انوشیروان
شروع شاهنشاهی خسرو اول آغاز درخشانترین دورهٔ عصر ساسانیان بود. او مزدکیان را سرکوب کرد. اصلاحات اقتصادی و مالیاتی کارآمدی را انجام داد که باعث پر پول شدن خزانه شاه و به طور همزمان فراهم آمدن رضایت مردم شد. خسرو ارتش را سازمانی و قدرتی دوباره داد. او در طول دوره شاهنشاهی خود سه بار با امپراتوری بیزانس جنگ کرد، که بار اول با پیروزیهای ایران که نقطه عطف آن فتح انطاکیه در سال ۵۴۰ میلادی بود، با قرارداد صلح موقت در سال ۵۴۵ میلادی پایان یافت. به زودی برای بار دوم بین دو قدرت بزرگ جهان در آن زمان جنگ درگرفت و با به نتیجه رسیدن مذاکرات صلح در سال ۵۶۱ میلادی با انعقاد قرارداد صلح پنجاه ساله و خراجگذار شدن روم به شاهنشاهی ایران، جنگ خاتمه یافت. پس از ختم جنگِ روم، خسرو در سال های ۵۶۱ تا ۵۵۸ میلادی، دولت هپتالیان را که در اثر حملهٔ یک قبیلهٔ ترک به سرداری سینجیبو متزلزل شده بود، برانداخت. رود جیحون مرز بین ایران و سرزمین خاقان ترک شناخته شد. این خاقان به زودی برای ایران دشمنی خطرناکتر از پادشاه هپتالیان گردید. بعضی قبایل ترک حتی در قفقاز نمودار شدند و خسرو برای اینکه از حملات آنان جلوگیری کند، بر استحکامات قلعه دربند افزود. در قسمت جنوب خسرو قدرت خود را بر یمن بسط داد. این مملکت آن زمان در دست حبشیان بود. وهریز، که یکی از سرداران خسرو بود، با اعراب همدست شد و در سال ۵۷۰ میلادی حبشی ها را شکست داد و از جانب شاهنشاه به حکومت یمن منسوب شد. در همین سال ها، سینجیبو به تحریک بیزانس به ایران حمله کرد، ولی استحکامات مرزی ایران جلوی پیشرفت او را گرفت. این رویداد و همچنین اغتشاشاتی که در ارمنستان به تحریک دولت روم درگرفت، باعث برافروختن آتش جنگی دوباره میان ایران و روم شد. یوستینیانوس امپراتور بیزانس که فکر میکرد خسرو دیگر پیر شده است و توانایی اداره جنگ را ندارد، با پشتیبانی ارمنیان مسیحی به ایران حمله کرد و شهر نصیبین را به محاصره درآورد. ولی خسرو موفق شد او را به سختی شکست دهد و با پیشروی در خاک بیزانس قلعه دارا را نیز به اشغال خود درآورد. در بین جنگ، تیبریوس امپراتور بیزانس شد و پس از چندی کش و قوس مذاکرات صلح بین دو قدرت آغاز شد، ولی خسرو در سال ۵۷۹ میلادی درگذشت و نتیجه صلح را ندید. [۵]
در روایات شرقی خسرو اول نمونه دادگری و دادگستری است و مولفان عرب و ایرانی حکایات بسیار در وصف کوشش او برای حفظ عدالت نقل کردهاند.[۶] همچنین عهد بزرگ تمدن ادبی و فلسفی ایران با شاهنشاهی خسرو اول آغاز میشود.[۷] در زمان وی کتاب کلیله و دمنه از زبان سانسکریت به زبان پهلوی ساسانی ترجمه شد[۸]، آزادی مذهبی برای ادیان غیر زرتشتی، مانند مسیحیت و یهودیت وجود داشت. هفت تن از فیلسوفان یونان در نتیجه تعطیلی مدرسهٔ فلسفه آتن توسط امپراتور بیزانس و تعدیاتی که به حکما کردند، به تیسفون و دربار خسرو پناه آوردند. از قیودی که برای سایر مذاهب غیر مسیحی در کشور روم قائل شده بودند، میتوان قیاس کرد که دربار ایران نسبت به آزادی مذهب دارای چه عقیده و مقام عالی بودهاست. در این دوره بازی چترنگ یا شطرنج نیز از هند به ایران آورده شد.[۹]
تیسفون پایتخت دولت شاهنشاهی ایران در عهد خسرو اول به منتهای وسعت خود رسید.[۱۰] دانشگاه پزشکی گندی شاپور در زمان خسرو از رونق خاصی برخوردار بود و مرکز علم پزشکی جهان به شمار میآمد. مسیحیان نستوری که در قرن پنجم میلادی از روم طرد شدند، به ایران پناهنده شدند و پزشکان حاذقی که در بین آنها بودند، در مدارس پزشکی ایران از جمله گندی شاپور مشغول به کار شدند.[۱۱]
تبارنامه
خسرو انوشیروان پسر سوم قباد یکم شاهنشاه ساسانی بود. مادر او بنا به گفته پروکوپیوس تاریخنگار رومی، دختر ایران اسپهبد بویه، بوده است. به گفته کریستنسن حکایت کتاب خودای نامگ، که گوید مادر خسرو دختر دهقانی از دودمان های قدیم بود که قباد در ایام فرار به عقد خود درآورد، افسانهای بیش نیست.[۱۲] البته این داستان یا افسانه توسط فردوسی نیز در شاهنامه نقل شدهاست.[۱۳]
ریشهشناسی لقب
صورت پهلوی واژهٔ انوشیروان انوشگروان است که از دو جزء انوشگ و روان تشکیل شدهاست. انوشگ (در فارسی کنونی انوشه) به معنی بیمرگ، باقی یا خوش و خرم∗ است.[۱۴] معنی جزء دوم هم که مشخص است. پس انوشهروان را میتوان تحتاللفظی روان بیمرگ یا روان خوش و خرم ترجمه کرد. لیکن مورد استعمال این ترکیب در پهلوی شبیه آنِ مرحوم در فارسی کنونی است. مثلاً در کتیبهٔ پهلوی یادبودی که در کازرون پیدا شده است، در چند سطر اول چنین آمده است: «<۱> این آرامگاه <۲>[برای] انوشروان نیکزاد <۳> دخت مهرین شاد <۴> کرد (ساخته شد)...»∗
پادشاهی و سیاستهای داخلی انوشیروان
او پسر قباد یکم بود. قباد در سال ۵۳۱ میلادی درگذشت. پس از قباد بر سر پادشاهی با برادران خود کاوس یا کیوس معروف به پتشخوارگرشاه، و جام به ستیزه برخاست و به یاری مهبود (ماهبد) از خانوادهٔ بزرگ سورن، به پادشاهی رسید.[۱۵]
کشورداری انوشیروان
در دوران پادشاهی خسرو انوشیروان که درخشان ترین دورهٔ عصر ساسانی است، در کشور آرامش حکمفرما بود. در روایات شرقی خسرو انوشیروان نمونهٔ دادگستری و جوانمردی و رحمت است و مؤلفان عرب و ایرانی حکایات بسیار در وصف جد و جهد او برای برقراری و حفظ عدالت نقل کردهاند.
مشهورترین بنایی که پادشاهان ساسانی ساختهاند، قصری است که تخت تاثیر گویش عربی اشغالگران مسلمان طاق کسری یا ایوان کسری نامیده میشود و هنوز ویرانهٔ آن موجب حیرت است. ساختمان این بنا را به خسرو انوشیروان نسبت دادهاند. وی ترتیب خراج ملک و ضبط لشکر داد و دفتر عرض و عارض در زمان وی به وجود آمد. کتاب کلیله و دمنه را در عهد او از هند به ایران آوردند.
عهد بزرگ تمدن ادبی و فلسفی ایران با سلطنت خسرو انوشیروان آغاز میشود. ایران در زمان انوشیروان چنان عظمتی یافت که حتی از عهد شاهپوران بزرگ نیز درگذشت و توسعهٔ ادبیات و تربیت معنوی این عهد را کیفیت مخصوصی بخشید.
سرکوب مزدکیان و اعتلاء دادن به آیین زرتشت
با آنکه قتل و کشتار پیروان مزدک در اواخر عهد قباد روی داد، ولی عامل اصلی این واقعه، خسرو انوشیروان بود. پیروان مزدک ولیعهدی وی را به خطر انداخته بودند و طبیعی است که او در آغاز سلطنت خویش نیز، در سرکوب بقایای پیروان مزدک دست به اقدامات جدی و شدیدی زده باشد.
سرکوبی مزدکیان، آیین زرتشت و طبقهٔ روحانیان را اعتلاء فوقالعاده داد. در این ایام برای مقابله با تحریکات مسیحی و بیزانس و برای جلوگیری از بدعت هایی که در داخل ممکن بود اساس سلطنت را متزلزل کند، وجود یک آیین ملی لازم به نظر میآمد.
به طور کلی تا عهد خسرو انوشیروان تاریخ ساسانیان عبارت شد از: سعی در تقویت آیین ملی به منظور مبارزه با مذاهب تفرقهانگیز غیرملی، یا تسامح در مقابل اینگونه مذاهب به قصد مقاومت در برابر نفوذ طبقهای که آیین ملی در دست آنها وسیلهای میشد برای کسب قدرت و اعمال نفوذ در امور حکومت.
شاهپور دوم و خسرو انوشیروان کسانی بودند که در جهت تأمین وحدت کشور و به قصد مبارزه با عوامل مخالف، آیین زرتشت را با قدرت و شدت ترویج کردند. آنچه این اقدام خسرو انوشیروان را بیشتر تثبیت نمود، توفیق او در جمعآوری اوستا بود.[۱۶]
سیاست انوشیروان نسبت به مسیحیان
آنچه از وقایع بر میاید، این است که انوشیروان نسبت به مذهب مسیحیت، نظر سیاسی داشته، یعنی اساساً بر ضد این مذهب نبوده، ولیکن چون عیسویها را آلت دست رومیها میدانسته، نسبت به آنها ظنین و مراقب بودهاست.
انوشیروان نسبت به مسیحیانی که از روم رانده شده و به دربار او پناه آورده بودند، مساعدت و محبت کرد و هفت تن از فیلسوفان اسکندریه را در دربار خود پذیرفت و با آنها مهربانی نمود. نسطوریها که از نظر عیسویها در آن زمان فرقهٔ ضاله محسوب و تعقیب میشدند و به دربار ایران پناه آورده بودند، مورد توجه انوشیروان واقع شدند، به طوریکه کلیساهای آنها در تاریخ مذهب عیسوی، کلیساهای ایرانی نامیده شدند.
نسطوریها از این وضع استفاده کردند و در انتشار مذهب عیسویت جدیت حیرتانگیزی بروز دادند. در زمان انوشیروان در هرات و سمرقند کلیساهای آنها دایر بود و در زمانهای بعد مبلغین آنها تا چین و هند هم رفتند.
در اوایل سلطنت انوشیروان پسر او انوشه زاد بر پدر یاغی شد، ولی به زودی گرفتار گردید و او را در جند شاپور کور کردند. نوشتهاند که انوشه زاد مسیحی بود و مسیحیان از او حمایت میکردند. بدین مناسبت اشخاص زیادی از مسیحیان پیرامون این واقعه، گرفتار و مجازات شدند.[۱۷]
تشکیلات نظامی در دوران انوشیروان
در دوران ساسانیان، بیشتر مقامها از جمله پایهها و درجات نظامی موروثی بودند. فرمانده کل نیروهای مسلح ایران تا سدهٔ ششم میلادی ایران سپهبد (ایران سپاهبذ) بود که از سوی انوشیروان این مقام ملغی شد. انوشیروان، ایران را به چهار بخش تقسیم کرد و در رأس هر یک از این بخشها یک اسپهبد (سپاهبذ، فرمانده لشکر) جداگانهای قرار داد. زیرا تمرکز قدرت نظامی در دست یک فرمانده، ممکن بود به کسب نیروی عظیم و طمع در تاج و تخت و وارد آوردن فشار بر شاهنشاه منجر گردد. تقسیم مناطق تحت نفوذ هر اسپهبد به شرح زیر بود:
- اسپهبد شرق افواج خراسان و سکستان و کرمان.
- اسپهبد جنوب افواج پارس و خوزستان.
- اسپهبد مغرب افواج عراق را تا سرحد دولت بیزانس.
- اسپهبد شمال افواج ممالک ماد بزرگ و آذربایجان را به فرمان خود داشت.
اسپهبدان مأمورین مهم دولت به شمار میرفتند و هر کدام در قلمرو خود صاحب اختیار بودند و بر یک ربع مملکت حکومت میکردند و معاونی در اختیار داشتند موسوم به مرزبان. مرزبانان فرمانفرمای ایالتها بودند.[۱۸] همچنین یعقوبی ذکر کرده است که هر اسپهبد (فرمانده لشکر)، یک نفر پاذگوسپان تحت امر خود داشت.[۱۹]
سیاستهای خارجی انوشیروان
خسرو انوشیروان در برابر زیادهخواهیهای رومیها ایستاد، حبشهایها را از یمن بیرون کرد، به یورشهای هپتالیان به خاک ایران پایان داد، دانشگاه گندیشاپور را به کوشش وزیر خردمندش بزرگمهر، رونق داد و سازمان اداری، مالی و ارتش پارس را بهبود بخشید. در نزدیک ۵۰ سال فرمانروایی انوشیروان (۵۷۹ - ۵۷۹ میلادی)، سرزمین ایران از سند تا دریای سرخ گسترش یافت.
عقد و نقض قرارداد صلح بین خسرو انوشیروان و یوستی نیانوس یکم
با مرگ قباد در سال ۵۳۱ خسرو انوشیروان که به موجب وصیت به عنوان ولیعهد جای او را گرفت، خود را چنان با مسایل داخل درگیر یافت که امکان ادامهٔ جنگی را که در سالهای آخر سلطنت پدرش با روم در جریان بود، نیافت. یوستی نیانوس یکم هم که خود در غرب و در آفریقا درگیریهای بسیار داشت، نمیتوانست قسمت عمدهٔ سپاه خویش را در آسیا نگهدارد. ازین رو با جلوس خسرو، طرفین در سال ۵۳۲ قراری برای صلح و اتحاد نهادند.[۲۰] متارکهٔ جنگیای که یوستی نیانوس یکم با انوشیروان بست، هر چند موقت بود، اما باز فرصتی برای هر دو طرف شد که به اصلاحات اجتماعی و وضع مقررات و قوانین جدید بپردازند.
انوشیروان در این زمان توانست نظمی به آشفتگیهای اجتماعی بدهد و خزانهٔ حکومت را تقویت کرد. همچنان با تأمین نسبی عدالت و تقویت سپاه، مرزهای خویش را در مقابل تاخت و تاز طوایف بدوی مجاور حفظ نمود و در برابر آنها استحکاماتی درست کرد.
همان گونه که توسعهٔ قدرت انوشیروان باعث نگرانی بیزانس شد، کامیابیهای یوستی نیانوس یکم در جنگ کارتاژ و آفریقا با وندال ها و در جنگ ایتالیا با اقوام گوت شرقی هم خسرو را نگران کرد. نگرانی وی به این دلیل بود که می ترسید توسعه قدرت بیزانس برای ایران مایه زحمت و تهدید شود. خسرو از قدرت روز افزون یوستی نیانوس یکم احساس خطر کرد و در نقض قرارداد صلح پیشدستی نمود و بهانهٔ این کار را مداخلهٔ یوستی نیانوس یکم که بدون مشورت با وی بین حارث بن جبلهٔ غسانی و منذر بن نعمان لخمی حکمیت کرده بود، قرار داد.[۲۱]
جنگ اول با بیزانس
انوشیروان با لشکری بزرگ در سال ۵۳۹ میلادی از دجله و فرات گذشت و وارد سوریه شد. شهرهایی که با دادن فدیه و هدایا نسبت به شاه اظهار انقیاد کردند، از غارت در امان ماندند، اما شهر انطاکیه (در آن زمان این شهر معتبرترین شهر شام بود) به سبب مقاومت سختی که نشان داد، عرصهٔ قتل و غارت شد. انوشیروان بدون اینکه دیگر در سوریه و بین النهرین با مقاومت قابل ملاحظهای روبرو بشود، فاتحانه به تیسفون بازگشت. بعد از آن نزدیک به بیست سال این زد و خوردهای خونین به طول انجامید، که گاه پیروزی از آن ایران و گاه از آن بیزانس بود. عاقبت متارکهای موقت و بار دیگر صلحی پنجاه ساله در سال ۵۶۱ میلادی به این جنگ پایان داد و طرفین به اراضی سابق بازگشتند.[۲۲]
برانداختن دولت هپتالیان
پس از ختم جنگ روم، انوشیروان دولت هپتالیان را که در اثر حملهٔ یک قبیلهٔ ترک به سرداری سین جیبو یا سیلزیبول متزلزل شده بود، برانداخت. رود جیحون سرحد بین ایران و سرزمین خاقانات غربی ترک شناخته شد. این اولین باری بود که نام آنها در مآخذ غربی ذکر میشد. این خاقانات به زودی برای ایران دشمنی خطرناکتر از پادشاه هپتالیان گردید.[۲۳] سین جیبو سغد و بخارا و ولایات واقع در مشرق جیحون را از چنگ هپتالیان بیرون آورد و خسرو نیز که با آنان همدستی و اتحاد داشت، ولایات قسمت غربی را ضمیمه ایران کرد. ولایت باختر (بلخ) نیز به ایران الحاق یافت و گویی بدین گونه انتقام شکست و قتل پیروز یکم گرفته شد.[۲۴]
ساختن شهر رومیه برای کوچ یافتگان شهر انطاکیه
خسرو پس تسخیر انطاکیه (انتاکیه در جنوب ترکیهٔ امروزی) و به اسیر گرفتن مردم آن، در مجاورت تیسفون، شهری همانند انطاکیه ساخت که رومیها آن را رومیه نامیدند و ایرانیها آن را وه انتیو خسرو، یعنی شهر خسرو که بهتر از انطاکیه است. خسرو مردم انطاکیه را در آنجا اسکان داد و یکی از مسیحیان اهواز را که براز نام داشت، به کار آنان گماشت و بر اهل حرفهٔ شهر ریاست داد و این از روی رأفت با اسیران بود که به سبب همکیشی با براز انس گیرند.[۲۵]
تسخیر یمن و بسته شدن راه بازرگانی، دریایی روم
در زمان انوشیروان یکی از شاهزادگان خاندان حمیر که در یمن سلطنت داشت، به دربار ایران پناهنده شد و برای استرداد تاج و تخت از دست رفته، از انوشیروان استمداد کرد.
توضیح آنکه در اوایل قرن ششم میلادی حبشهایها (اتیوپیها) که مسیحی بودند، یمن را تصرف کردند و پادشاه حبشه، ابرهه، سلطهٔ خود را در یمن محکم نمود و کلیساهایی در صنعا بنا کرد. امپراتور روم از این اوضاع خشنود و انوشیروان ناراضی شد، این بود که از پناهنده شدن شاهزادهٔ مزبور استفاده کرد و وهریز نامی را با قشونی برای تصرف یمن فرستاد. این سردار در سال ۵۷۶ میلادی از راه خلیج فارس به یمن رفت و عدن را تصرف و حبشیها را از یمن اخراج کرد و سلطنت خانوادهٔ حمیر را در یمن برقرار نمود. پادشاهان حمیر از این به بعد دست نشاندهٔ ایران گشتند، وهریز و سپاهیان ایرانی در آنجا ماندند و با اهالی مخلوط شدند، چنانکه اعراب دورهٔ اسلامی آنها را ابناء میگفتند.[۲۶] این سرزمین تا ظهور اسلام همچنان در دست ایران باقی ماند. از آنجا که در این زمان به خاطر جنگها و فتوحات انوشیروان، تجارت ابریشم از طریق راه زمینی برای روم مشکل شده بود، راه دریاییای که از طریق سیلان و دریای هند به یمن و بنادر جنوب عربستان میآمد، اهمیت یافته بود. به همین جهت بیزانس برای تسلط بر یمن اهمیت خاصی قائل بود. از این رو فتح یمن به وسیلهٔ ایران، در عین حال جوابی بود که خسرو به مذاکرات تحریک آمیز و ماجراجوییهایی میداد که از چندی پیش، بین بیزانس و خاقان ترک بر ضد ایران در جریان بود.[۲۷]
شروع جنگ مجدد با بیزانس و تسخیر قلعهٔ دارا به دست انوشیروان
اقدام خسرو در راندن حبشیها از یمن برای یوستین دوم که از سال ۵۶۵ میلادی جانشین یوستی نیانوس یکم امپراتور قبلی شده بود، همچون تجاوز به حریم نفوذ بیزانس تلقی میشد.
پس از بسته شدن راه بازرگانی یمن طبیعی بود که بیزانس برای تجدید فعالیت راه زمینی به مذاکره با ترکان وادار شود، بالاخره به دنبال مذاکرات طولانی با خاقان ترک که نامش دیزابول بود، وی متعهد شد در جنگ با ایران در کنار بیزانس قرار بگیرد. یوستین دوم پادشاه بیزانس برای شروع جنگ لشکری به نصیبین فرستاد، ولی خسرو که فرماندهی جنگ را برعهده داشت نصیبین را از محاصره نجات داد، انطاکیه را آتش زد و حتی قلعهٔ شهر دارا را هم گرفت. برای یوستین دوم ضربت دشمن با چنان لطمهٔ روحی همراه شد که از خجالت کارش به جنون کشید و خود به ناچار استعفا داد. تیبریوس دوم کنستانتین جانشین او نیز، چارهای جز درخواست صلح نداشت.
در پیشنهاد صلحی که داده شد، قسطنطنیه آماده بود گرجستان و ارمنستان را به ایران واگذارد و به جای آنها قلعهٔ شهر دارا را که فقدانش باعث استعفای یک امپراتور شده بود، بازپس ستاند. نزدیک بود درین باره توافق صورت گیرد که ناگهان خسرو در سال ۵۷۹ میلادی وفات یافت.[۲۸]
پانویس
- ایران در زمان ساسانیان, آرتور کریستینسن، ص ۲۶۲
-
شاهنامه فردوسی، ص۴۳۵ -
نخستین سرنامه گفت از مهست شهنشاه کسرای یزدانپرست برومند شاخ از درخت قباد که تاج بزرگی بسر بر نهاد -
شاهنامه فردوسی، ص۴۳۴ -
ز بس خوبی و داد و آئین اوی وزان نامور دانش و دین اوی ورا نام کردند نوشیروان که مهرش جوان بود و دولت جوان - شاهنشاهی ساسانیان، مریم نژاداکبری مهربان، ص۸۷
- کریستینسن، ص۲۶۸ و ۲۶۹
- کریستینسن، ص ۲۶۹
- کریستینسن، ص ۲۹۷
- کریستینسن، ص ۳۰۷
- کریستینسن، ص ۳۰۶
- کریستینسن، ص ۲۷۵
- کریستینسن، ص ۳۰۲
- کریستینسن، ص ۲۵۶
-
شاهنامه فردوسی، ص۴۲۹-
همه مژده بردند نزد قباد که فرزند بر شاه فرخنده باد پسر زاد جفت تو در شب یکی که از ماه پیدا نبود اندکی چو بشنید در خانه شد شادکام همانگاه کسراش کردند نام ز دهقان بپرسید از آن پس قباد کهای نیکبخت از که داری نژاد بدو گفت کز آفریدون گرد که از تخم ضحاک شاهی ببرد - کریستن سن، ص ۳۸۷
- زرین کوب، ص ۴۷۰
- زرین کوب، ص ۴۸۷
- پیرنیا، ص ۳۳۹
- کریستن سن، ص ۳۹۴
- کریستن سن، ص ۵۴۲
- زرین کوب، ص ۴۷۹
- زرین کوب، ص ۴۹۳ تا ۴۹۵
- زرین کوب، ص ۴۹۴ و ۴۹۵
- کریستن سن، ص ۳۹۶
- زرین کوب، ص ۴۹۶
- طبری، ص ۷۰۱
- پیرنیا، ص ۳۳۵
- زرین کوب، ص ۴۹۶
- زرین کوب، ص ۴۹۷
- ^ مکنزی-۴۰← a-noshag.
- ^ کتیبهٔ یادبود کازرون KAZ.II ترجمه به نقل از اکبرزاده ۵۲
منابع
- فرانتس، آلتهایم. استیل، روت. تاریخ اقتصاد دولت ساسانی. ترجمهٔ هوشنگ صادقی. چاپ اول. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی, 1382. ISBN 964-445-293-3.
- اکبرزاده، داریوش. کتیبههای پهلوی. تهران: پازینه، ۱۳۸۵.
- پیرنیا، حسن. تاریخ باستانی ایران. تهران: انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۶۲.
- زرینکوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۴.
- کریستینسن، آرتور امانوئل. ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. چاپ سوم. تهران: انتشارات ساحل, 1382. 262-315. ISBN 964-6494-6-4.
- فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامه. چاپ پنجم. تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر, 2537 شاهنشاهی برابر 1357 خورشیدی. 434-475.
- طبری، محمد بن جریر. تاریخ طبری. ج. دوم. تهران: مؤسسهٔ انتشارات اساطیر، ۱۳۶۲.
- لغتنامهٔ دهخدا، ← مزدک
- مکنزی، دیوید نیل. فرهنگ کوچک زبان پهلوی. ترجمهٔ مهشید میرفخرایی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۹.
- نژاداکبری مهربان، مریم. شاهنشاهی ساسانیان. چاپ اول. تهران: نشر کتاب پارسه, 1387. 87-100. ISBN 978-600-5026-30-6.
- Taqizadeh, S. H. Zur Chronologie der Sassaniden. . Zeitschriften der Deutschen Morgenländischen Gesellschaft 91 (1937): 673–679.