خیابون ، شور و تلاش زندگی

پایگاه اطلاعات علمی ، فرهنگی ، تجاری

خیابون ، شور و تلاش زندگی

پایگاه اطلاعات علمی ، فرهنگی ، تجاری

خیابون ، شور و تلاش زندگی

ضمن خوش آمدگویی به دوستان و میهمانان گرامی به اطلاع می رساند در این سایت اطلاعات بروز علمی ، تجاری ، فرهنگی و هنری در زمینه های مختلف عرضه گردیده و گفتمان های مربوطه در این مکان پیگیری و به بحث گذاشته می شود.

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
نویسندگان
پیوندهای روزانه
آخرین نظرات

روح

Adminstartor | جمعه, ۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۲۷ ب.ظ

دیدگاه مشترک ادیان و فلسفه‌ها

تعریف و ماهیت آن از نظر هر دین و فلسفه‌ای متفاوت است.

همهٔ ادیان و فلسفه‌ها معتقدند:

  1. روح ماهیت معنایی و غیر مادی و مجرّد دارد. بر خلاف جسم یا بدن.
  2. هر موجود، حدّاکثر یک روح حیاتی دارد.
  3. روح قائم به خود است.

اغلب ادیان و فلسفه‌ها معتقدند:

  1. روح و بدن کاملاً از هم مستقل (قابل جدایی) اند.
  2. روح حالت مادی و حس پذیر ندارد. مثلاً نمی‌تواند دیده یا لمس شود.
  3. نمی‌توان حرکت روح را دید. مثلاً نمی‌توان خروج روح از بدن را دید.

بعضی ادیان و فلسفه‌ها معتقدند:

  1. روح مخلوقی بی مانند در عالم موجودات است. یعنی هیچ موجود دیگری از جنس روح در جهان وجود ندارد.
  2. روح اساس حیات یا زندگی، احساس، هشیاری و ادراک است.
  3. نفس(خود) مجموعهٔ جسم و روح است.
  4. جسم ممکن است بعد از مرگ پایدار باشد و ممکن است نباشد. امّا روح پایدار و جاودان است.

ادیان و فلسفه‌ها در موارد زیر اختلاف دارند:

  1. تعریف روح چیست؟
  2. روح ابتدا از کجا و کی موجود شده و منشاء (پدید آورنده) آن چیست؟
  3. کار و وظیفهٔ روح در حین مرگ و بعد از مرگ چیست؟
  4. مرگ چیست؟
    1. بعضی می‌گویند: مرگ بیرون رفتن روح از بدن است
    2. بعضی می‌گویند: مرگ بیرون رفتن روح و حیات از بدن برای همیشه و خواب بیرون رفتن روح و ماندن حیات است.
    3. بعضی می‌گویند انسان سه نوع روح دارد: روح نباتی، روح حیوانی، و روح انسانی. فقط سومی هنگام خواب از بدن می‌رود.
    4. جدیدترین تعریف از مرگ بر اساس علم روحی امروزی بیان شده‌است. به این صورت که روح و تنپوش انسان با ۱۴ ریسمان انرژی (ریسمان‌های نقره‌ای) به جسم متصل است و با جداشدن تک تک این ریسمان‌ها مرگ فرامیرسد. در حقیقت مرگ به دلیل تغییر فرکانس روحی و به پایان رسیدن یک دوره تکامل روح رخ می‌دهد().
  5. آیا روح قبل از این عالم وجود داشته؟(از پر اختلاف‌ترین مسائل)

وجود روح


مسالهٔ روح و حیات پس از مرگ در حوزهٔ اعتقاد به وجود مشترک اند. هر اعتقادی در مورد یکی، تاثیر مستقیم در دیگری دارد

قبل از تولّد

این مساله پر اختلاف‌ترین مساله در مورد وجود روح است. گروهی از مسلمانان به عالم ارواح قبل از خلقت آدم و عالم ذر قبل از تولد اعتقاد دارند.

در حین زندگی

زیست شناسان حیات را با علایم ۶ گانهٔ حیاتی می‌شناسند. اما در مورد رابطهٔ روح با حیات حرفی نمی‌زنند. این گروه ممکن است معتقد به بازگشت روح باشند. یعنی فردی مدّتی حدود چند ساعت علایم حیاتی نشان نمی‌دهد. سپس دوباره علایم حیاتی نشان می‌دهد

  1. عدّه‌ای حیات را با تکیه بر تعریف زیست شناسان ماشینی معرفی می‌کنند و به وجود روح (بعد غیر مادی) اعتقاد ندارند، و معتقدند انسان پس از مرگ نابود می‌شود.
  2. عده‌ای معتقدند روح عامل حیات در این عالم است.

بعد از مرگ

  1. عدّه‌ای حیات را با تکیه بر تعریف زیست شناسان ماشینی معرفی می‌کنند و به وجود روح (بعد غیر مادی) اعتقاد ندارند، و معتقدند انسان پس از مرگ نابود می‌شود.
  2. معاد: یعنی جسم پس از مرگ نابود می‌شود. اما روح به نوعی زندگی (مانند برزخ) ادامه می‌دهد تا در روز قیامت اعمالش مورد قضاوت و پاداش و مجازات قرار گیرد. این عقیده در بسیاری ادیان بزرگ مثل ادیان ابراهیمی شایع است.
  3. تناسخ یعنی روح پس از مرگ به جسم فرد دیگری منتقل می‌گردد.

این سه عقیده با یکدیگر در تضادند

نقد روح

روح یادگاری از دوران باستان است. در آن دوران انسانها شناخت و علم کمی نسبت به دنیای اطراف خود داشتند. مثلاً گمان می‌کردند که آگاهی که یکی از عوامل اصلی رفتارهای ماست چون نادیدنی است، بنابراین برپایه علتی سوای خود طبیعت است (یعنی متافیزیکی است) نه اینکه بر پایه میلیاردها میلیارد فعل و انفعلات فیزیکی و شیمیایی که در سلول‌های مغزی و عصبی ماو همچنین در محیط اطراف ما در جریان است (بدلیل شناخت کم آگاهی را یک کل غیرقابل تجزیه می‌دانستند که از طبیعت سرچشمه نمی‌گیرد). به عبارت دیگر مردمان باستان چون با زندگی پیشینیان خود و نحوه کارکرد جهان اطراف خود آشنا نمی‌شدند گمان می‌کردند که مثلاً سخن گفتن منحصر به انسانها است پس باید منشایی غیرطبیعی داشته باشد که روح نامیده می‌شود و چون علل بوجودآورنده آن به ظاهر با چشم دیده نمی‌شوند (یا تا آن زمان ناشناخته بودند) باید عللی فوق طبیعی داشته باشند.

امروزه دانش زیست‌شناسی و رفتارشناسی نشان داده‌اند که بسیاری از حیوانات از زبان خاصی برای ارتباط با یکدیگر بهره میگیرند و زبان پدیده‌ای منحصر به انسان نیست اما چون مغز انسان نسبت به اندازه اش بزرگتر از سایر موجودات زمین است، به نوعی باهوشترین آنها است که به او توانایی ساختن زبانی پیچده و گسترده می‌دهد. به دلیل همین هوش سرشار، میزان پیشرفت انسانها در شناسایی محیط اطراف و ذخیره کردن داده‌های حسی و تجزیه وتحلیل آنها از سایر موجودات زمینی بیشتر است. انسان به کمک تخیل و شناخت محیط اطراف و آزمایش ایده‌ها، ابزار (که یکی از آنها هم زبان است) می‌سازد. با استفاده از این ابزارها زندگی برایش راحتتر و شناخت جهان برایش آسانتر می‌شود. انسان هم خالی از ضعف نیست اما با ثبت کردن تجربه‌ها و ایده‌های شخصی اش و به اشتراک گذاری آنه با بقیه همنوعانش توانسته است به فرمانروای کره زمین مبدل شود.

روح در ادیان

دین اسلام

روح کهربایی یا شبح کهربایی پروانه‌ای است که به دلیل شکل ظاهری، نامش را از شبح یا روح گرفته است.

واژه روح در قرآن مجید ۲۱ بار تکرار شده‌است، و معانی متعددی دارد. از جمله:

  1. فرشته وحی (جبرئیل)؛ که به صورت «روح القدس»(نحل، ۱۰۳) و «روح الامین»(شعراء، ۱۹۳) به کار رفته‌است.
  2. فرشته‌ای که بالاتر از همه ملایک است، یا موجودی برتر از ملایک. (قدر، ۴)(نبأ، ۳۸)(معارج، ۴ و ۵).
  3. روح مستقل از جسم در انسان (نفس انسانی):

قرآن در آیات ۲۹ حجر، ۷۲ «ص» و ۹ سجده می‌فرماید: خدا پس از تکمیل خلقت انسان و نظام بخشیدن به آن، از روح خویش در آن دمید، و سپس به فرشتگان دستور داد بر او سجده کنند.

در جهان بینی اسلامی، انسان از دو چیز مختلف آفریده شده‌است، که یکی در حد اعلای عظمت، و دیگری ظاهراً در حد ادنی از نظر ارزش. جنبه مادی انسان را گل بد بوی تیره رنگ (لجن) تشکیل می‌دهد، و جنبه معنوی او را چیزی که به عنوان روح خدا از آن یاد شده‌است.

در دیدگاه اسلام خدا نه جسم دارد و نه روح، و اضافه روح به خدا «اضافه تشریفی» است، مانند خانه کعبه را که به خاطر عظمتش «بیت الله» خوانده می‌شود، و ماه رمضان که به خاطر برکتش «شهر الله» (ماه خدا) خوانده می‌شود. یعنی یک روح گرانقدر و پر شرافت و عظمت که سزاوار است روح خدا نامیده شود، در انسان دمیده شده‌است.

این روح الهی است که با استعدادهای فوق‌العاده‌ای که در آن نهفته‌است و می‌تواند تجلیگاه انوار خدا باشد، به او اینهمه عظمت بخشیده و برای تکامل او تنها راه این است که آن را تقویت کند و جنبه مادی را که وسیله‌ای برای همین هدف است در طریق پیشرفت این مقصود به کار گیرد (چرا که در رسیدن به آن هدف بزرگ می‌تواند کمک مؤ ثری کند).

انواع روح در تعالیم اسلامی

روح سرگردان

وقتی که روح از راهِ واسطه قرار دادنِ بدن یعنی از راهِ چشم و یا گوش یا حسِّ دیگری به چیزی توجه می‌کند، در این حال بدن، آن را به طرفِ چیزی می‌کشاند که هرگز به یک حال باقی نیست و در نتیجهٔ این تماس، روح سرگردان می‌شود و گمراه می‌گردد و مانند مستی، تعادلِ خود را می‌بازد... اما موقعی که روح مستقیماً و در خودش دربارهٔ چیزی به جستجو می‌پردازد، در این صورت فقط به آن چه پاک و ابدی است و همیشه به یک حال می‌ماند، آگاه می‌گردد و چون به آن چه دریافته است قرابت دارد. اگر سعادتش یاری کند در نزدِ آن باقی می‌ماند و در نتیجه سرگردانی اش به پایان می‌رسد و آرامش خود را باز می‌یابد و در سایهٔ تماس با آن چه دریافته است، خود نیز همیشه در یک حال و یکسان باقی می‌ماند. این وضع و حالتی که روح در چنین موقعی به خود می‌گیرد، همان است که تفکر نام دارد.

روح سعادتمند

روح اگر از بدن مستقل و فارغ بماند و چیزی از بدن دامنش را نگیرد و پیوسته از بدن گریزان و دائماً به خود مشغول باشد یعنی حقیقتاً در جستجوی حقیقت بوده و در این فکر باشد که مرگ را با آغوش باز بپذیرد. چنین روحی پس از مرگ به مکانی که از هر حیث به خود او شبیه است، یعنی به جایی نامریی و الهی و ابدی روی می‌نهد و در آنجا به سعادت می‌رسد و از اشتباه و نادانی و ترس و شهوت و همهٔ نواقص و بدی‌های طبیعتِ بشری آزاد می‌گردد و چنان که آشنایان به اسرار می‌گویند، در جوار خدا به زندگی ادامه می‌دهد.

آئین بهائی

در آثار دین بهائی از پنج نوع روح صحبت به میان آمده که به شرح زیر است:

  1. روح نباتی
  2. روح حیوانی
  3. روح انسانی
  4. روح ایمانی
  5. روح القدس

بهائیان معتقدند که انسان به خاطر کامل نبودن عقل انسانی، از شناخت و درک روح عاجز است.

چون انسان و در واقع عقل او مادی است هرگز نمی‌تواند درک مسائل غیر مادی، مانند خداوند و روح را بکند و در کتاب‌های آسمانی اگر مطلبی در مورد روح باشد، در مورد خصائص روح است نه ماهیت آن و در این راستا دین بهائی هم از بقیه ادیان مستثنی نیست.

زمان پیدایش روح

در مورد زمان پیدایش روح، شوقی افندی، ولی امرالله در دین بهائی، اینچنین می‌گوید:

نفس یا روح انسانی هم‌زمان با انعقاد نطفه جسمانی به وجود می‌آید.

بقای روح

در مورد بقای روح عبدالبهاء می‌نویسد:

روح انسانی را بدایت است، ولی نهایت نه. الی‌الابد باقی و برقرار است.

ترقی روح

بهائیان معقدند روح انسانی به ترقیات خود در عالم الهی در مرتبه مخصوص خود ادامه می‌دهد و این ترقیات روحانی بسته به فیض الهی است و یکی دیگر از عوامل موثر در ترقی، دعا و مناجاتی است که در حق متوفی خوانده می‌شود»

عوالم روحانی و جسمانی از یکدیگر جدا نیستند.

رشد و نمو درخت که ریشه‌هایش عمیقاً در خاک است با وجود اینکه رتبه‌اش از خاک بالاتر است ولی برای حفظ حیات خود به آن وابسته‌است و علی‌رغم وابستگی در خلاف جهت آن رشد می‌کند و این دقیقاً مانند نیاز انسان به این عالم برای رشد روحانیش است.

بعضی از اعضاء در عالم رحم مانند چشم بی فایده‌اند ولی با ورود به این عالم و به کمک آفتاب ارزنده‌ترین حس که بینایی است را به انسان عطا می‌کند و به همین قیاس فضائلی که انسان در این عالم کسب می‌کند با کیفیاتی که در عالم روحانی بعد موجود و بر ما در این عالم فانی مجهول است سبب ترقیات روح در عالم بعد خواهد شد.

بهاءالله می‌نویسد: «فرق این عالم با آن عالم مثل فرق عالم جنین است با این عالم»

منابع

  • معراج السعاده، ملا احمد نراقی، با تصحیح و تحقیق و تعلیق و ویرایش، چاپ ۹، با تجدید نظر و اصلاحات و ویرایش، انتشارات هجرت، شابک ۹۶۴۵۸۷۵۰۲۱
  • تفسیر نمونه، ج ۱۱، صص ۷۸ و ۷۹، ناصر مکارم شیرازی.
  • قاموس قرآن، ج ۳، صص ۱۳۱ تا ۱۳۹، سید علی اکبر قرشی، دارالکتب الاسلامیه.
  • دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، صفحه ۱۱۲۱ تا ۱۱۲۳، بهاءالدین خرمشاهی.

تکمیل مقاله مطلبی از استاد شهد مرتضی مطهری:

«روح» در قرآن
از جاهایی که دیده ام نسبتا مفصل تر بحث کرده اند تفسیر المیزان است در ذیل آیه ی کریمه ی: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلرُّوحِ قُلِ اَلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» [1]. من فعلا با استفاده از همین تفسیر المیزان بحث می کنم و خود این تفسیر هم در اینجا ادعا ندارد که یک بحث مستوفایی کرده است و من به طور خصوصی هم که با مؤلف محترم این کتاب صحبت کردم گفتند این بحث هنوز یک بحث کامل قرآنی نیست و ما می خواهیم در آیه ی سوره ی قدر: «تَنَزَّلُ اَلْمَلائِکَةُ وَ اَلرُّوحُ» و یا آیه ی سوره ی عمّ: «یَوْمَ یَقُومُ اَلرُّوحُ وَ اَلْمَلائِکَةُ» یک بحث قرآنی بهتری بکنیم. در قرآن در بعضی از آیات، از روح به عنوان یک امر و حقیقتی در عرض ملائکه نام برده می شود ولی معلوم می شود که به هر حال از سنخ این موجوداتی که ما می بینیم و حس می کنیم (مثلا از سنگی، از درختی، از کوهی، از دریایی، از ستاره ای، از یک چنین چیزی) نیست، یک چیزی است از نوع اموری که ما حس و لمس نمی کنیم. در سوره ی عمّ می فرماید: «یَوْمَ یَقُومُ اَلرُّوحُ وَ اَلْمَلائِکَةُ صَفًّا» [2] آن روزی که روح و ملائکه در یک صف بایستند. ظاهر تعبیر این است که روح از نوع ملائکه هم نیست، چون آن را در عرض ملائکه [قرار می دهد] ، جبرئیل یکی از ملائکه است، میکائیل یکی از ملائکه است، و این تناسب ندارد که یکی از ملائکه را در عرض عموم ملائکه ذکر کند: «روح و ملائکه در یک صف می ایستند» . یا در آیه ی دیگری می فرماید: «تَنَزَّلُ اَلْمَلائِکَةُ وَ اَلرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ» [3] در شب قدر ملائکه و روح نازل می شوند. باز ملائکه در عرض روح و روح در عرض ملائکه قرار می گیرند. در یک آیه ی دیگر می فرماید: «یُنَزِّلُ اَلْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ» [4] ملائکه را به روح فرود می آورد. اینکه باء «بِالرُّوحِ» آیا باء استعانت و استمداد است و در واقع این طور است که ملائکه با استمداد روح فرود می آیند، یا باء ملابست و مصاحبت است یعنی ملائکه با روح [فرود می آیند] ، در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 730
مدعای ما که قرآن ملائکه و روح را در کنار یکدیگر ذکر می کند [تغییری نمی دهد] و در این جهت دلالت آیه کافی است و در همین جاست که حدیثی از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) نقل شده و ایشان گفته اند روح غیر از ملائکه است و به همین آیه استدلال کرده اند که قرآن روح را با ملائکه یک چیز نمی گیرد. کلمه ی روح گاهی به کلمه ی «امین» و گاهی به کلمه ی «قدس» توصیف شده است: «نَزَلَ بِهِ اَلرُّوحُ اَلْأَمِینُ `عَلی قَلْبِکَ» [5] روح الامین قرآن را بر قلب تو فرود آورده است. یا در آیه ی دیگر: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ اَلْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ» [6] بگو این را روح القدس از ناحیه ی پروردگار تو فرود آورده است. چون در بعضی آیات دیگر هست که جبرئیل قرآن را بر پیغمبر نازل کرده است، گفته اند پس کلمه ی روح القدس و روح الامین کنایه ای از جبرئیل است. همچنین شاید بعضی گفته باشند که در آن آیه: «یَوْمَ یَقُومُ اَلرُّوحُ وَ اَلْمَلائِکَةُ» مقصود خصوص جبرئیل است که به طور جداگانه ذکر شده- که این حرف بعید است- ولی ایشان این حرف را قبول ندارند که حتی مقصود از روح الامین و روح القدس جبرئیل باشد، بلکه می گویند از آیات قرآن اینچنین فهمیده می شود: ملائکه که وحی را نازل می کنند، همراه آن، حقیقتی هست که قرآن نام آن را روح گذاشته است و حامل وحی در واقع آن روح (همان روح الامین و روح القدس) است، نه اینکه جبرئیل حامل وحی باشد، جبرئیل حامل وحی نیست. این عقیده ای است که ایشان در اینجا اظهار می دارند. در بعضی از آیات، روح با کلمه ی وحی توأم شده است، مثل اینکه در این آیه می فرماید: «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا اَلْکِتابُ وَ لاَ اَلْإِیمانُ» [7] ما روحی از امر خودمان [8] به تو وحی فرستادیم. گفته اند آن که خداوند وحی فرستاده آیات قرآن است، پس اینجا همان نفس آیات قرآن به روح تعبیر شده است. البته مانعی ندارد که ما آیات قرآن را از [نوع ] آن حقایق [بدانیم ] . مسلّم آیات قرآن وقتی بر قلب پیغمبر نازل می شود، به صورت یک حقیقت نازل می شود و بعد صورت لفظی پیدا می کند و به هر حال: «ما روحی از امر خودمان به تو وحی کردیم» . پس به قول این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 731
آقایان یکی از موارد اطلاق کلمه ی روح، خود آیات قرآن است ولی ایشان [9] مدعی هستند که در اینجا هم مقصود از کلمه ی روح، خود آیات قرآن نیست، همان حقیقتی است که در جاهای دیگر روح الامین و روح القدس گفته است. به اعتبار اینکه خود او هم کلمة اللّه است و قرآن این چیزها را کلمات الهی می نامد، وقتی که می فرماید: «أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» معنایش این است که روح الامین را که از امر ما و از جنس امر ماست، بر تو فرو فرستادیم. اصلا معنای «أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» تقریبا «نزّلنا روح القدس من امرنا» می شود، ما روح القدس را از امر خودمان بر تو نازل کردیم. مقصود از روح در اینجا به عقیده ی ایشان خود آیات قرآن نیست، بلکه همان حقیقت حامل وحی است، و مقصود از «أَوْحَیْنا» هم در اینجا یعنی «فرود آوردیم» که روی این جهت مقداری بحث می کنند، می گویند همان طوری که به عیسای مسیح روح گفته شده است- که یکی از تعبیرات قرآن است- به آن حقیقت هم که روح گفته شده است، مقصود این است. یکی دیگر از مواردی که باز کلمه ی روح در قرآن اطلاق شده است، بر شخص عیسی بن مریم است که لقب روح الهی گرفته است: «وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ» [10] عیسی کلمه ی خداست که او را به سوی مریم القاء فرمود و این عیسی روحی از اوست. این هم جایی است که در قرآن این کلمه استعمال شده است. آیات دیگری که باز کلمه ی روح در قرآن آمده است زیاد است، مثل مواردی که به عنوان تأیید مؤمنین است. در یک جا در باب تأیید مؤمنین می فرماید: «أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ اَلْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» [11] خدا ایمان را در دلهای آنها ثبت کرد و آنها را به وسیله ی روحی از خود تأیید کرد. مقصود از روح در اینجا چیست؟ آیا مقصود همان حقیقتی است که در عرض ملائکه ذکر می شود (یعنی او را مؤیّد اینها قرار داد) یا مقصود یک حالت معنوی است، یک القاء معنوی است به قلوب مؤمنین، یک نور معنوی است بر قلوب مؤمنین که فرود می آید، همان را قرآن روح نامیده است، مثلا خداوند الهامی به قلب آنها فرستاد، قدرتی و قوه ای به قلب آنها فرستاد و همان را روح الهی می نامد،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 732
یک تأییدی که از ناحیه ی خدا رسیده است، آن را روح الهی می نامد؟ بعید نیست همین دومی باشد. یکی دیگر [از موارد استعمال کلمه ی روح ] در مورد مریم است، آنجا که مریم بنا بر آنچه قرآن تصریح می کند که حامله شد ولی نه از یک انسان، بلکه خداوند فرشته ای یا حقیقتی غیر از فرشته را فرستاد و او به یک شکل خاصی، این آمادگی را در او به وجود آورد. اینجا هم که به اصطلاح حیات بخشی در کار است، باز کلمه ی روح آمده است. تعبیر این است: «فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا» ما روح خود را به سوی مریم فرستادیم «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا» [12] او در نظر مریم به صورت یک بشر معتدل متمثّل شد، که خود «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا» نشان می دهد بشر نبود ولی به صورت یک بشر بر مریم ظهور کرد. اینجا هم باز «فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا» است که بعید نیست بگوییم این همان روحی است که در آیات دیگر با ملائکه ردیف قرار داده شده است و قرآن می خواهد بگوید ما همان را فرستادیم. یکی دیگر از مواردی که تعبیر «روح» در قرآن آمده است آنجایی است که درباره ی انسان و یا انسانها به طور کلی آمده است. درباره ی آدم- که البته از مجموع آیات معلوم می شود که به هر حال به آدم اول اختصاص ندارد- [می فرماید] : «ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ» [13] سپس او را تسویه کرد. می گویند معنای تسویه همان تعدیل کردن و تکمیل کردن است. ظاهرش این است که پس از آنکه خلقت جسمانی آدم را تکمیل کرد، از روح خود در او دمید. در آیه ی دیگر راجع به همان آدم اول می فرماید: «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ» [14] وقتی که او را تکمیل کردم و از روح خودم در او دمیدم، پس شما او را سجده کنید. هنوز هم آیات دیگر در قرآن زیاد است که کلمه ی روح اطلاق شده است، شاید کلیاتش همینهایی باشد که عرض کردم، ظاهرا، هم در سوره های مکیه آمده و هم در سوره های مدنیه، و حتی همین سوره ی بنی اسرائیل را که در آن آیه ی «یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلرُّوحِ» آمده، سوره ی مکیه می دانند. در این سوره این مطلب آمده است: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلرُّوحِ»
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 733
«قُلِ اَلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» از تو درباره ی روح پرسش می کنند، بگو روح از امر پروردگار من است. در اینجا باز مسأله ای مطرح شده که اولا مقصود از روح در اینجا چیست که سؤال کرده اند؟ بعد این جواب چطور جوابی است؟ آیا واقعا در اینجا جواب حقیقی را خواسته بیان کند یا خواسته بگوید شما درباره ی آن سؤال نکنید، این چیزی نیست که ما برایش تعریفی بکنیم تا شما بتوانید به ماهیت و حقیقت آن پی ببرید؟ راجع به هر دو جهتش [بحث شده است ] . در [میان ] مفسرین چنین قولی هست. مفسرین در این زمینه اختلاف کرده اند که این روحی که مورد سؤال است یعنی چه؟ چه بوده که مورد سؤال بوده است؟ بعضی گفته اند چون قبلا در بعضی آیات دیگر نام روح در عرض ملائکه آمده بوده است، این سؤال به وجود آمده که این روحی که غیر از ملائکه است، آن دیگر چیست؟ پس مورد سؤال آن است. بعضی گفته اند نه، مقصود از روح در اینجا خود قرآن است. همان کسانی که گفته اند در «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» مقصود از روح، خود آیات قرآن است، [گفته اند] اینجا هم وقتی سؤال کرده اند: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلرُّوحِ» یعنی وقتی درباره ی قرآن از تو سؤال می کنند، بگو این از امر پروردگار است، یعنی امری است که از ناحیه ی پروردگار نازل شده است. بعضی هم گفته اند که مقصود از روح در اینجا جبرئیل است. اینها همان کسانی هستند که روح الامین و روح القدس را مساوی با جبرئیل می دانند و گفته اند هر جا که در قرآن روح آمده است و هر جا که مخصوصا در عرض ملائکه قرار گرفته، مقصود جبرئیل است. پس وقتی سؤال کردند: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلرُّوحِ» یعنی از ماهیت جبرئیل [سؤال کرده اند] و گفته اند این که گفته می شود حامل وحی است، بر پیغمبر نازل می شود و با پیغمبر سخن می گوید، چیست؟ این را برای ما تعریف کن. بعضی هم گفته اند مراد از روح در اینجا همین روح انسانی است که در آن آیات آمده است: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» ، سؤال از روح انسان کرده اند که مقصود چیست؟ و جواب داده شده است که: «مِنْ أَمْرِ رَبِّی» . بعضی دیگر که خود ایشان [15] آن را انتخاب می کنند [نظرشان ] این است که سؤال از روح به معنی خاص نیست، سؤال کنندگان می دیده اند ذکر روح در قرآن زیاد آمده است، یک جا: «یَوْمَ یَقُومُ اَلرُّوحُ وَ اَلْمَلائِکَةُ صَفًّا» یک جا: «یُنَزِّلُ اَلْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 734
أَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» [16] و جای دیگر: «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» [17] که خیلی در قرآن کلمه ی روح آمده است، می دیده اند این کلمه خیلی استعمال می شود بدون اینکه چیزی از آن بفهمند و از جمله در مورد انسان استعمال شده است، گفته اند این روح چیست که مرتّب می گویید روح، در انسان روح، در پیامبران روح، روحی در مقابل ملائکه، این چیست؟ جواب آمده است: «قُلِ اَلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» . ایشان خودشان معتقدند که این جواب همان جواب واقعی است، نه جوابی که در واقع این است که در این موضوع سؤال نکنید.
[1] . اسراء/85.
[2] . نبأ/38.
[3] . قدر/4.
[4] . نحل/2.
[5] . شعراء/193 و 194.
[6] . نحل/102.
[7] . شوری/52.
[8] . راجع به کلمه ی «از امر» بعد صحبت می کنیم که در اغلب این آیات کلمه ی «از امر» آمده است.
[9] . [منظور مؤلف تفسیر المیزان است. ]
[10] . نساء/171.
[11] . مجادله/22.
[12] . مریم/17.
[13] . سجده/9.
[14] . حجر/29.
[15] . [منظور، مؤلف تفسیر المیزان است. ]
[16] . نحل/2.
[17] . مجادله/22.
  • Adminstartor

روح

نظرات  (۱)

دنیا زادگاه رنج است؛ اگر در آن بمانی، چون خواب و خیالی می گریزد و اگر سفر کنی غم با تو همراه می آید
پاسخ:
اگر بفرمایید زادگاه کار یعنی سختی مناسبتر است.مثبت اندیشی وظیفه همه ماست.باتشکر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی