز علمی ، تجاری ، فرهنگی و هنری در زمینه های مختلف عرضه گردیده و گفتمان های مربوطه در این مکان پیگیری و به بحث گذاشته می شود.

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
نویسندگان
پیوندهای روزانه
آخرین نظرات

خوزستان در گذر تاریخ

Adminstartor | سه شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۵ ب.ظ

   خوزستان در دوران باستان

منطقه‏اى که امروزه خوزستان نامیده مى‏شود در روزگاران پیشین قسمتى از سرزمین وسیع و دولت مستقلى به نام عیلام بوده است. خوزستان، سرزمین مردمان خوزی، هوزی یا حوزی است. این استان با عیلامیان باستان و شوش کموبیش مرتبط است. نام اهواز، شوش و هویزه منعکس کننده ساکنین این منطقه در زمان عیلامیان بودهاست. عیلامیان از حدود هشت هزار سال قبل از میلاد مسیح در این ناحیه سکونت داشته و احتمالاً اولین اقوامى بوده‏اند که در این منطقه دولتى مستقل تشکیل داده‏اند. بر اساس شواهد تاریخى موجود نام عیلام تا حدود قرن سیزده قبل از میلاد به خوزستان اطلاق گردیده است.

خوزستان در زمان مادها(708 تا 550ق.م) یکى از ایالتهاى غربى آن دولت بود. در زمان کیاکسار، ساتراپنشین هشتم مملکت ماد بود و از آن به نام عیلام (خوزستان، شوش، سوزیانا و کیسیه) یاد شده است.

کوروش دوم نیز پس از فتح بابل، شهر شوش را بهعنوان یکى از پایتخت‏هاى خویش انتخاب کرد؛ زیرا از نظر موقعیت جغرافیایى، بین آریائى‏هاى شرق و سامیهاى غرب واقع بود و از لحاظ مرکزیت ادارى کشور وضعیت ممتازى داشت. داریوش بزرگ پس از اینکه به پادشاهى رسید حدود سال 521ق.م شوش را از لحاظ موقعیت خاص و پیشینه تاریخى و قرار گرفتن در مرکز شاهنشاهى یکى از پایتخت‏هاى بزرگ خود انتخاب کرد. داریوش اول بسیاری از مردم ارتری و دیگر شورشیان را به خوزستان کوچانید. «خوزستان» در دوره هخامنشی به دو ناحیه تقسیم میشد: بخشهای شمال و شمالشرقی که انشان (انزان) نام داشت و سرزمینهای باصفا و کوهستانها و جنگلهای فراوانی را شامل بود و ناحیه جنوبی دارای آبوهوای گرم و مرطوب و دشتهای حاصلخیز و جلگهای جنوبی بود.

پس از حمله اسکندر به ایران در زمان جانشینان او، در سال 312ق.م، سلوکوس، خوزستان و ماد را ضمیمه حکومت بابل نمود و سلطنت سلوکى را در ایران تشکیل داد. در سال 187ق.م در اثر ضعف دولت سلوکى، پارس و خوزستان متحد و از دولت سلوکى جدا شدند.

دولت پارت در زمان سلطنت مهرداد اول به دولتى بزرگ مبدل شد و سرزمین‏هاى باختر و خوزستان کنونى را به کشور خود افزود. در این زمان ولایت کوچک میشان در مصب شط دجله و ساحل خلیجفارس در دست اعرابی بود که از عمان آمده بودند و پیشرو طوایف عربی محسوب میشوند. آنها درست در آغاز سلطنت ساسانیان در ناحیه حیره، در مغرب فرات ساکن شدند.

اردشیر در خوزستان شهرهاى تستر (شوشتر)، هرمز اردشیر (اهواز) و رامهرمز اردشیر (رامهرمز) را بنا کرد. اردشیر بابکان پس از 17 سال سلطنت در سال 241م درگذشت و پسرش شاپور به سلطنت رسید. شاپور اول در پیشرفت و آبادانى خوزستان کوشش فراوان کرد. گذشته از آبادانى شوشتر، شاپور شهر معروف جندىشاپور را در 48 کیلومترى شمالغربى شوشتر بنا نهاد و در آنجا دانشکده پزشکى تأسیس کرد که طى سده‏هاى متمادى از مراکز بزرگ علمى دنیا بود. در دوره ساسانیان بسیاری از اسرای رومی که عیسوی مذهب بودند در ناحیه خوزستان ساکن شدند.

در دوران پیش از اسلام، اعراب به تدریج در جزایر و سواحل جنوبی خلیجفارس ساکن شدند. برخی طوایف عرب در اواخر عهد پارتیان و نیز در اوایل عهد ساسانی به سواحل جنوبی فارس هجرت کرده و اجازه اسکان یافته بودند. اینها از قبایل عبدالقیس عُمان بودند که در برخی از جزایر تنگههرمز ساکن شده بودند و بخشهایی از آنها تا بندرلنگه و کنگ و بوشهر و گناوه نیز رسیده بودند.

 

   خوزستان در اوایل دوره اسلامی

با طلوع اسلام و آغاز فتح ایران توسط مسلمین، والى بصره در سال 16ﻫ.ق «مغیره بن شعبه» را از طرف خود مأمور فتح شهرهاى خوزستان کرد و مغیره به آسانى دهقانان اهواز را به تسلیم و قبول جزیه مجبور ساخت. پس از او ابوموسى با فتح شوش و رامهرمز آماده فتح شوشتر شد. وى بصره را مرکز کار خود قرار داد و هاشم بن عتبه را مأمور فتح دیگر شهرهاى خوزستان نمود. در سال 18ﻫ.ق که عتبه والى بصره بود، نیروهاى هُرمُزان در نواحى مرزى به تاختوتاز پرداختند. والى بصره با سپاهى به هُرمُزان حمله نمود و او را از اهواز بیرون راند و در مصالحه‏اى اهواز جزو قلمرو عرب‏ها شد. در سال 19ﻫ.ق سراسر خوزستان به تصرف مسلمانان درآمد. در سال 38ﻫ.ق مردم اهواز علیه اعراب قیام کردند، ولى معقل بن قیس به اهواز لشکر کشید و قیام مردم را سرکوب کرد. در سال 67ﻫ.ق در سرزمین‏هاى عراق و خوزستان توده‏هاى بدویان و روستاییان عرب و ایرانى که در زیر لواى رهبر خوارج ازرقى متحد شده بودند، دست به شورش زدند. این شورش تا زمانی که حجاج بن یوسف به حکومت عراق منصوب شد، ادامه داشت. او در سال 78ﻫ.ق توانست قیام ازارقه را سرکوب نماید.

همزمان با ورود اسلام به خوزستان، علاوه بر خوزیها و ایرانیها و آرامیها، جماعتهای یهودی، مسیحی و پیروان برخی ادیان در این منطقه زندگی میکردند. همراه با فتوحات زمان عمر، جماعات بزرگی از قبایل و طوائف عربستان به درون خوزستان آمده در مناطق روستایی اطراف پادگانهای عرب اسکان یافتند. مهاجران به خوزستان عمدتاً از قبایل یمنی، بنیاسد، اشعر، عک، سکون، همدان، مراد، کنده، هذیل، بنیعِجل، بودند. طوایفی از شاخههای مختلف قبایل بکر بن وائل از شمالشرق عربستان و طوایفی از عبدالقیس از شرق عربستان نیز به درون خوزستان خزیده در مناطقی پیرامون اهواز و شوشتر اسکان یافتند. طوایف یمنی خوزستان به این دلیل که دنبالههایشان در کوفه ساکن بودند و از نیمه قرن اول هجری به بعد شیعه علوی بودند، به تأسی از این دنبالهها شیعه مذهب شدند. در نتیجه، بخش غربی خوزستان تا نیمه دوم قرن نخست هجری هم عرب بود و هم شیعه.

 

   خوزستان در دوره ایران پس از اسلام

حکمران خوزستان پس از ورود مسلمین به مدت دو قرن از طرف خلیفه بغداد تعیین میشد. با آغاز حرکتهای استقلالطلبانه در شرق ایران توسط دودمان طاهریان، خوزستان نیز به تصرف آنان درآمد و حاکم آن از طرف حکمرانان ایرانی تعیین میگردید و مالیاتهای خوزستان به نیشابور پایتخت طاهریان تحویل میگردید. در این دوره خوزستان به همراه بصره، کوفه، فارس و جبال، یک ایالت به شمار میآمد که البته در هر دورهای حدود و ثغور این ایالت تغییر مینمود.

نواحی غربی ایالت خوزستان تا رود فرات، به علت وجود سرزمینهای پست و باتلاقی مأمن بسیاری از مخالفین خلافت عباسی بود که در این بین شیعیان نیز جایگاه خاصی داشتند. در اواسط قرن سوم هجری، جنبش عمومى بردگان سیاه و سفید در سال 255ﻫ.ق به رهبرى على بن محمد طالقانى صاحب الزنج، رهبر زنگ، در سواحل جنوبى خلیجفارس به وقوع پیوست. سپاهیان وی شهرهاى اُبُلّه و آبادان و سپس شهر جى را با قتل و غارت فتح کرده و شهر اهواز را به آتش کشیدند. سرانجام قیام آنان در ماه صفر سال 270ﻫ.ق توسط معتمد عباسى سرکوب گردید.

در دوره صفاریان ایالت خوزستان همچنان در تصرف آنان بود و خلیفه عباسی سیادت آنان را بر این ایالت تصدیق نمود. با تشکیل امارت سامانی، دست خلیفه در خوزستان باز شد و ازآن زمان به بعد فرماندار خوزستان را خلیفه منصوب میکرد و مالیاتهای خوزستان نیز مستقیماً به بغداد فرستاده میشد. حکمرانی دیلمیان بر خوزستان تا سال 447ﻫ.ق که حکومت آلبویه به دست سلجوقیان سقوط کرد، ادامه داشت. در این زمان تعداد بسیاری از اهالی دیلیم با نقل مکان به خوزستان بهعنوان دیلمیان خوزستان شناخته میشدند. مرداویج مؤسس سلسله آلزیار، 316 تا 343ﻫ.ق، با شکست لشکر خلیفه قلمرو خود را تا حدود عراق عرب گسترش داد و اهواز و خوزستان را نیز تصرف نمود.

سلاجقه عراق که اولاد سلطان محمد بن ملکشاه سلجوقى هستند، از حدود 511ﻫ.ق تا 590ﻫ.ق در ولایات عراق، گاه فارس و خوزستان و غالباً در آذربایجان و کردستان سلطنت کرده‏اند. خوارزمشاهیان دولت بعدی بودند که بر این ایالت سروری داشتند اما قدرت واقعی در این دوره در دست اتابکان فارس قرار داشت که بر عمان، بحرین، خوزستان و سواحل و جزایر خلیجفارس تسلط داشتند. در سال 621ﻫ.ق سلطان جلالالدین خوارزمشاه به خوزستان لشکر کشید و این سرزمین را تصرف کرد. در دوره مغولان خوزستان نیز همانند دیگر نواحی ایران به تصرف آنان در آمد و در دوران فترت پس از مغولان، خوزستان همانند بسیاری مناطق دیگر بین دو خاندان آلمظفر و آلجلایر در آغاز قرن هشتم هجرى، دست به دست میشد. منطقه حاکمنشین خوزستان (شوشتر) در ابتدا جزء تصرفات امیر مبارزالدین محمد بود. پس از چندى حکام جلایرى شوشتر را از دست آلمظفر بیرون آوردند. خوزستان در حمله سوم تیمور به ایران در سال 794ﻫ.ق بدون هیچ مقاومتى فرو ریخت.

 

   طوایف عرب در خوزستان

علاوه بر گروههای پراکندهای از اعراب که پیش از اسلام در دشت میشان و نواحی غربی خوزستان سکنا گزیده بودند، همراه با سپاهیان اسلام که به مناطق داخلی ایران میرفتند، تعدادی از قبایل عرب در خوزستان ماندند. البته تعداد این قبایل تا آن زمان آنچنان نبود که در برابر جمعیت بومی منطقه قابل توجه باشد. در اواخر قرن چهارم هجری یک طایفه از بنیاسد به ریاست دبوس ابنصدقه اسدی وارد خوزستان شده به اجازه شاهان دیلمی در آنجا اسکان یافتند. خوزستان در قرنهای بعدی نیز مواجه با امواج مهاجرت طایفههای عرب گردید، زمانی که رقیبان سلطنت سلجوقی در درگیریهای خود، طایفههای عرب بهخصوص بنیاسد و بنیعقیل، از شیعیان جنوب عراق، را وارد خوزستان کردند. با شروع جنگهای طولانی بین ترکان عثمانی که سُنّی مذهب بودند با دولت شیعی صفویه و در اثر سختگیریهای دولت عثمانی، برخی از طوایف عرب به درون خوزستان وارد شدند. طایفه بنیکعب که در زمان زندیه به این منطقه مهاجرت کردند، همچون دیگر قبایل عرب در منطقه اسکانشان دارای نظام قبیلهای و شیخ بودند. در اواسط دوران قاجار، شیخ این قبیله با گرفتن فرمانهایی از شاهان قاجار، منطقه نفوذش برای گردآوری مالیات برای دربار قاجار را تا خرمشهر و آبادان گسترش داد.

 

   مشعشعیان در خوزستان

نهضت شیعی مشعشعیان در زمان حکومت شاهرخ میرزا در خوزستان به رهبرى سیدمحمد مشعشع، در سال 844ﻫ.ق، شکل گرفت. او خود را مهدى موعود خواند و توانست با کمک عشایر عرب منطقه واسط را از دست امراى مغول در آورد و سال بعد هویزه را که مردم آن پارسىزبان بودند، متصرف شد. او پس از شکست لشکریان حاکم فارس، سلسله مشعشعى را بنیان گذارد. با استیلاى سیدمحمد مشعشع، منطقه خوزستان به تدریج به دو ناحیه عربنشین و غیرعربنشین تقسیم گردید. در اوضاع آشفته سیاسی ایران به دلیل عدم وجود دولت مرکزی نیرومند و درگیری‏هاى آققویونلوها و قرهقویونلوها، سیدمحسن فرزند سیدمحمد مشعشع توانست بر تمام نواحى خوزستان تسلط یابد و قدرت خود را تا بصره، حدود بغداد و از این طرف تا کهگیلویهوبویراحمد و حتی بنادر خلیجفارس، چهارمحالوبختیارى، لرستان و تا کرمانشاه گسترش دهد.

با تشکیل سلسله صفویه توسط شاه اسماعیل در دو مرحله یکی سال 905ﻫ.ق، که فارس و قسمتی از خوزستان را تصرف کرد و همچنین بعد از 914ﻫ.ق، توانست دیگر نقاط خوزستان را از دست خاندان مشعشعی بیرون آورد. شاه اسماعیل حکومت شوشتر و دزفول را به خاندان رعناشى سپرد و بخش هویزه را بار دیگر به مشعشعیان واگذارد. در زمان تهماسب اول، 948ﻫ.ق، با سرکوبی خاندان رعناشی به خودسریهاى اعراب خاتمه داده شد. با مرگ شاه تهماسب صفوی بخش عربنشین خوزستان که در این زمان به عربستان معروف شده بود، دچار هرجومرج و ناامنى شد. از دلایل این ناامنی علاوه بر اعراب، ناآرامی ایل افشار که توسط دولت صفویه به آن نواحی کوچانده شده و حکمرانی خوزستان به آنان داده شده بود با حکومت مرکزی و همچنین تجاوزات حاکم عثمانى بصره به خاک ایران، را می توان برشمرد.

 با برافتان حکومت صفویه و حضور افاغنه در اصفهان، بسیارى از مردم شوشتر و دزفول و نیز جماعت طایفه آلکثیر به حمایت از صفیمیرزا شاهزاده صفوی برخاستند. وضع آشفته خوزستان و حکمرانى شیخفارس آلکثیر تا سال 1142ﻫ.ق دوام یافت. با تسلط نادرشاه بر امور کشور، والى هویزه و دیگر قبایل و طوایف عرب به استقبال او شتافتند. البته پس از شورش محمدخان بلوچ بیشتر همین قبایل عرب از جمله طوایف بنىکعب، آلکثیر و مشعشعیان با او همراه شدند و خوزستان بسیار آشفته شد. نادرشاه هم به دلیل جنگ با عثمانى‏ها، نتوانست بلافاصله برای دفع فتنه حرکت کند در نتیجه تعدادی از طوایف منتفق و بنىلام هم که از طوایف عراق عرب بودند، با تجاوز به خاک ایران، هویزه را تصرف نمودند. نادرشاه بالاخره در سال 1145ﻫ.ق از بغداد به سوى خوزستان روانه شد و به غائله خوزستان به کلى خاتمه داده شد. شورشها و ناامنى‏هایى که در خوزستان روى مى‏داد سرانجام باعث شد تا نادر برای بار سوم به خوزستان آمده و اینبار خاندان مشعشعى را بهعنوان ریشه فتنه و فساد منقرض کرد. با مرگ نادرشاه در سال 1160ﻫ.ق در خوزستان خاندان مشعشعى به ریاست مولى مطلب دوباره درصدد کسب قدرت از دست رفته خود شدند. اما ظلم و ستم بیش از اندازه او اهالى دزفول و شوشتر را واداشت تا با همدستی شیخ ناصر آلکثیر، حکومت او را در سال 1165ﻫ.ق ساقط کنند.

در دوران زندیه طایفه آلکثیر پس از مدتی دشمنی با کریمخان زند سرانجام تسلیم او شدند. در همین زمان جمعى از امراى بنىکعب تحت فرماندهى شیخسلیمان از شطالعرب گذشته، در ناحیه فلاحیه خوزستان ساکن شده و مزاحمتهایی را برای حاکم عثمانی بصره فراهم آوردند. کریمخان به سرکوبی او پرداخت و با شکست شیخسلیمان از آنجا که طوایف بنىکعب پیرو آئین تشیع بودند، خان زند درخواست شیخ مبنی بر پرداخت سالانه خراج کافى به درباریان ایران را پذیرفت و دستور بازگشت نیروى اعزامى را صادر کرد.

 

   خوزستان در دوران معاصر

در ابتدای حکومت قاجاریه ایالت خوزستان شامل دو قسمت بود: بخش شمالى شامل شوشتر، دزفول و هویزه که جزو کرمانشاهان محسوب میشد و بخش جنوبى شامل رامهرمز، فلاحیه و هندیجان جزو فارس بود.

خوزستان در زمان محمدشاه به دلیل سیاست انگلیسى‏ها براى انصراف ایران از تصرف هرات، با تجاوز علیرضا پاشا والى بغداد به محمره (خرمشهر) از یک طرف و تحریک برخی شاهزادگان قاجار که به دنبال تجزیهطلبی بودند از طرف دیگر، دچار آشفتگی شد. در زمان ناصرالدینشاه یکى از مشایخ آلکثیر به نام شیخحداد با دسته‏اى از اعراب به شوشتر رفت و در آنجا دز سلاسل را تصرف کرد و خود را شاه حداد خواند. در سال 1265ﻫ.ق میرزا قوما از سادات بهبهان در آن شهر به سرکشى برخاست و به غارت و کشتار پرداخت و شیخ حاکم، برادر شیخ فارس، شاهحداد، شیخجابر، حاججابر، حاکم خرمشهر، شیخعبدالله و شیخقادر نیز با او همدست شدند. این عده در سال 1266ﻫ.ق به دست سپاهیان اردشیر میرزا عموی ناصرالدینشاه سرکوب شده و سران آنها به تهران فرستاده شدند.

در دورههای متأخر قاجاریه عشایر عرب خوزستان چند قسمت شده بودند. تعدادی از قبایل بنیکعب که از خرمشهر تا اهواز اقامت داشتند تحت رهبری حاججابر خان بودند. تعدادی دیگر از کعبیان فلاحیه دارای شیخالمشایخ بودند. عشایر هویزه و اطراف آن همچنان تحت سرپرستى خاندان مشعشع بودند. آلکثیر در میانه شوشتر و دزفول و آلخمیس در نزدیکى‏هاى رامهرمز هر یک شیخ جداگانه‏اى داشتند. به گفته ریچارد فرای به خاطر تأثیر قوی عربزبانهای مهاجر به جنوب غربی این استان، مخصوصاً مهاجرت بنیکعب و بنیلام، از قرن ۱۶ تا ۱۹ میلادی، نام عربستان به این ناحیه استان از زمان صفویه اطلاق گردید تا اینکه در سال ۱۳۰۳ﻫ.ش که حکومت مرکزی موفق شد پس از چندین سال غفلت از امور خوزستان به آن ناحیه توجه کند، باقی بود. در این تاریخ نام عربستان به کلی از فرمانها و مکاتبههای دولتی حذف و به نام قدیمی آن خوزستان تغییر یافت.

در اواخر دوره قاجاریه با پدید آمدن ضعف و ناتوانی حکومت مرکزی، خوزستان نیز وضع آشفتهای پیدا نمود، قبایل عرب از پرداخت مالیات خوددارى و نافرمانى آغاز نمودند. شیخخزعل نیز با استفاده از این وضعیت، توانست حکومت خود را در خرمشهر و فلاحیه از فرمان ایالت خوزستان جدا و مستقیماً از تهران کسب دستور کند. با مساعی دولت انگلیس شیخخزعل پس از چندى توانست حکمرانی اهواز را نیز بهدست آورد. به دلیل نبود اقتدار در هیأت حاکمه شیخخزعل توانست به یاری دولت انگلیس که دارای منافع نفتی در منطقه بود، در جهت تجزیه خوزستان و تبدیل آن به یک کشور عربی ولو وابسته به ایران گام بردارد. اما مساعی او با روی کار آمدن رضاشاه در ایران که بیشتر به انگلیس وابسته بود، ناکام ماند و با تسلیم و دستگیری او، به این اندیشه خام تشکیل یک دولت عربی در درون مرزهای ایران خاتمه داده شد.

با خروج رضاشاه از کشور و در زمان حکومت پهلوی دوم، اندیشه‌های تجزیه‌طلبانه این‌بار با حمایت برخی کشورهای عربی منطقه و تحت تأثیر اندیشه‌های حزب بعث و پان‌عربیسم، در قالب احزاب و گروه‌های سیاسی بروز کرد که در بعضی موارد اقدامات خشونت‌آمیز نیز همراه آن می‌شد. این گروه‌ها و دسته‌جات تجزیه‌طلب در دوران رژیم ستمشاهی پهلوی تحت لوای مبارزه، توانستند تا حدودی برای خود مشروعت کسب نمایند. اما همه آن‌ها توسط ساواک شناسایی و متلاشی شدند. پیروزی انقلاب اسلامی فرصتی برای گروه‌های تجزیه‌طلب قومی که در حمایت کشور عراق بودند، پدید آورد تا با طرح برخی مسائل، این استان را دچار آشفتگی و هرج‌ومرج نمایند که این‌بار به برکت حضور همیشه در صحنه مردم بیدار و آگاه خوزستان و بصیرت رهبر بزرگ انقلاب حضرت امام خمینی(ره)، توطئه‌ها ناکام ماند. در طول هشت سال دفاع مقدس نیز خوزستان با تقدیم بیش از دوازده هزار شهید عرب‌زبان به نظام اسلامی، ثابت کرد که اعتقاد قلبی مردم عرب‌زبان منطقه همیشه با ایران و نظام جمهوری اسلامی می‌باشد. عشایر عرب خوزستان در طول تاریخ سکونت در این استان، همیشه به دلیل پیروی از مذهب شیعه، علقه‌ها و پیوندهای مستحکمی با دیگر مردم ایران داشته و این رشته وحدت بخش را همواره حفظ نموده و خواهند نمود.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی